چگونه زیستن: درسهایی از چشمه سار حکمت امام علی علیه السلام به روایت شیعه و سنی

مشخصات كتاب

سرشناسه : اسحاقی، حسین، 1341-

عنوان و نام پديدآور : چگونه زیستن: درسهایی از چشمه سار حکمت امام علی علیه السلام به روایت شیعه و سنی/ حسین اسحاقی

مشخصات نشر : تهران : مشعر، 1386.

مشخصات ظاهری : 192ص.

شابک : 978964540635

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. 191 - 192.

عنوان دیگر : درسهایی از چشه سار حکمت امام علی علیه السلام به روایت شیعه و سنی .

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اخلاق.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- فضایل.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- کلمات قصار.

رده بندی کنگره : BP37/4/الف46چ8

رده بندی دیویی : 297/951

شماره کتابشناسی ملی : 1130188

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص: 11

درآمد

جلال الدين محمّد بلخى، كارزار سرنوشت ساز حضرت امير عليه السلام با عمرو بن عبدود در جنگ خندق را در ابياتى به تصوير كشيده است. در اين ميان، آنچه بيش از شكست عبدود شگفتى و تحسين مولوى را برانگيخته، اوج اخلاص على بن ابى طالب عليه السلام است:

از على آموز اخلاص عمل شير حق را دان مطّهر از دغل

گفت من تيغ از پى حق مى زنم بنده حقّم نه مأمور تنم

شير حقّم نيستم شير هوافصل من بر دين من باشد گوا(1)

همين اخلاص بى مثال است كه خداوند متعال بارها در قرآن ستوده و آن را ويژگى ممتاز على عليه السلام شمرده است:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ


1- جلال الدين مولوى، مثنوى و معنوى، تهران، امير كبير، 1369، ج 9، دفتر اوّل، صص 187 و 183

ص: 12

رَؤُفٌ بِالْعِبادِ».(1)

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».(2)

إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً(3)

در عرف قرآن و آموزه هاى وحى، نوعى ملازمه ميان بندگى و حكمت و علم لدنّى وجود دارد.(4) ناگفته پيداست كه بر اساس همين منطق، انسانى كه در اوج بندگى است، در قلّه دانش و حكمت الهى قرار دارد.(5) بى جهت نيست كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله على عليه السلام را دروازه دانش و حكمت دانست و مردم روزگار خود را به سيرابى از آن درياى بى كران و جوشان حكمت الهى فراخواند. اديبان و عارفان و انديشمندان شيعه و سنّى با وجود توسعه و گسترش روزافزون علوم مختلف هنوز هم متحيّر سخنان حكمت آموز او هستند.

عمر بن بحر جاحظ، از اديبان مشهور اهل سنت در كتاب معروف خود البيان و التبيين با آنكه سخنان پرارج و گران بهايى از سخنوران


1- بقره: 207
2- مائده: 55
3- انسان، 9
4- من جاهدنا فينا لنهدينّهم سبلنا وانّ اللَّه لمع المحسنين. عنكبوت، 69 يا أيّها الذين آمنوا ان تتّقوا اللَّه يجعل لكم فرقاناً انفال، 29
5- وانزل اللَّه عليك الكتاب والحكمة وعلّمك ما لم تكن تعلم نساء، 113

ص: 13

آورده، ولى پس از آوردن اين سخن على عليه السلام كه مى فرمايد: «قيمة كل انسان ما يُحسنه؛ ارزش هر انسانى به اندازه دانش اوست»، مى گويد اگر در اين كتاب جز بر همين سخن دست نمى يافتم، براى كتابم كافى بود.(1) رشيدالدين وطواط از نوادگان خليفه دوم و از اديبان مشهور ايرانى در مقدمه شرح صد كلمه اى كه جاحظ از كلمات على عليه السلام انتخاب كرده است، مى نويسد:

اميرالمؤمنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه و ارضاه، با آنكه امام اخيار و قدوة ابرار و سيد فتيان و مقدم شجعان بود، فصاحتى داشت كه عقود جواهر از انفاس او در غيرتند و نجوم زواهر از الفاظ او در حيرت و عمرو بن جاحظ كه در كمال براعت و وفور بلاغت نادره اين امت و اعجوبه اين ملت بود از مجموع كلام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه در جمله بدايع غرر و رايع درر است، صد كلمه اختيار كرده است و هر كلمه از آن برابر هزار كلمه دانسته و به خط خويش نبشته و خلق را يادگار گذاشته [است].(2)

اميرالمؤمنين على عليه السلام الگوى هميشه مانايى است كه مى توان همه كمالات را در او سراغ گرفت و بدان ها اقتدا كرد. آن حضرت نه تنها از آنِ شيعيان كه الگوى همه مسلمانان و جمله آزادگان است. امام على عليه السلام، تجسم ارزش هاى دينى و اسلام مجسّم است، انسانى در اوج عرفان، عبادت، سلوك و در عين حال سياست مدار و جامعه ساز. شدت عمل را


1- عمر بن بحر حاجط، البيان و التبيين، بيروت، دار صعب، ج 1، ص 58
2- مطلوب كل طالب، ص 2

ص: 14

با رحمت و عطوفت به مؤمنان آموخت؛ اهل مداهنه نبود و هيچ گاه حقيقت را قربانى مصلحت نكرد. كتاب فضل على عليه السلام چندان پربرگ وبار است كه براى خواندن آن چند نقدِ عمر بايد و تنها مى توان شمه اى از فضايل ناپيداى علوى را واكاويد و پيش روى همگان نهاد.

از آنجا كه حس كمال جويى و ويژگى الگوطلبى و نمونه پذيرى، امرى فطرى و ذاتى است و آدمى براى ره يابى به سرمنزل مقصود و دست يابى به كمال مطلوب، در جست وجوى اسوه هايى براى پيروى از آنها و گرفتن سرمشق برمى آيد، بايد الگوهاى مطلوب را بشناسد. على عليه السلام پس از پيامبراعظم صلى الله عليه و آله مصداق كامل اسوه حسنه است و پيروى از ايشان موجب هدايت و كمال امت اسلامى، بلكه انسانى است. شيوه آن بنده راستين حق، سبب ترقى، رشد و تكامل بشر خواهد بود و به همان نسبت سرپيچى از روش او، گمراهى و نابودى هميشگى را در پى خواهد داشت.

پيامبر درباره سيره على عليه السلام به عمار ياسر اين گونه سفارش مى كند:

اى عمار، اگر ديدى على به تنهايى از يك راه مى رود و تمام مردم به راهى ديگر روانند، به راه على برو؛ زيرا او تو را به نابودى نكشاند و تو را از مسير هدايت و رستگارى خارج نسازد.(1)

در روايتى ديگر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمودند:

اى على، بى شك تو كسى را كه پيروت باشد، هدايت خواهى كرد و آن كه با سيره و راه تو مخالف است، به يقين، تا روز قيامت گمراه خواهد ماند.(2)


1- خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 13، ص 188
2- شيخ طوسى، الامالى، ص 479

ص: 15

امام على عليه السلام در برخورد با مردم و جوامع انسانى، ديدگاهى فراتر از ديد مسلمان به مسلمانى ديگر داشت. در ديدگاه او مردم از نظر اجتماعى به دو دسته تقسيم مى شوند. دسته اى از آنها، برادر دينى اند و دسته اى ديگر، در آفرينش با مسلمانان يكسانند. ازاين رو، با هر يك از آنها متناسب با آنچه خداوند و سنّت پيامبر تعيين كرده است و نيز متناسب با شأن و كرامت انسانى آنان عمل مى كرد. در سفارش به مالك اشتر در همين مورد مى فرمايد:

فَانَّهُم صِنفانِ: اما أخٌ لك فى الدِّينِ و إمّا نَظِيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ.(1)

اى مالك، مردمان دو دسته اند، گروهى برادر دينى تواند و گروهى در آفرينش با تو همانندند.

از نظر امام على عليه السلام، همه انسان ها فرزندان يك پدر و مادر و در نژاد و طبقه برابرند و هيچ انسانى از اين جهت، بر ديگرى برترى ندارد. ايشان به صراحت مى فرمايد:

«ايُّها النّاسُ انَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عبداً ولا امَةً و انَّ الناسَ كُلَّهُم أَحرارٌ؛(2)

اى مردم، بى گمان آدم هيچ يك از فرزندانش را برده و كنيز نزاد و همگان آزادند».

در سيره امام على عليه السلام همه مردم از حقوقى مساوى برخوردارند و همه بايد از مواهب اجتماعى يكسان بهره مند شوند. تساوى حقوقى افراد


1- نهج البلاغه، نامه 53
2- محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 8، ص 69

ص: 16

از ديدگاه على عليه السلام چنان مهم و حساس است كه حتى در التفات و نظر به افراد نيز والى و حاكم نبايد تبعيض ورزد. حضرت در سفارش به محمد بن ابى بكر، والى مصر چنين مى فرمايد:

با همگان يكسان رفتار كن، چه آن گاه كه گوشه چشم به آنان افكنى و چه آن كه خيره شان نگاه كنى تا زورمندان و بزرگان، در تبعيض طمع نورزند و ناتوانان از عدالت تو نوميد نشوند.(1) از روزى كه على عليه السلام خود را شناخت، بر محور حق حركت كرد و در اين راه هماره با حق دم ساز بود. به همين دليل، پيامبر فرمود: «الْحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ أَينَما مالَ؛ حق به دنبال على عليه السلام است هر جا كه برود».(2)

على عليه السلام به تمام معنا، قانون مدار و مجرى قانون الهى بود و در اين راه ميان خودى و غريبه تفاوتى نمى گذاشت و اگر كسى برخلاف قانون عمل مى كرد، بدون در نظر گرفتن موقعيت و مقام وى، حدود الهى و قانونى را بر وى اجرا مى كرد و هيچ واسطه و شفاعتى را نمى پذيرفت. از سوى ديگر، بسيار دقيق و منظم بود و ديگران را از بى برنامگى بازمى داشت.

ايشان در عهدنامه مالك اشتر براى حفظ نظم و انجام كارها در وقتشان فرمود:

كار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زيرا هر روز كارى ويژه خود را دارد و از شتاب در مورد كارهايى كه زمانشان نرسيده يا سستى در كارهايى كه امكان انجام آن فراهم است يا لجاجت در امورى كه مبهم است يا سستى در كارها هنگامى كه آشكار


1- نهج البلاغه، نامه 46
2- كافى، ج 1، ص 294

ص: 17

است، برحذر باش و هر كارى را در جاى خود و به موقع انجام بده.(1)

از ديد امام على عليه السلام، مهربانى و محبت با مردم، در جذب دل ها و اداره كردن انسان ها، نقش ارزنده اى دارد و سبب مى شود زمام دار بر قلوب مردم حكومت كند. ايشان درباره مهرورزى به انسان ها در عهدنامه مالك اشتر مى فرمايد:

دلت را از رعايا، پر از مهر و محبت و لطف كن. در برابر آنها درنده و آزاركننده اى مباش كه خوردن آنان را غنيمت شمارى.(2)

امام هميشه در دست رس همگان بود به گونه اى كه پايين ترين رده هاى اجتماعى نيز به سهولت و بدون كوچك ترين مشكل و مانعى با وى ديدار مى كردند و مشكلاتشان را با او در ميان مى گذاشتند. هيچ دربانى نداشت و به كارگزاران خود نيز سفارش مى كرد كه هيچ گاه از ديد مردم غايب نشوند. در اين راستا به پسر عموى خود قثم بن عباس كه زمام دار مكه بود، چنين مى نويسد:

صبح و عصر براى رسيدگى به امور حاجيان و مردم مكه بنشين. به كسانى كه پرسشى دارند، پاسخ ده. جاهلان را بياموز و با دانشمندان مذاكره كن. در ميان تو و مردم بايد واسطه و سفيرى جز زبانت و حاجب و پرده اى جز چهره ات نباشد.

افرادى را كه با تو كار دارند، از ملاقات با خود محروم مساز.


1- نهج البلاغه، نامه 53
2- همان

ص: 18

اگر ابتدا آنها را از درِ خانه ات برانند، حل مشكل آنها پس از آن، اين بى حرمتى و بى اعتنايى را جبران نخواهد كرد.(1)

امام براى آموزش و پرورش مردم در تمام ابعاد زندگى شان اهميت ويژه اى قائل بود و بر دو نكته اساسى تأكيد مى ورزيد. ابتدا در بخش فرهنگ مردم گذشته، بايد تنها سنّت هاى نيكو و آداب و رسوم خوب آنان را گرفت و به كار بست و در بخش آموزش بايد چيزى را به مردم آموخت كه براى دنيا و آخرت آنها سودمند باشد و بتوانند از آن در زندگى شان بهره گيرند. از نظر على عليه السلام فقط علمى ارزش دارد كه شخصيت انسان را بسازد و رشد و تكامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند.(2) سيره امام على عليه السلام در بعد فردى و خانوادگى نيز در اوج است.

على عليه السلام، يگانه خداشناس است. او در خانه خدا چشم به جهان گشود و در خانه حق، كام جانش به نام حق و به ياد خدا شيرين شد. او در خداشناسى به يقين كامل رسيده بود، آن چنان كه مى فرمايد: «انّى لَعَلى يَقينٍ مِنْ رَبّى و غَيْرِ شُبهَةٍ مِنْ دينى؛ من درباره پروردگارم، خود به سرمنزل يقين رسيده ام و در دينم ترديدى ندارم».(3) خداشناسى على عليه السلام به اندازه عظمت و بزرگى خود اوست؛ زيرا خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر رفتار و برنامه هاى خويش مى داند و او را به چشم دل مى بيند، عبادت او، عبادت آزادگان است كه فقط به شكرانه


1- همان، نامه 67
2- على رفيعى علامه و دشتى، سيره امام على عليه السلام، ص 79 [دانش نامه امام على عليه السلام]
3- كافى، ج 5، ص 54

ص: 19

ذات حق و بدون چشم داشت پاداشى صورت مى پذيرد. خود در اين باره مى فرمايد:

گروهى خدا را از روى رغبت و ميل (به بهشت) مى پرستند كه اين عبادت تاجران و سودجويان است و گروهى خداى را از روى ترس، پرستش مى كنند كه عبادت بردگان است و عده اى به سبب شكر نعمت هاى الهى و سپاس (و اينكه حضرت حق را شايسته عبادت مى دانند) او را مى پرستند و اين عبادت آزادگان است.(1)

آن گاه به نوع عبادت خود اشاره مى كند و مى فرمايد:

هيچ گاه خداوند را از روى ترس يا به طمع و چشم داشت پاداشى نپرستيدم، بلكه چون خداوند را شايسته پرستش ديدم، او را عبادت كردم.(2)

اميرمؤمنان على عليه السلام درباره اخلاص نيز مى فرمايد كه تمام دوستى ها و دشمنى ها و جذب و دفع، همه و همه بايد براى خدا باشد: «المؤمِنُ مَنْ كان حُبُّهُ لِلَّهِ و بُغضُهُ للَّهِ و أخذُهُ للَّه و تَرْكُهُ للَّهِ».(3)

در سيره عبادى امام، نماز بزرگ ترين جلوه عبادت واساسى ترين نماد بندگى و ركن نخستين و پايه اصلى دين است. مؤمن كسى است كه دوستى، دشمنى، دادن و گرفتن او براى خدا باشد. در بحرانى ترين زمان ها و مكان ها نيز نماز اول وقت امام به تأخير نمى افتاد، چنان كه در جنگ


1- همان، ج 2، ص 84
2- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 157
3- غررالحكم، ص 67

ص: 20

صفين گاه و بى گاه به خورشيد نگاه مى كرد و مراقب بود كه وقت زوال نگذرد. ابن عباس از حضرت پرسيد: اى اميرمؤمنان، چرا گاهى از جنگ دست مى كشى و به آسمان مى نگرى؟ فرمود: «به خورشيد و زوال آن نگاه مى كنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم.» ابن عباس با شگفتى پرسيد: آيا در هنگامه نبرد كه مجال انديشيدن به چيز ديگرى جز جنگ نيست، به نماز اول وقت مى انديشى؟ فرمود: «ما براى چه با آنان مى جنگيم؟ آيا براى نماز، نبرد نمى كنيم؟»(1) امام على عليه السلام از نظر خانوادگى و توجه به كانون انس و الفت نيز الگويى نيكو براى تمام خانواده هاست. امام، بزرگ ترين عامل خوش بختى و راز كام يابى خانواده را در گرم و باصفا نگاه داشتن كانون خانوادگى، اخلاق پسنديده ومحبت و مهربانى و وفادارى در آن مى داند و مى فرمايد:

به خدا سوگند، هيچ گاه فاطمه را به اكراه به كارى وانداشتم و او را ناراحت نكردم و خشمگين نساختم تا خداوند او را نزد خويش برد و او نيز هيچ زمان مرا ناراحت نكرد و از دستور من سرنپيچيد و هرگاه به او نگاه مى كردم، همه ناراحتى ها و اندوه ها و غم هايم را از ياد مى بردم.(2)

حضرت در مورد حقوق همسران مى فرمود:

مبادا بر زنان خويش ستم روا داريد و آنان را از حق خويش محروم سازيد. هر كس به اندازه يك درهم گوشت براى همسر و فرزندان خويش خريدارى كند، مانند كسى است كه برده اى از


1- حسن بن ابى الحسن ديلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 22
2- بحارالانوار، ج 43، ص 31

ص: 21

فرزندان اسماعيل عليه السلام را آزاد ساخته است.(1)

شيوه و رفتار على عليه السلام با فرزندانش بر اساس تربيت نبوى بود. ايشان در سخنى زيبا به حسن و حسين عليهما السلام، فضيلت ها و ارزش هاى متعالى در زندگى را چنين مى آموزد:

تقوا پيشه سازيد. در پى دنيا و مظاهر آن نباشيد حتى اگر دنيا به شما روى آورد. بر هر چه از مواهب دنيايى است و از دست مى دهيد، تأسف نخوريد. به حق سخن بگوييد. براى پاداش الهى كار و كوشش كنيد. دشمن ستمگر و يار ستم ديده باشيد. در كارهايتان نظم داشته باشيد. براى ايجاد صلح و آشتى بين مردم بكوشيد. حال يتيمان را رعايت كنيد و نگذاريد نابود شوند.

همسايگان خود را مراعات كنيد. مبادا در عمل به قرآن، ديگران بر شما پيشى گيرند. همواره مراقب نماز باشيد. امربه معروف و نهى از منكر را هرگز ترك نكنيد كه در آن صورت، بدان بر شما مسلط مى شوند و دعايتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد هم بستگى و از تفرقه و پشت كردن به يكديگر بپرهيزيد.(2)

ايشان در وصيتى به فرزند خود امام حسن عليه السلام درباره رعايت حقوق خانواده و خويشاوندان مى فرمايد:

وَاكرِمْ عَشِيرَتَكَ فَانَّهُم جَناحُكَ الذى بهِ تَطيرُ وَ أَصلُكَ الّذى الَيهِ تَصيرُ وَ يَدُكَ التى بِها تَصُولُ.(3)


1- همان، ج 78، ص 32
2- نهج البلاغه، نامه 47
3- همان، نامه 31

ص: 22

خويشانت را گرامى بدار كه بال هاى تواند و با نيروى آنان مى توانى پرواز كنى و همچنين آنان ريشه تواند كه به آن باز مى گردى و دستان تواند كه با آنان به دشمن يورش مى برى.

اصولًا دل بستگى به خانواده، حفظ و حراست از بستگان و رسيدگى به آنان، اهتمام به صله رحم، استوار ساختن پيوند خويشاوندى از سنّت هاى نيكو و از اصول اساسى در فرهنگ اسلام به شمار مى رود كه مورد تأكيد جدى امام على عليه السلام است.

از آنچه گذشت، درمى يابيم كه على عليه السلام، سرچشمه كرامت و قله بلند فضايل و كمالات انسانى است. او پرورش يافته اسلام است. پابه پاى پيامبر حركت مى كرد و دوست و دشمن به فضايلش معترفند. چنين شخصيتى نمونه آرمانى همه جوامع انسانى است. ابن عباس در سخنى كامل در حق ايشان مى فرمايد:

به خدايى كه جان من در دست اوست، اگر درياها، مركب و درختان، قلم و همه آفريدگان زمين، نويسنده شوند، نمى توانند فضايل على عليه السلام را بنويسند.(1)

اينك ماييم و اين هم كرانه بى پايان سخنان نغز و پر عمق مولاى متقيان كه ره توشه و چراغ راه انسان هاى جوياى فضيلت است.

سخنان آن حضرت، انديشمندان شيعه و اهل سنت را مجذوب خود ساخته است، به گونه اى كه همواره از ديرباز تا كنون نگاهى ويژه به سخنان آن حضرت داشته اند و در لابه لاى كتاب هاى اخلاقى، تربيتى، عرفانى، تفسيرى، و فقهى و كلامى خود، سخنان اميرالمؤمنين على عليه السلام را شاهد


1- قاضى نوراللَّه شوشترى، احقاق الحق، ج 4، ص 101

ص: 23

صدقى بر گفته خود مى آوردند و به شرح و توضيح آن مى پرداختند. امام فخر رازى از مفسران برجسته اهل سنت در تفسير بزرگ خود براى اثبات نظر خود چنين مى نويسد:

على بن ابى طالب كرم الله وجهه گفت: به خدا سوگند كه دَرِ خيبر را با نيروى بدنى خود درنياوردم، بلكه با نيروى ربانى بود؛ زيرا على كرم الله وجهه در آن زمان از عالم اجسام و دنيا انقطاع حاصل نموده و ملايكه با انوار كبريا بر او اشراق نموده بودند و روح او را تقويت نمودند ...(1)

علاوه بر پراكنده بودن سخنان آن حضرت در كتاب هاى مهم و پرارج شيعه و اهل سنت، عده اى از انديشمندان مجموعه هاى گران سنگى از سخنان آن حضرت را يك جا گرد آورده و به جهان اسلام تقديم كرده اند كه در ميان شيعه، كتاب پرارج نهج البلاغه گردآورى سيد رضى و غررالحكم و درالكلم را مى توان نام برد. از ميان دانشمندان اهل سنت نيز عده اى به چنين كارى همت گماشته اند از جمله:

1. عمرو بن بحر جاحظ كه صد كلمه را فراهم آورده و رشيد وطواط به شرح آن به زبان فارسى پرداخته است.

2. دستور معالم الحكم- كه توسط قاضى ابوعبدالله محمد بن سلام قضايى (ف 554) جمع آورى گشته و بدين نام شهرت دارد.

3. محمد بن حبيب الله شنقيطى مصرى از عالمان معاصر مصر كه كتابى در شرح حال حضرت على عليه السلام به نام- اميرالمؤمنين على بن ابى طالب فى مناقبه و مشاهده و حكمه فراهم آورده كه نام ديگر آن كفاية الطالب است.


1- مطلوب كل طالب، قم، مركز انتشارات اسلامى، ص 2

ص: 24

4. سجع الحمام فى حكم الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب كه توسط سه تن از انديشمندان معاصر مصر به نام هاى على جندى محمد ابوالفضل ابراهيم و محمد يوسف محجوب فراهم آمده است و همچنين چندين مجموعه كلمات قصار ديگر كه به دست انديشمندان شيعه و اهل سنت ترتيب داده شده است.

آنچه در اين مجموعه تقديم مى شود، سخنان حكيمانه آن حضرت از منابع شيعه و اهل سنت است. گاهى سخنى از آن حضرت به طور مشترك هم در منابع شيعه و هم در منابع اهل سنت به يك لفظ آمده و گاهى جمله اى در منبعى شيعى به نحو اجمال و تفصيل آن در منابع اهل سنت و گاه برعكس آمده است. در پايان شايسته است از تلاش هاى محققانه جناب آقاى على باقرشيخانى كه تحقيق و تفحص و متناظرسازى احاديث شيعى را با متون اهل سنت به عهده داشتند سپاسگزارى كنيم.

بى ترديد بدون زحمات محققانه ايشان اين مجموعه به بار نمى نشست.

سيّدحسين اسحاقى

پاييز 1386- قم مقدّسه

ص: 25

فصل اول: اخلاق فردى

اشاره

ص: 26

ص: 27

اخلاق فردى/ بايدها

بخش نخست: بايدها

پرهيز از نخستين گناه

انسان بااراده، در برابر وسوسه ها چراغ سبز نشان نمى دهد و به راحتى از جاده سلامت خارج نمى شود. بايددانست كه پايدارى در برابر لغزش ها، رمز موفقيت ونيك فرجامى است. خوشا به حال پروا پيشگانى كه سدّ معصيت نشكستند و خود را به گناه نيالودند و هم آنان پيروزمند و سعادتمند هستند.

مولاى پرواپيشگان، على عليه السلام بنا به نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

ما ظَفَرَ مَن ظَفَرَ الْاثْمُ بِهِ.(1)

آن كس كه گناه بر او چيره شود، پيروز نخواهد شد.

لذت ترك گناه

انسان ها هميشه بر سر دو راهى انتخاب هستند. آدميان چون مختارند،


1- نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 319؛ سجع الحمام فى حكم الامام، على الجندى، قاهره، مكتبة انجلو مصريه، ص 365

ص: 28

بايد راه خير و شر را فرا روى خود داشته باشند و با نيروى ايمان و آينده نگرى، راه خير و سعادت را برگزينند. در اين ميان، بايد دانست دورى گزيدن از گناه چندان آسان نيست. با اين حال، عوامل متعددى مى تواند انسان را در اين راه يارى دهند. يكى از اين عوامل، آراسته شدن به زيور تقواست.

گرايش به پرهيزكارى، زمينه ساز ترك گناه است. قدرت و تسلط داشتن بر نفس، بالندگى و سرافرازى را به همراه مى آورد و لذيذترين لذت هاى روحانى را به انسان مى چشاند. اگر انسان لذتِ ترك لذت را بچشد، ديگر لذت نفس را لذت نمى خواند. پس اگر خواهان سعادت و خوش بختى هستيد و به وزيدن نسيم خوشِ نيك بختى مشتاقيد و مى خواهيد پاك زندگى كنيد و پاكيزه بمانيد، بايد پروا پيشه كنيد و به گناه نزديك مشويد. مولاى متقيان، على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

اسْعَدُ النَّاسِ مَن تَرَكَ لَذَّةً فانِيَةً لِلَذَّةٍ باقِيَةٍ.(1)

خوش بخت ترين مردم كسى است كه لذت هاى زودگذر را براى لذت هاى ديرپا ترك كند.

اندكى انديشه درباره اثرات دو نوع لذت، انسان را به گزينش لذت ديرپا و رها كردن لذت هاى زودگذر فرا مى خواند، چنان كه بنا بر نقل اهل سنت على عليه السلام مى فرمايد:

شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقى تَبْعَتُهُ و عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ يَبْقى اجْرُهُ.(2)


1- غررالحكم، ج 2، ص 441
2- محمد شنقيطى، كفاية الطالب، بيروت، دار ابن زيدون، ص 213

ص: 29

چه بسيار فرق است بين دو كار، كارى كه لذت آن مى رود، ولى آثار وخيم آن به جاى مى ماند و كارى كه سختى آن مى رود، ولى پاداش آن مى ماند.

پاكى نفس

انسان، اشرف مخلوقات و برترين مظهر آفرينش است. او مى تواند راه كمال يا گمراهى بپيمايد. مى تواند چون حيوانات، زندگانى حيوانى در پيش گيرد و از انسانيت خويش فرسنگ ها دور شود يا به زندگى خود رنگ خدايى بزند و روح كمال را در خود زنده كند و راه تعالى و كمال را بپيمايد. پس در خويشتن خويش بنگريم و ببينيم اكنون كه نام انسان بر خود نهاده ايم، كدامين راه را برگزيده ايم؛ هدايت و پاكى يا گمراهى و تباهى؟ پس تا فرصت باقى است به فكر اصلاح خويش باشيم تا پيش خدا و خلق رسوا نشويم. از انسان جز شرافت انتظار نمى رود و شرافت آدمى همان گونه كه امام شريفان، على عليه السلام فرموده، به پاكى است:

شَرَفُ الرَّجُلِ نَزاهَتُهُ وَ جَمالُهُ مُرُوَّتُهُ.(1)

شرف مرد به پاكى و زيبايى اش به جوان مردى است.

اين پاكى بايدهم درظاهروهم در باطن واخلاق انسان باشد، ولى آنچه نشانه وجود چنين پاكى است، حسن رفتار با ديگران است وگرنه از شرافت و بزرگوارى خبرى نيست، چنان كه بنا بر نقل اهل سنت، على عليه السلام فرمود:

لا شَرَفَ مَعَ سُوْءِ الْادَبِ.(2)

با بدادبى، شرافتى نيست.


1- غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 180
2- رشيدالدين وطواط، مطلوب كل طالب، دفتر انتشارات اسلامى، ص 10، كلمه 17

ص: 30

كنترل خشم

خشم و غضب بر هم زننده تعادل روحى انسان است و آتشى است كه مى تواند ويرانى ها و خسارت هاى فراوانى به بار آورد. اين اسب سركش اگر مهار نشود، آسيب هاى جبران ناپذيرى به سرنشين خود وارد مى سازد.

متأسفانه بعضى از مردم هنگام خشم گين شدن، كنترل خود را از دست مى دهند و به هر كارى دست مى زنند تا آتش غضب خود را فرو نشانند.

ازاين رو، ممكن است آبروى ديگران را بريزند يا انواع تهمت ها را نثار طرف مقابل كنند. اين در حالى است كه عصبانيت، مجوزى براى ريختن آبروى ديگران نيست و اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه انسان هنگام خشمناك شدن، به هر كارى دست بزند. از آنجا كه عصبانيت، بيش از همه به خود شخص عصبانى زيان مى رساند، بايد در حال خشمگينى از هرگونه كار شتاب زده خوددارى كرد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اكْظِمِ الْغَيْظَ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ تَجاوَزْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعاقِبَةُ.(1)

هنگام غضب، خشم خود را فرو كش و هنگام قدرت درگذر. در اين صورت، عاقبت خوشى در انتظار توست.

در كلامى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، حضرت مى فرمايد:

كسى كه مهار خشم و غضب خود را به دست خويش نگيرد، در حقيقت، عقل او ناقص است.

مَنْ لَم يَمْلِكْ غَضَبَه، لَم يَكْمُلُ عَقْلُهُ.(2)

كسى كه مالك غضب خود نشده، عقلش كامل نگشته است.


1- غررالحكم، ج 2، ص 197
2- سجع الحمام، ص 418

ص: 31

اصلاح نفس

زنگار گناه و پيروى از هوا به تدريج جان پاك و فطرت خدادادى را آلوده مى سازد و آدمى را به انحراف مى كشاند. انسان در زندگى خود، خواه ناخواه، عيب ها و كاستى هايى دارد كه خود بهتر از ديگران، آنها را مى شناسد. هواهاى نفسانى هميشه مانع تكامل انسان مى شود و به او اجازه نمى دهد به اصلاح خود بينديشد و عيب خويش را برطرف سازد. هرچند آدمى فطرت پاك خود را به كدورت گناه آلوده است، ولى خداوند اين توانايى را به انسان داده است كه براى مبارزه با نفس، تلاشى پى گير را آغاز كند و به تدريج، عيب هاى درونى خود را يكى پس از ديگرى كنار بگذارد تا دوباره شبستان وجود خويش را به پاكى بيارايد. او مى تواند به وسيله مبارزه با نفس، سياهى هاى وجود خويش را برطرف سازد و به فطرت اصيل خود بازگردد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ اجْهَدَ نَفْسَهُ فِى اصْلاحِها سَعِدَ.(1)

هر كس در اصلاح نفس خود بكوشد، رستگار خواهد شد.

مقصود از اين اصلاح نفس، وجين علف هاى هرز به نام هوا و هوس است كه مزرعه سبز زندگى را به خشكاندن تهديد مى كند. حضرت در كلامى ديگر به مبارزه با آن فرا خوانده است و مى فرمايد:

جَاهِدُوا اهْوَاءَكُمْ كَما تُجاهِدُون اعْدَائَكُمْ.(2)

همچنان كه با دشمنان خود مبارزه مى كنيد، با هوا و هوس هاى خود مبارزه كنيد.


1- غررالحكم، ج 5، ص 258
2- سجع الحمام، ص 162

ص: 32

پرورش روح

بهترين انسان ها كسانى هستند كه ظاهر و باطنى يك دست و پيراسته دارند. آنان يگانه روزگار و خوب ترين بندگان خدايند. همه افراد توفيق يافتن دوستى هم دل و هم زبان را نمى يابند. چه بسا انسان هايى كه چهره اى زيبا و جذاب، ولى باطنى بيمار و آلوده دارند. لطف خداوند رحيم ايجاب مى كند كه عيب اين افراد پوشيده بماند و آبرويشان حفظ شود، ولى در هر حال، خود انسان از باطنش آگاه است و نبايد از اين لطف خداوند سوء استفاده كند، بلكه بايد در برابر اين پرده پوشى بكوشد عيب هاى باطنى اش را به تدريج برطرف كند تا ظاهر و باطنش نيكو شود.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

ما اقْبَحَ بِالْانْسانِ باطِناً عَلِيلًا وَ ظاهِراً جَمِيلًا.(1)

چه قدر زشت است كه انسان باطنى بيمار و ظاهرى زيبا داشته باشد.

توجه داشته باشد كه خداوند در قيامت بر اساس واقعيت حكم مى راند، چنان كه آن حضرت در كلامى ديگر به نقل اهل سنت مى فرمايد:

مَن كانَ ظاهِرُهُ ارْجَحُ مِنْ بَاطِنِه خَفَّ ميْزَانُهُ يَوْمَ الْقَيَامَةِ وَ مَنْ كانَ بَاطِنُهُ ارْجَحُ مِنْ ظَاهِرِه ثَقُلَ مِيزَانُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(2)

آن كسى كه ظاهرش بهتر ازباطنش باشد، درروز قيامت، ترازوى عملش سبك خواهد بود و كسى كه باطنش بهتر از ظاهرش باشد، در روز قيامت، ترازوى عملش سنگين خواهد بود.


1- غررالحكم، ج 6، ص 97
2- على متقى هندى، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، ج 3، ص 75

ص: 33

حساب كشى از نفس

انسان موجودى است مركب از عقل و غريزه و احساسات و خواه ناخواه در زندگى، خطا مى كند. اين خطاها به گرد و غبارى مى مانند كه بر آيينه روح مى نشينند و آن را تاريك مى كنند و صفا و روحانيتش را مى گيرند.

بايد چاره اى جست تا از ميزان خطاها كاسته شود. اگر انسان كارهايى را كه در طول روز انجام داده است، به هنگام شب، در نظر آورد و آنها را در محكمه وجدان بررسى كند، مى تواند اندكى از ميزان خطاهايش بكاهد. اين كار در گشايش زندگى مادى و معنوى آدمى بسيار نقش دارد، به شرطى كه استمرار يابد و انسان با شناخت نقاط ضعف خود، در پى اصلاح آنها برآيد. اصولًا بعضى رفتارها در نگاه نخست، ناشايست جلوه نمى كند، ولى اگر با دقت به آنها بنگريم، نقاط تاريك آن روشن مى شود و آدمى با آگاهى از اشتباه و لغزش خويش مى كوشد از تكرار آن بپرهيزد.

حضرت على عليه السلام در توصيه به اين امر مى فرمايد:

لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فِى كُلِّ يَوْمٍ.(1)

آن كس كه هر روز از نفس خود حساب كشى نكند، از ما نيست.

و در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقَيامَةِ حَلَّ بِهِ الْنَّدَمُ.(2)

كسى كه به حساب نفس خود (در دنيا) پيش از آمدن قيامت نرسد، پشيمانى سزاوار او خواهد بود.


1- اصول كافى، ج 2، ص 453
2- احمد بن مروان دينورى، المجالس و الجواهر، بيروت، دار ابن حزم، ج 1، ص 288

ص: 34

توبه

آمرزش خواهى از خدا، وسيله رهايى انسان از آسيب هاى نافرمانى و رنج هاى گناهان است. اصولًا هر چيزى چاره اى دارد و چاره گناهان، توبه است. جان و روان آدمى در زمزم توبه شست وشو مى شود و صفا و نورانيت باطن به او بازمى گردد. بايد دانست كه زيباترين توبه، توبه خالص، راستين و بدون بازگشت است. توبه كننده آن چنان به خدا روى مى آورد و تعهد مى كند كه دگرباره به سوى گناه بازنگردد.

گناه كاران در صورت بازگشت و توبه، علاوه بر اينكه مورد استقبال و توجه مؤمنان قرار مى گيرند، خداوند نيز درهاى رحمت را به سوى آنان مى گشايد و چنان نورى به قلبشان مى تاباند كه احساس مى كنند مورد الطاف خداوندى قرار گرفته اند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ تَرَكَ الشَّرَّ فُتِحَتْ عَلَيْهِ ابْوابُ الْخَيْرِ.(1)

هر كس بدى را رها كند، درهاى خير به رويش گشوده خواهد شد.

اگر همچنان بر بدى اصرار بورزد، بايد بداند كه باركش همه عيب هاست اگر زود نجنبد، چه بسا راه رهايى برويش بسته شود. حضرت مى فرمايد:

الْشَّرُّ جَامِعٌ لِمَساوِىَ الْعُيُوبِ.(2)

بدى دربردارنده همه زشتى ها و عيب هاست.


1- غررالحكم، ج 5، ص 276
2- سجع الحمام، ص 319

ص: 35

تقويت اراده

اراده انسان تمام هستى اوست. كسى كه اراده ندارد، شخصيت هم ندارد. انسان ضعيف النفس، سست اراده است و در برابر مشكلات، خود را مى بازد. در مقابل، انسان هاى با اراده بر مشكلات چيره مى شوند و چون كوه در برابر حوادث مى ايستند و آنها را از پاى درمى آورند. پس در راه تقويت اراده بايد با هوس ها مبارزه كرد و با تمرين، راه بندگى پيمود.

انسان تنها با نيروى اراده مى تواند بر دشمن درون و بيرون پيروز شود.

افراد سست اراده در برابر دشمنان ناتوانند و به راحتى تسليم مى شوند و به همين دليل، هيچ گاه به مقصد و هدف خويش نخواهند رسيد. امام دلاوران و جوان مردان، على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ ضَعُفَ جِدُّهُ قَوِىَ ضِدُّهُ.(1)

هر كس اراده اش سست باشد، دشمنش نيرومند است.

و در سخنى ديگر، تقويت اراده در طاعت الهى را خواستار شده است و مى فرمايد:

اذَا قَوَيْتَ فَاقو عَلى طاعَةِاللَّهِ وَاذَا ضَعُفْتَ فَاْضْعُفْ عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ.(2)

اگر خواستى توانا باشى، در طاعت الهى توانا باش و اگر خواستى ناتوان باشى، در معصيت الهى ناتوان باش.

عاقبت انديشى

عاقبت انديشى يكى از رازهاى بزرگ كام يابى است. انسان بايد درباره نتايج كارش تفكر كند و عاقبت انديش باشد. اگر توانست نتيجه خوبى


1- غررالحكم، ج 5، ص 212
2- كفاية الطالب، ص 69

ص: 36

براى آن كار پيش بينى كند، در انجام دادنِ آن بكوشد و اگر نتيجه را مثبت نديد، به آن نزديك نشود، اگرچه به ظاهر، كار مفيدى به نظر آيد.

شتاب زدگى و بدون تأمل و تدبّر در هر كارى وارد شدن، نتيجه اى جز حسرت و پشيمانى در پى نخواهد داشت و زيان هاى جبران ناپذيرى بر انسان وارد مى سازد. چه بسيار عصبانيت هاى آتشين كه جان انسانى را گرفته و ديگرى را به پيش ميله هاى زندان و فرجام ناگوار قصاص كشانده و بنيان خانواده ها را از بين برده است. آن گاه آدمى هم دم آه افسوس و اشك ندامت بوده و با خود انديشيده است كه اى كاش قدرى بيشتر مى انديشيدم و خود را كنترل مى كردم. به راستى، اگر آدمى در زندگى، سنجيده و حساب شده عمل كند، باز هم به درد بى درمان «اى كاش، اى كاش!» گفتن دچار خواهد شد؟ مولاى متقيان، على عليه السلام بنا بر نقل شيعه و اهل سنت در اين باره مى فرمايد:

التَّدْبِيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يُؤْمِنُ النَّدَمَ.(1)

عاقبت انديشى پيش از انجام دادن كار، انسان را از پشيمانى ايمن مى دارد.

ميانه روى

رعايت اصل تعادل و ميانه روى در زندگى در سيره پيشوايان دينى همواره مورد تأكيد بوده و در آموزه هاى قرآنى از افراط و تفريط و خارج شدن از حدّ اعتدال نكوهش شده است. حساب گرى و ميانه روى در زندگى سبب مى شود انسان از شرايط بحرانى و مشكلات زندگى به


1- غررالحكم، ج 1، ص 372؛ محمد بن سلامه قضايى، دستور معالم الحكم، بيروت، شركت دار ارقم بن ابى ارقم، ص 67

ص: 37

راحتى بگذرد. در مقابل، زياده روى و تفريط، آدمى را مغلوب مشكلات مى كند. انسان هاى حساب گر و آينده نگر، در زندگى ميانه رو هستند و تلاش مى كنند زندگى معصومين عليهم السلام را الگوى خود قرار دهند. اين افراد همواره حدّ اعتدال و ميانه روى را برمى گزينند و از ريخت وپاش هاى بى مورد و تحمل هزينه هاى غيرضرورى دورى مى كنند و تلاش مى كنند همواره زندگى اقتصادى خود را بر اساس الگوى صحيح برگرفته از منش معصومين عليهم السلام تنظيم كنند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنِ اقْتَصَدَ فِى الْغِنى وَالْفَقْرِ فَقَدِاسْتَعَدَّ لِنَوائِبِ الدَّهْرِ.(1)

هر كس هنگام دارايى و نادارى ميانه رو باشد، براى تحمل مشكلات زندگى آمادگى خواهد داشت.

در كلامى ديگر مى فرمايد:

لَمْ يُهْلَكْ مَنِ اقْتَصَدَ و لَمْ يَفْتَقِرْ مَنْ زَهَّدَ.(2)

كسى كه ميانه روى كند، نابود نشود و كسى كه زهد بورزد، فقير نخواهد گشت.

پرهيز از ثروت طلبى

مال و ثروت مى تواند وسيله گره گشايى از مشكلات ديگران باشد. با وجود اين، اگر به دست نااهلان بيفتد، ممكن است سبب هلاك هر چه بيشتر فرد و جامعه شود. در طول تاريخ، بيشتر بدبختى هايى كه گريبان گير جوامع انسانى شده، در پى بدمستى هاى ثروتمندان مغرور بوده است.

آنانى كه نمى دانند سرمايه خود را چگونه و در كجا مصرف كنند و آن را


1- غررالحكم، ج 5، ص 431
2- سجع الحمام، ص 342

ص: 38

در راه هاى ناصحيح و نامشروع به كار مى بندند، به جاى اينكه از نعمت دارايى، وسيله نجات خويش را فراهم كنند، با خرج كردن آن در راه عيش و عشرت، هدف از آفرينش انسانى خويش را از ياد مى برند. بنابراين، همواره بايد متوجه بود كه با ثروت اندوزى، شخصيت انسانى مان مسخ نشود و گرفتار عذاب الهى نشويم. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ سَكْرَةِ الْغِنى فَانَّ لَهُ سَكْرَةً بَعِيدَةَ الْإِفاقَةِ.(1)

از مستى توانگرى به خدا پناه ببريد؛ چون آن را مستى عجيبى است كه به هوش آمدن از آن بسيار دور است.

آن حضرت در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، راه پيش گيرى از مستى توانگرى را دو چيز مى داند:

مَا احْسَنَ تَواضُعُ الْغَنىّ لِلْفَقِيرُ رَغْبَةً فِى ثَوَابِ اللَّهِ وَ احْسَنُ مِنْهُ تْيهِ الفَقيرِ عَلَى الْغَنِىِّ ثِقَةً بِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(2)

چه نيكوست فروتنى توانگر براى نيازمند براى رسيدن به پاداش الهى و نيكوتر از آن روى گردانى نيازمند از توانگر به جهت اعتماد بر خدا است.

ساده زيستى

گروهى از انسان ها با اينكه مى دانند دنيا، زودگذر است، خود را بنده دنيا مى سازند. اينان چنان در گرداب تجمل گرايى غرق مى شوند كه گذرگاه بودن دنيا را از ياد مى برند. در مقابل، برخى زندگى ساده، بى آلايش، پاك و باصفايى دارند و از آلودگى هايى كه بر زندگى مردمان


1- همان، ج 2، ص 262
2- ابوحامد غزالى، احياء علوم الدين، بيروت، دارالمعرفة، ج 2، ص 206

ص: 39

دنياطلب سايه افكنده است، به دورند. اين افراد راهى را انتخاب كرده اند كه پيامبران خدا و بندگان صالح پيموده اند و هرگز حاضر نيستند يك روز از زندگى پاك و بى آلايش خود را با ماديات و منافع دنيوى عوض كنند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا الرّاحَةُ الْعُظْمى.(1)

ساده زيستى در دنيا، بزرگ ترين آسايش است.

امام عليه السلام در سخنى ديگر به فايده زهدورزى اشاره مى كند و مى فرمايد:

وَازهِدْ فِى الْدُّنيا يُبَصِّرُكَ اللَّهُ عَوْرَاتِها.(2)

در دنيا زهد بورز. خداوند زشتى هاى دنيا را به تو مى نمايد.

كار براى آخرت

هر روز مى گذرد و قافله دنيا، مسافرانى را چند روز با خود سير مى دهد. سپس با تنها گذاشتن آنان كه مى پنداشتند بايد در اين كوى براى هميشه رحل اقامت بيفكنند، به سراغ افراد جديد مى رود. انسان در اين دنيا، دوران كوتاه و بسيار محدودى دارد و بى شك، پايان عمر او به معناى فانى شدن نيست، بلكه نقطه آغازى است براى زندگانى جاودانه. نكته مهم اين است كه انسان در آن جهان بايد پاسخ گوى كردارهاى دنيايى خويش باشد. در آنجا هيچ چيز مطلوب تر از كردار نيك نيست و همه به عمل صالح نياز دارند. در آخرت ممكن است شخص آنچه را پناه گاه خويش مى پنداشت، پوچ و بى اعتبار بيابد و خود را سرزنش كند. چرا


1- غررالحكم، ج 1، ص 347
2- سجع الحمام، ص 71

ص: 40

توش و توانش را صرف همت هاى ناپايدار دنيايى كرده است. آن گاه كه خويشتن را در اين حال مى بيند، بيش از هر زمان ديگر، خود را ناتوان خواهد يافت. پس آيا بهتر نيست به جاى تكيه بر زندگى زودگذر دنيا، خود را به عمل صالح مجهز كنيم؟ حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ عَمِلَ لِلدُّنْيا خَسِرَ.(1)

هر كس براى دنيا كار كند، زيان كرده است.

حضرت در سخنى ديگر به نقل از اهل سنت مى فرمايد:

خُذْ مِنَ الدُّنيا مَا اتَاكَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلّى عَنْكَ.(2)

آنچه از دنيا به تو روى آورد، بگير و آنچه از تو برگرداند، رهايش كن.

پرهيز از حرام خوارى

بهره مندى از تقواى الهى و رعايت حلال و حرام يكى از نشانه هاى اهل ايمان است. آنان اطاعت از دستورهاى الهى را با تمام وجود پذيرفته اند و بندگى خدا را افتخارى سعادت بخش براى خود مى شمارند.

پس هيچ گاه لذت هاى زودگذر دنيا را با نعمت هاى پايدار جهان باقى عوض نمى كنند. انسان در اين جهان خاكى مدت كوتاهى زندگى مى كند و نمى داند چه وقت و در چه حالى از دنيا مى رود. بنابراين، بايد توجه داشته باشيم كه مبادا غذايى را كه مصرف مى كنيم، حرام باشد و با استفاده از آن، باطن خود را به پليدى آلوده سازيم. خوردن مال حرام از گناهان بزرگ است و انسان حرام خوار بايد خود را براى بازخواست الهى آماده سازد.


1- غررالحكم، ج 5، ص 181
2- كنز العمال، ج 6، ص 175

ص: 41

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

بِئْسَ الطَّعامُ الْحَرامُ.(1)

بدترين خوراك ها، مال حرام است.

به همين جهت، در سخنى ديگر براى پرهيز از حرام خوارى مى فرمايد:

اجْمِلْ فِى الْطَّلَبِ وَ اعْرِفْ سَبِيلَ الْمَكْتَسَبِ.(2)

در طلب روزى زيبا و نيك وارد شو و راه كسب حلال را بشناس.

دورى از حرام

پيروى از دستورهاى الهى، نتيجه اى جز نيك فرجامى ندارد. شارع مقدس از آنجا كه بعضى از امور را مانع كمال و سلامت انسان مى داند، آنها را حرام دانسته و امورى را كه راه دست يابى به كمال را براى آدمى آسان مى سازد، واجب كرده است. ازاين رو، هر مسلمانى موظف است حرام و حلال خدا را رعايت كند. متأسفانه بسيارى از مردم دچار هواى نفس مى شوند و برخلاف شريعت و دستورهاى الهى، به كار خلاف دست مى زنند. بى شك، اين كار نوعى ستيزه جويى با قانون الهى و آموزه هاى پيامبران است. اين افراد با اندكى تفكر درمى يابند كه زيان كار خواهند بود و پى آمدهاى اين سرپيچى دامن گيرشان مى شود كه جز زيان ابدى چيزى نيست. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا وَرَعَ انْفَعُ مِنْ تَجَنُّبِ الْمَحارِمِ.(3)


1- غررالحكم، ج 3، ص 251
2- كنز العمال، ج 16، ص 175
3- غررالحكم، ج 6، ص 415

ص: 42

هيچ پارسايى، سودمندتر از ترك كارهاى حرام نيست.

در سخنى ديگر كه از اهل سنت نقل شده است، مى فرمايد:

شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ.(1)

شكر هر نعمتى، پارسايى كردن از چيزهايى است كه خداوند حرام كرده است.

دعا

يكى از نيازهاى اساسى انسان امروز نيازهاى روحى و معنوى است كه با دعا و درخواست از پروردگار مى تواند نيازهاى معنوى خود را برآورد.

انسان در زندگى ماشينى، وقتى خسته و درمانده از كار روزانه به خانه برمى گردد، مى خواهد خود را با قدرتى فناناپذير پيوند دهد و به آرامش روح و روان دست يابد. دعا، رابطه انسان را با خدا بيشتر مى كند و او را به سوى معنويت مى كشاند. انسان هاى بسيارى از راه ارتباط با خدا و زمزمه هاى وصل و دعاهاى عارفانه، بهترين توفيق هاى مادى و معنوى را به دست مى آورند و چه بسا كه راه صدساله را يك شبه مى پيمايند.

خداوند نيز هرگاه مى خواهد بنده اش را بپذيرد، حس نياز به دعا و نيايش را در او تقويت مى كند تا در پرتو آن، به نيازهاى او پاسخى در خور دهد.

خداوند بسيار كريم تر از آن است كه بنده اى، عاشقانه و عارفانه او را بخواند و پاسخى نيكوتر از درخواست بنده اش به او ندهد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ دَعَا اللَّهَ اجابَهُ.(2)


1- دستور معالم الحكم، ص 69
2- غررالحكم، ج 5، ص 445

ص: 43

هر كس خدا را بخواند، خداوند، او را اجابت مى كند.

در سخنى ديگر مى فرمايد:

قَدْ اذِنَ لَكَ وَ ضَمِنَ الْاجَابَةَ.(1)

خداوند به تو اجازه دعا داده و اجابتش را نيز ضمانت كرده است.

حال اين ماييم و اين خداى مهربان گر گدا كاهل بود، تقصير صاحب خانه چيست؟

آمرزش

بنده خوب خدا در زلال آمرزش خواهى، خود را تطهير مى سازد و ناخالصى ها را از تن و جان خويش پاك مى كند. انسان در طول زندگى، گناهانى انجام مى دهد كه پس از آن، پشيمان مى شود، به خدا روى مى آورد و توبه و تعهد مى كند كه ديگر آن گناه را تكرار نكند. در صورت وجود چنين توفيقى، جاى اميدوارى هست. با اين حال، برخى اهل توبه و بازگشت و در فكر ترك گناه نيستند، غافل از اينكه در يك لحظه نامعلوم، مرگ انسان فرا مى رسد و توفيق توبه نمى يابند. راستى چه وقت بايد به درگاه بى نياز روى آورد؟ به يقين، زمانى كه درهاى آمرزش بسته نشده باشد. در آموزه هاى دينى آمده است كه حتى كاتبان الهى، زمانى را به بندگان خطاكار فرصت مى دهند تا با انابه و توبه، به درگاه احديت روى آورند. ازاين رو، تا آن زمان، از نوشتن گناهان نيز بازمى ايستند تا شايد فرد گناه كار توبه را دريابد و با پرونده سياه از گناه به پيشگاه خداوند حاضر نشود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- كنز العمال، ج 16، ص 173

ص: 44

الْاسْتِغْفارُ دَواءُ الذُّنُوبِ.(1)

آمرزش خواهى، داروى گناهان است.

و در سخنى ديگر كه اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند، مى فرمايد:

الْاسْتِغْفَارُ يَحُتُّ الْذُنُوبِ.(2)

آمرزش خواهى، گناهان را فرو مى ريزد.

عبادت شايسته

عبادت نوعى شكرگزارى از نعمت هاى بى شمار الهى و نشانه بندگى انسان در برابر خداوند است. انجام عبادت بايد با نشاط و در بهترين ساعت ممكن انجام شود. وقتى انسان براى عبادت در پيشگاه خداوند قرار مى گيرد، بايد بكوشد عبادتش بدون خستگى و دل سردى انجام شود.

بسيارى از مردم تا وقتى كه سرگرم داد و ستد يا تفريح يا كارهاى دنيايى اند، هرگز احساس خستگى نمى كنند، ولى همين كه مى خواهند چند ركعت نماز بخوانند، مانند كسى كه قرار است بار سنگينى بر دوش گيرد، احساس خستگى و بى حالى مى كنند. اين كار ناپسند، نوعى ناسپاسى در حق خالق است. پس بايد پيوند خود را با خدا قوى تر كنيم و عبادت هاى بى روح را به نيايش همراه با شوق روحانى و اخلاص بدل سازيم. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

فَضِيلَةُ السَّادَةِ حُسْنُ الْعِبادَةِ.(3)


1- غررالحكم، ج 1، ص 228
2- سجع الحمام، ص 72
3- غررالحكم، ج 4، ص 412

ص: 45

فضيلت بزرگان به نيكو نيايش كردن است.

و در مقابل سستى و تنبلى در عبادت است كه حضرت بنا به نقل اهل سنت درباره اش مى فرمايد:

آفَةُ الْعِبَادَةِ الْفَتْرَةُ.(1)

سستى و تنبلى آفت عبادت است.

سحرخيزى

برخى افراد ساعت خواب خود را به گونه اى تنظيم مى كنند كه به سحرخيزى عادت كنند و ساعتى پيش از اذان صبح، به عبادت و بندگى خدا مشغول باشند و هم آواز با مرغان سحرى، خدا خدا گويند. اين افراد در اوايل شب مى خوابند تا از نعمت بيدارى سحر برخوردار شوند و با دعا و نماز صبحگاهى، دل و جان را در زمزم زلال مناجات شست وشو دهند.

متأسفانه عده اى از افراد، تا پاسى از شب بيدار مى مانند و بر اثر خستگى و كسالت از نعمت سحرخيزى محروم مى مانند. اينان افزون بر اينكه فريضه نماز را ترك مى كنند، از كسب روزى حلال نيز بهره اى نمى برند. هميشه به ياد داشته باشيم كه سحرخيزى به هر دليل كه باشد، عادتى با ارزش و مايه بركت است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

باكِروا فَالْبَرَكَةُ فِى الْمُباكَرَةِ.(2)

سحرخيز باشيد؛ كه بركت در سحرخيزى است.

در سخن ديگر به نقل اهل سنت مى فرمايد:


1- كنز العمال، ج 16، ص 216
2- غررالحكم، ج 3، ص 264

ص: 46

غَلِّش بِالفَجْرِ تَلْقِ اللَّهَ تَعالى ابْيَضَ الْوَجْهِ.(1)

سحرخيز باش تا خدا را با روى سفيد ديدار كنى.

انس گرفتن با قرآن

توسل به تكيه گاهى مطمئن، آرامش بخش انسان در مشكلات زندگى است و چه پناهگاهى مطمئن تر از كلام وحى و كتاب زندگى كه راهنماى سعادت انسان و نگه دار او از لغزش هاست. آنان كه مى خواهند در مشكلات زندگى، دچار وحشت و اضطراب نشوند و حوادث گوناگون، قلبشان را نلرزاند و چون كوه استوار و پابرجا باشند، بايد خود را با آيات دل نشين قرآن مأنوس سازند. اين كار به همه زواياى زندگى فرد روشنايى و صفا مى بخشد و چنان اطمينان و اعتمادى به انسان مى دهد كه هر وحشت و اضطرابى را به امنيت و رحمت تبديل مى كند. آنان كه با قرآن هم دم هستند، مايه آرامش خاطر ديگرانند؛ زيرا با خزانه رحمت الهى پيوندى ناگسستنى دارند. آورنده قرآن مجيد براى خواندن و انس گرفتن با آن، ارج و اهميت ويژه اى قائل بود و شب ها تا سوره هاى حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن را نمى خواند، نمى خفت. در سيره پيشوايان ما نيز كه به حق مفسران قرآنند، انس گرفتن با قرآن بسيار مشهود است.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ آنَسَ بِتِلاوَةِ الْقُرْانِ لَمْ تُوحِشْهُ مُفارَقَهُ الْاخْوانِ.(2)

هر كه با قرآن مأنوس است، از دورى ياران وحشتى ندارد.


1- دستور معالم الحكم، ص 142
2- غررالحكم، ج 5، ص 369

ص: 47

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، قرآن را چنين توصيف مى كند:

عَلَيْكُمْ بِكتابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِانَّهُ فِيهِ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ وَ نَبَأَ ما يَأتِى بَعْدَكُمْ وَ الْحُكْمُ فِيهِ بَيِّنٌ ... فَهُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ نُورُهُ الْمُبينُ وَ شِفَاءُهُ النَّافِعُ عِصْمَةٌ لِمَنْ تَمَسّكَ بِهِ و نَجاةٌ لِمَنْ تَبِعَهُ لا يَمُوجُ فَيُقَامَ وَ لا يَزْيِغُ فَيَتَشَعَّبَ وَ لا تَنْقَضِى عَجائِبُهُ.(1)

بر شما باد روى آوردن به كتاب خداى عز و جل؛ زيرا در آن، خبر گذشتگان و آيندگان است. حكمش، روشن است. ريسمان محكم الهى و نور آشكار الهى است و درمانش سودمند است.

مانع از گمراهى كسى است كه به آن بياويزد و نجات است براى كسى كه از دستورهايش پيروى كند. كج نمى شود تا نيازمند راست كردن باشد و گمراهى نمى كند تا چند راه داشته باشد و شگفتى هايش پايان نمى پذيرد.

آخرين نماز

شيفتگى انسان مؤمن به نماز بايد همچون شيفتگى انسان گرسنه به غذا و انسان تشنه به آب باشد. بايد دانست كه نماز واقعى، نمازى است كه روح داشته باشد و روح نماز، حضور قلب است. انسان بايد تلاش كند همواره نمازش با حضور قلب باشد و بهتر آن است هر وقت به نماز مى ايستد، احساس كند اين، آخرين نماز اوست و ديگر توفيق نماز خواندن نخواهد داشت. با چنين انديشه اى، ديگر نماز خواندنش بدون توجه نخواهد بود و همه تلاش خود را به كار مى برد تا اين آخرين نماز را با توجه كامل و


1- كنز العمال، ج 16، ص 193

ص: 48

حضور قلب بخواند. گذشته از اين، از كجا معلوم كه به راستى نمازى كه مى خوانيم، آخرين نمازمان نباشد. پس آيا بهتر نيست كه فرصت ها را غنيمت شماريم؟ حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اذا قامَ احَدُكُمْ الَى الصَّلوةِ فَلْيُصَلِّ صَلوةَ مُوَدِّعٍ.(1)

وقتى يكى از شما به نماز مى ايستد، بنا را بر اين بگذارد كه آخرين نماز اوست.

بايد توجه داشت كه چنين عبادت كردنى بسيار دشوار است و جز از آزادگان برنمى آيد؛ همانان كه به روايت شيعه و اهل سنت، على عليه السلام درباره آنان مى فرمايد:

انّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْتُّجَّارِ وَ انَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ انّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْرَاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْاحْرار.(2)

برخى، خدا را به اميد رسيدن به بهشت مى پرستند كه اين عبادت تاجران است. برخى از ترس مى پرستند كه اين عبادت بردگان است. برخى براى شكر، خداى را مى پرستند اين عبادت آزادگان است. (كه از قيد بهشت و دوزخ، آزادند)

عيب شناسى

بى شك، هر يك از ما انسان ها عيب هايى داريم، ولى به علت خوش بينى يا آن عيب ها را نمى بينيم، يا اگر هم ببينيم، توجهى نمى كنيم؛ در حالى كه بايد درباره عيب خود فكر كنيم و در پى اصلاح آن باشيم.


1- غررالحكم، ج 3، ص 133
2- سجع الحمام، ص 111

ص: 49

بهتر است از دوستان خود نيز براى شناختن عيب هايمان كمك بگيريم و به هر شكل ممكن با تمام توان، عيب هايمان را از بين ببريم تا به انسانى پيراسته از عيب و نقص بدل شويم كه در شأن مسلمان مؤمن است.

خداوند، بندگان مؤمن خود را بدون نقص و عيب مى پسندد. ازاين رو، تمام كوشش يك انسان هدفمند بايد پيرايش درون از كاستى ها و عيب ها و دست يابى به كمال و تعالى و خداگونگى باشد. مسلمان دو روزش مثل هم نيست و هر روز گامى تازه به سوى اصلاح و سازندگى برمى دارد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

ابْصَرُ النَّاسِ مَنْ ابْصَرَ عُيوبَهُ وَاقَلَعَ عَنْ ذُنُوبِهِ.(1)

بيناترين مردم كسى است كه عيب هاى خود را ببيند و از گناهانش دورى گزيند.

و در سخنى ديگر كه اهل سنت آن را نقل كرده اند مى فرمايد:

مَنْ ابْصَرَ عَيْبَ نَفْسِهِ شُغِلَ عَنْ عَيْبَ غَيْرِهِ.(2)

كسى كه عيب خود را ببيند، به دنبال عيب غير خود نخواهد بود.

يكى از مهم ترين وظايف انسان، شناخت عيب هاست. البته اين كار به ظاهر ساده به نظر مى آيد، ولى بسيار دشوار است. زيرا بر اثر حب نفس، بسيارى از انسان ها، عيب هاى خود را نمى بينند يا عيب هاى بسيار بزرگ خود را كوچك مى شمارند. بايد كوشيد تا به هر وسيله ممكن، به عيب هاى خويشتن پى برد و تا فرصت از دست نرفته است، در پى اصلاح آنها برآمد. يكى از راه هاى شناسايى عيوب خويشتن، هم نشينى با دوستان


1- غررالحكم، ص 410
2- سجع الحمام، ص 381

ص: 50

نيك و شايسته است؛ زيرا دوست شايسته و صالح، آينه اى است كه مى تواند عيب هاى انسان را نشان دهد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مِنْ اشَدِّ عُيُوبِ الْمَرْءِ انْ تَخْفى عَلَيْهِ عُيُوبُهُ.(1)

از بدترين عيب هاى شخص، اين است كه عيب هاى خودش را نشناسد.

بدتر از آن، ديدن عيب هاى ديگران و عيب جويى از آنان و نديدن عيب هاى خود است، چنان كه آن حضرت بنا بر نقل اهل سنت مى فرمايد:

مَنْ نَظَرَ فى عُيُوبِ النَّاس فَانْكَرَها ثُمَّ رَضِيَهُ لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الْاحْمَقُ بِعَيْنِهِ.(2)

كسى كه به عيب هاى ديگران نگاه كند و آنها را زشت بداند، ولى خود بدان عمل كند، چنين كسى احمق واقعى است.

بردبارى

بردبارى نشانه قوت اراده است. انسان بردبار با كارش نشان مى دهد كه مى تواند در مقابل حوادث سنگين روزگار ايستادگى كند. كسى كه خود را به بردبارى عادت دهد، افزون بر آنكه روزبه روز بر قوّت اراده اش افزوده مى شود، از مشكلات زندگى هم آن گونه كه ديگران رنج مى برند، رنج نخواهد برد. البته بردبارى اين نيست كه انسان از تلاش دست بردارد و با هر ستمى كنار بيايد؛ چون كه از نظر دين و عقل و وجدان ناپسند است.

بردبار، كسى است كه با كمك عقل و منطق، براى سامان دهى كارش تلاش مى كند و در رويارويى با ناكامى ها از پاى نمى نشيند و روحيه خود را نمى بازد. نشانه هاى انسان بردبار سه چيز است. نخست آنكه تنبلى و


1- غرر الحكم، ج 6، ص 18
2- سجع الحمام، ص 420

ص: 51

سستى نمى كند. دوم آنكه دل تنگى نمى كند و سوم آنكه از پروردگارش شكوه نمى كند؛ زيرا اگر سستى و تنبلى كند، حق را ضايع مى سازد. اگر دل تنگى كند، شكر او را ادا نمى كند و چنانچه شكوه كند، به يقين، در برابر پروردگارش عصيان كرده است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْحِلْمُ تَمامُ الْعَقْلِ.(1)

بردبارى نشانه كامل بودن عقل است.

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

الْحِلْمُ سَجِيَّةٌ فَاضِلَةٌ.(2)

حلم از صفات برتر اخلاقى است.

طمأنينه در برابر مشكلات

با آرامش و وقار آسان تر مى توان بر مشكلات چيره شد. دستپاچگى و شتاب زدگى، نه تنها مشكلات را حل نمى كند، بلكه چه بسا مشكلى نيز بر آن خواهد افزود. واكنش افراد در رويارويى با گرفتارى ها و معضلات، متفاوت است. بعضى ها در برابر حوادث و مسائل ناگهانى چنان دچار اضطراب مى شوند كه به اصطلاح دست و پاى خود را گم مى كنند و تحرك خود را از دست مى دهند. در اين هنگام، بهترين راه براى انسان اين است كه بكوشد آرامش خود را حفظ كند و با بررسى جنبه هاى گوناگون قضيه، راه حل مناسبى بيابد. بى قرارى كردن و اظهار ناراحتى نه تنها نتيجه بخش نيست، بلكه بر مشكل خواهد افزود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- همان، ج 1، ص 264
2- سجع الحمام، ص 173

ص: 52

كَمْ مِنْ صَعْبٍ تَسْهَلُ بِالرَّفْقِ.(1)

چه بسيار دشوارى هايى كه با آرامش آسان مى شود.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

الرِّفْقُ تُنَالُ بِهِ الْحَاجَةُ وَ بِحُسْنِ التَّأنِّى تَسْهَلُ الْمَطالِبُ.(2)

با رفق به نيازها مى توان رسيد و با درنگ و تأمل، مقصود حاصل مى شود.

عزت نفس

آدمى در روابط اجتماعى و رفع نيازها همواره بايد از عزت نفس خود پاسدارى كند و همچون پيشوايان حق باشد كه در سخت ترين شرايط از خود ضعف نشان نمى دادند. آنان به پيروان خود آموختند كه عزت مؤمن در بى نيازى از مردم است. برخى از مردم گرچه در ظاهر فقيرند، ولى وقتى به زندگى آنها توجه مى كنيد، درمى يابيد طبعى بلند و روحيه اى قوى دارند. آنان چنان بزرگوارانه زندگى مى كنند كه گويى هيچ نياز مادى ندارند. اينان مى كوشند تا ديگران از فقرشان باخبر نشوند تا عزتشان خدشه دار نشود. وقتى انسان با چنين كسانى روبه رو مى شود، ناخودآگاه به ياد اين فرمايش حضرت على عليه السلام مى افتد كه مى فرمايد:

مَنْ اظْهَرَ فَقْرَه اذَلَّ قَدْرَه.(3)

هر كس نادارى خود را آشكار كند، خودش را سبك كرده است.

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند مى فرمايد:


1- همان، ج 4، ص 551
2- سجع الحمام، ص 203
3- غررالحكم، ج 2، ص 106

ص: 53

رَضِىَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ.(1)

تن به خوارى داده است كسى كه مشكلات خود را آشكار كرده است.

بى نيازى

عزّت مدارى و بى نيازى در قاموس بندگان شاكر الهى جايگاهى بس ارزشمند دارد. اين رادمردان ممكن است در تنگناى فقر و نادارى قرار بگيرند، ولى هميشه تلاش مى كنند در برابر ديگران اظهار بى نيازى كنند، به گونه اى كه حتى بسيارى از نزديكان هم متوجه وضع نامطلوب اقتصادى شان نمى شوند. اينان به اصطلاح، صورتشان را با سيلى سرخ نگه مى دارند و به سبب همت والايشان هميشه خدا و خلق را شاكرند. در مقابل، گروهى هم با وجود امكانات بسيار، چنان از نادارى دم مى زنند كه گويااز سرزمين قحطى زدگان برگشته اند. آنان همانند تشنگانى هستند كه هر چه از آب شور مى خورند، سيراب نمى شوند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اظْهارُ الْغِنى مِنَ الشُّكْرِ.(2)

اظهار بى نيازى، نوعى شكر است.

در كلامى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، سبب رفتار گروه دوم را چنين بيان مى دارد:

اظْهارُ الْفَاقَةِ مِنْ خُمُولِ الْهِمَّةِ.(3)

اظهار فقر و نيازمندى به جهت از ياد بردن همت است.


1- سجع الحمام، ص 202
2- غررالحكم، ج 1، ص 297
3- سجع الحمام، ص 80

ص: 54

(قناعت) كم خواهى

كم خواهى و زياده خواهى به انتظار افراد از زندگى مادى بستگى دارد.

آدمى اگر از ابتدا به قناعت و صرفه جويى عادت كند، از زندگى ساده و بى آلايش لذت مى برد، هم چنان كه زياده خواهان نيز همّ و غم خود را براى تجمل گرايى و زرق و برق دنيا به كار مى بندند. انسان بايد بداند ارج و قرب او در پرتو دارايى و مال و منال دنيا نيست. چه بسيار انسان هايى كه از مال دنيا چيزى ندارند، ولى محبوب قلب ها و دوست داشتنى ترين افراد هستند. مصرف گرايان هر چند به زندگى تجملى عادت كرده اند، ولى با تمرين مى توانند از مصرف خود بكاهند و به تدريج، به وضع جديد عادت كنند. كم كردن تدريجى مصرف، برنامه خوبى براى كاهش مصرف است. اينان اگر اندكى از مصرف بى رويه خود بكاهند، مى توانند به هم نوعان خود يارى رسانند تا آنان گرسنگى نكشند. به يقين، لذتى كه از كمك رسانى به هم نوعان مى برند، بسيار بيشتر از پرخورى است. افزون بر اين، رضاى الهى را نيز به دست مى آورند. كم خورى، كم خوابى و حركت در مسير تعادل، به تمرين نياز دارد و با نيروى اراده مى توان زياده خواهى ها را كنترل و به تدريج به وضع جديد عادت كرد. حضرت على عليه السلام درباره صرفه جويى مى فرمايد:

مَنِ اكْتَفى بِالْيَسيِرِ اسْتَغْنى عَنِ الْكَثِيرِ.(1)

هر كس به اندك بسنده كند، از بسيار بى نياز مى شود.

و همه اين امور در سايه تدبير و برنامه ريزى درست امكان پذير است، چنان كه آن حضرت بنابر نقل اهل سنت مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 5، ص 80

ص: 55

حُسْنُ الْتَدْبِيرِ مَعَ الْكَفافِ اكْفُى لَكَ مِنَ الْكَثيرِ فى الْاسْرَافِ.(1)

تدبير نيكو با بسنده كردن به اندك، كفايت كننده تر از مال زيادى است كه با اسراف همراه باشد.

تداوم آموزش

فاصله انداختن در تحصيلات به روند آموزش زيان مى رساند و آموزش را كند مى سازد. يكى از موارد تداوم آموزش ها تكرار است. گاه انسان به تصور اينكه مسئله اى را خوب فرا گرفته است و به زودى فراموش نمى كند، به حافظه خود تكيه مى كند و از تكرار درس غفلت مى ورزد و آنچه را فراگرفته است، از دست مى دهد. بايد دانست كه تكرار، فوايد بسيارى دارد؛ چون هر بار كه انسان مطلبى را مرور مى كند، از بطن و عمق آن مطلب بيشتر آگاه مى شود. جست وجو درباره يافته ها و دقت و تأمل در آنها راهى به سوى فهم و دريافت بيشتر است.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا فِقْهَ لِمَنْ لا يُديمُ الدَّرْسَ.(2)

آن كه در آموختن مداومت ندارد، از دريافت و فهم عميق محروم است.

در سخن ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، وظيفه يك فرد مسلمان را تكرار سخنان پيامبر و تداوم اين كار دانسته است و مى فرمايد:

تَزَاوَرُوا وَ تَدَارَسُوا الْحَدِيثَ وَ لا تَتْرُكُوا يَدْرُسْ.(3)


1- كنز العمال، ج 16، ص 176
2- غررالحكم، ج 6، ص 365
3- كنز العمال، ج 10، ص 304

ص: 56

به ملاقات يكديگر برويد و كلام پيامبر را به يكديگر بياموزيد.

چنين كارى را ترك نكنيد تا كلام آن حضرت به فراموشى سپرده نشود.

پيروى از خداوند

برخى انسان ها با وجود استفاده از نعمت هاى الهى، از در مخالفت با فرمان هاى او درمى آيند و بدون هيچ بيم و هراسى به هر كار خلافى دست مى زنند. اينان از اين غافل هستند كه گاهى خدا به آنها مهلت مى دهد تا ماهيتشان براى ديگران آشكار شود. سپس آنها را به عذاب دردناكى دچار خواهد كرد. البته اين سرنوشت همه كسانى است كه از رحمت و نعمت هاى پروردگار سوءاستفاده مى كنند. به راستى چگونه انسان مى تواند ولىّ نعمت خود را فراموش كند و به گردن كشى بپردازد؛ خداوند بزرگى كه اگر همين افراد به سوى او باز گردند، چه بسا مورد رحمت الهى قرار مى گيرند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ عانَدَاللّهَ قُصِمَ.(1)

هر كس با خدا دشمنى كند، شكست خواهد خورد.

در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت آن را نقل كرده اند، مى فرمايد:

مَنْ ابْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ.(2)

آن كس كه در برابر حق بايستد، هلاك مى شود.

بهره ورى از عمر

روزهاى عمر ما در واقع كارنامه زندگى ماست و هر چه انجام دهيم،


1- غررالحكم، ج 5، ص 182
2- سجع الحمام، ص 381؛ نهج البلاغه، قصار 188

ص: 57

در اين كارنامه ثبت مى شود. پس تا آنجا كه ممكن است، بايد در انجام دادن عمل صالح بكوشيم و آن را براى روزى كه هيچ چيز جز عمل صالح و قلب سليم به كار نمى آيد، ذخيره كنيم. اگر خداى ناكرده، فرصت ها را از دست بدهيم و با پرونده اى تهى از كارهاى نيك از اين جهان رخت بربنديم، زيان كار خواهيم بود؛ زيرا هيچ فرصتى براى تدارك و جبران و راهى براى بازگشت وجود ندارد. اگر آدمى بداند كه با هر عمل نيك خود، درجه اى بر درجات او در جهان آخرت افزوده مى شود، هيچ گاه به سستى و كاهلى تن نمى دهد، بلكه هر آن به سوى يك عمل خير و صالح گام برمى دارد؛ اعمال صالحى كه قرين و يار او در جهان برزخ و آخرت خواهند بود. ازاين رو، حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْايَّامُ صَحائفُ آجالِكُمْ فَخَلِّدُوها بِاحْسَنِ اعْمالِكُمْ.(1)

ايام، نامه هاى عمر شمايند. پس آنها را با بهترين كارهايتان جاودانه كنيد.

در سخنى ديگر كه اهل سنت آن را نقل كرده اند، چنين هشدار مى دهد:

السَّاعاتُ تَهْضُمُ عُمْرَكَ.(2)

ساعت ها از عمر تو مى كاهند.

پس بايد از عمر خود در راه خير بهره جست تا دچار زيان كارى نشويد.


1- غرر الحكم، ج 2، ص 130
2- سجع الحمام

ص: 58

استفاده از فرصت

فرصت و ابر همانندند و به سرعت مى گذرند و بازگشتى ندارند. هنر آدمى در بهره بردارى درست از وقت است. اگر انسان تلاش كند از هر فرصتى كه برايش پيش مى آيد، استفاده كند، موفقيت هاى شايان توجهى به دست خواهد آورد. شايد تنها تفاوت دانشمندان و انسان هاى موفق با مردم ديگر اين باشد كه آنها فرصت ها را غنيمت مى شمرند، ولى مردم عادى فرصت هاى طلايى را از دست مى دهند. در حقيقت، فرصت هاى زندگى انسان لطف هايى است كه پروردگار جهان به آدمى عطا كرده است و او بايد از اين الطاف الهى استفاده بهينه كند تا بتواند راه كمال و سعادت را بپيمايد. پس اگر به موقع از آنها استفاده نكند، ممكن است درهاى خير و نيكويى به روى او بسته شود. اگر انسان وقت هاى ارزشمندش را پاس ندارد و آن را در راه خدمت به هم نوعان و رضايت خداوند به كار نگيرد، جز پشيمانى چيزى براى او به همراه ندارد. امام پارسايان مى فرمايد:

إِضاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ.(1)

از دست دادن فرصت موجب اندوه خواهد شد.

حال كه چنين است، بايد به كلام ديگر آن حضرت عمل كرد كه اهل سنت نقل كرده اند:

بَادِرْ الْفُرصَةَ قَبْلَ انْ تَكُونَ غُصَّةً.(2)

فرصت ها را درياب پيش از آنكه موجب اندوه شود.


1- نهج البلاغه، كلمات قصار
2- كنز العمال، ج 16، ص 177

ص: 59

روى گردانى از دنيا

زيان كارترين افراد كسانى هستند كه تمام همّ و غم خود را صرف دنيا مى كنند و به دنبال جمع آورى متاع بى ارزش و زوال پذير آن سر از پا نمى شناسند، اگر كسى به دنيا دل بسته شود و خود را اسير آن كند، نه تنها از آن بهره مند نمى شود، بلكه همواره از آن بى نصيب خواهد ماند. اسيران دنيا هر لحظه حرص و طمع بيشترى مى يابند و چنان غرق دنياطلبى مى شوند كه سلامت و آسايش خود را از دست مى دهند و چه بسا پيش از رسيدن به آرزوهاى دراز خود، چشم از جهان فرومى بندند.

چنان كه اهل سنت از على عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود:

رُبَّ آمِلٍ حائب.(1)

چه بسيار آرزومندانى كه نوميد شدند.

حال آنكه تجربه نشان داده است اگر دنيا را رها كنند، دنيا به سويشان رو خواهد كرد. به تعبير ديگر، دنيا مانند سايه است كه هر قدر به دنبال آن باشيم، هرگز به آن نمى رسيم، ولى اگر پشت به آن كنيم، خود به دنبال ما خواهد آمد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ اعْرَضَ عَنِ الدُّنيا اتَتْهُ.(2)

هر كس از دنيا روى برگرداند، دنيا به سراغش مى آيد.

خداترسى

انسان تنها با ترس از خدا و دورى گزيدن از بدى ها مى تواند محيط امن و آرامى براى خود به وجود آورد. كسى كه خداترس است و خداوند


1- مطلوب كل طالب، كلمه 69، ص 34
2- غررالحكم، ج 5، ص 162

ص: 60

را همواره حاضر و ناظر كردار خود مى بيند، به آسانى فريب شيطان را نخواهد خورد و همواره جاده سلامت را مى پيمايد. ترس از خدا سبب پرهيز از گناه مى شود و پرهيز از گناه سبب مى شود و انسان در آخرت ترسى از عذاب الهى نداشته باشد. در اين حال، خداوند نيز به او آرامش خاطر عنايت مى فرمايد، به گونه اى كه از زندگى، لذت روحانى مى برد و همواره سرزنده و با نشاط خواهد بود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْخَوْفُ مِنَ اللَّهَ فِى الدُّنْيا يُؤْمِنُ الْخَوفَ فِى الْاخِرَةِ مِنْهُ.(1)

خداترسى در دنيا سبب ايمن شدن از ترس در آخرت مى شود.

نه تنها خداترسى در آخرت سبب ايمنى است، بلكه بنا بر فرموده آن حضرت كه اهل سنت نقل كرده اند، در دنيا نيز خداترسى چنان شجاعتى به مؤمن مى دهد كه:

مَن خَافَ اللَّهَ خَافَهُ كُلُّ شَى ءٍ.(2)

كسى كه خداترس باشد، همه چيز از او در هراسند.

خوف و رجا

مؤمنان واقعى هماره خود را در حالت ترس و اميد مى بينند. اين روحيه در سازندگى آنها آثار تربيتى فراوانى دارد. بى شك، هركسى در زندگى خطاهايى كرده است و هرگز نمى تواند به پرونده اعمال خود، صددرصد مطمئن باشد، بلكه همواره بايد به لطف و رحمت بى پايان پروردگار چشم دوخت و هرگز از رحمت و الطاف بى پايان الهى نااميد نشد. از آن سو هم نبايد با تكيه بر فضل و كرم الهى، در ارتكاب گناه جسور بود. از


1- همان، ج 2، ص 153
2- سجع الحمام، ص 399

ص: 61

كجا معلوم كه انسان براى برخى از گناهان دچار عقوبت سخت نشود و جزو بدكاران روز قيامت نباشد. به هر حال، اميد به لطف پروردگار، اگر با خوف خداوند همراه باشد، مى تواند مايه آرامش باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

خَيْرُ الْاعْمالِ اعْتِدالُ الرَّجاءِ وَ الْخَوْفِ.(1)

بهترين كارها، ميانه روى ميان اميد و ترس است.

انديشمند ژرف انديش آن است كه مردم را در حد ميانه روى نگه دارد، چنان كه شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند كه فرمود:

الا انَبِّئُكُم بَالْفَقِيْه كُلِّ الفَقيْهٍ؟ مَنْ لَمْ يُغْنِطُ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُرَخِّص لَهُمْ فِى مَعَاصِى اللَّهِ.(2)

آيا به شما شخص ژرف انديش واقعى را نشناسانم؟ آنكه مردم را از رحمت خدا نااميد نسازد و از طرفى ديگر چنان اميدوار نسازد كه براى انجام معاصى الهى رها باشند.

ترس از عذاب الهى

رسم بندگى، توجه كامل و پيوسته به معبود است. در اين مسير، خداترسى، راهى براى دست يابى به تقواى الهى است. پيشوايان دينى و عارفان خداجو از همه خداترس تر بودند. آنان هميشه نگران و در انديشه جهان آخرت بودند. انسان، مسافرى است كه پس از چند صباحى به جهان آخرت منتقل مى شود. در آنجا تنها پاك دلى و اخلاص و بندگى خدا سود دارد و تنها كسانى در آنجا سعادتمندترند كه خداترس ترند و زاد و


1- غرر الحكم، ج 3، ص 445
2- كنز العمال، ج 10، ص 261

ص: 62

توشه اى براى آن جهان آماده كرده باشند. چه خوب است كه ما نيز در همين دنيا، زاد و توشه آخرت را فراهم آوريم و خود را براى روز حساب آماده كنيم.

حضرت على عليه السلام بنا به نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

طُوبى لِمَنْ خافَ الْعِقابَ وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ.(1)

خوشا به حال كسى كه از عذاب الهى بترسد و خود را براى روز حساب آماده سازد.

بيدارباش خدا

بلاهاى مختلف مانند كاهش روزى، از دست رفتن مال و مقام، بيمارى و مانند آنها، وسيله اى براى امتحان و هدايت انسان هاست. چه بسيار انسان هايى كه با سرگرم شدن در عيش ونوش دنيا، هدف و مقصد را از ياد مى برند. در اين حال، خداوند به برخى بيدارباش مى دهد كه اگر آن را جدى بگيرند، اميد است از غفلت و بى خبرى درآيند و راه سعادت را بپيمايند. اين بيدارباش ها مى تواند به صورت بيمارى، گرفتارى و مانند آن باشد. اين پيش آمدها در حقيقت، هشدارى است براى آنكه متوجه كردارمان باشيم. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اذا رَأَيْتَ اللَّهَ سُبْحانَهُ يُتابِعُ عَلَيْكَ الْبَلاءَ فَقَدْ ايْقَظَكَ.(2)

وقتى مى بينى خدا برايت پشت سر هم گرفتارى پيش مى آورد، مى خواهد بيدارت كند.


1- غرر الحكم، ج 4، ص 274؛ سجع الحمام، ص 231
2- غرر الحكم، ج 3، ص 132

ص: 63

از طرفى، هيچ يك از سختى ها و گرفتارى ها نزد خدا بى پاداش نمى ماند، چنان كه اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند كه فرمود:

مَرَارَةُ الْدُّنيا حَلاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلاوَةُ الدُّنْيا مَرَارَةُ الْآخِرَةِ.(1)

تلخ كامى هاى دنيا، شيرين كامى هاى آخرت و شيرين كامى هاى (حرام) دنيا، تلخ كامى هاى آخرت را به دنبال دارد.

دورى از پستى ها

انسانيت آدمى بسته به همت والا و بزرگ منشى اوست. آنانى كه از روحى بزرگ برخوردارند، در چنبره ماديات گرفتار نمى شوند و وجهه همت خود را دست يابى آرمان ها و ارزش هاى متعالى قرار مى دهند. آنان نيك مى دانند كه توجه به مسائل پست زندگى آنها را از هدف اصلى كه نزديكى به خداوند است، بازمى دارد. اگر انسان عاقل همت خويش را در زندگى صرف مسائل باارزش كند، روح او به مقام عالى انسانيت مى رسد و اين همان چيزى است كه هر انسان آزاده اى آرزوى رسيدن به آن را دارد. انسان هاى بلندهمت را پيرامون مسائل پست و بى ارزش نمى توان جست؛ چون آنها در وادى نور و روشنايى سير مى كنند و به موفقيت هاى بزرگى هم مى رسند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اعْقَلُ النَّاسِ ابْعَدُهُمْ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ.(2)

عاقل ترين مردم كسى است كه از هر پستى بپرهيزد.

در كلامى ديگر كه شيعه و اهل سنت آن را نقل كرده اند، آن حضرت مى فرمايد:


1- سجع الحمام، ص 276
2- غرر الحكم، ج 2، ص 413

ص: 64

اكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ.(1)

خودت را از هر پستى گرامى دار.

بهره مندى از انديشه پاك

انديشه پاك، انسان را به كار خير و انديشه ناپاك، او را به كار زشت فرامى خواند. آدمى وقتى كه به خوب بودن عملى پى برد، انگيزه لازم را براى انجام دادن آن به دست مى آورد و از انجام دادن آن كار نيز لذت مى برد. انسان هاى نيك كردار و خيرانديش، انديشه پاك دارند و اين نشانه علاقه آنها به مسائل معنوى و خدمت به ديگران است. همچنان كه حضرت على عليه السلام به روايت اهل سنت در اين باره مى فرمايد:

اذا سَأَلْتَ كَرِيماً حَاجَةً فَدَعْهُ يُفَكِّرَ فَإِنَّهُ لا يُفَكِّرُ الّا فِى خَيْر.(2)

هرگاه از شخص بخشنده چيزى تقاضا كرديد مهلتش دهيد تا فكر كند زيرا او جز به خير نمى انديشد.

اينان نه تنها خود اهل خير و نيكى هستند، بلكه تلاش مى كنند در كار خوب ديگران نيز با آنان شريك باشند. ازاين رو، به سبب نيت پاكشان همواره با موفقيت هاى بزرگ روبه رو مى شوند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْفِكْرُ فِى الْخَيْرِ يَدْعُوا الَى الْعَمَلِ بِهِ.(3)

انديشه نيك، انسان را به كردار نيك فرا مى خواند.(4)


1- كنز العمال، ج 16، ص 175
2- غررالحكم، ص 58
3- همان، ج 1، ص 366
4- سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.

ص: 65

اخلاص

اخلاص، اكسيرى است كه به اعمال انسان ارزش مى بخشد. اخلاص از ايمان برمى خيزد و ملاك قبولى اعمال است. معناى اخلاص اين است كه انسان هدف الهى را با اهداف ديگر در نياميزد. براى مثال، وقتى مى گوييم اين كار را براى خدا انجام مى دهيم، بايد در واقع نيز چنين باشد. بايد پذيرفت كه در طول تاريخ، مخلصان گروه ناچيزى بوده اند و بيش از مخلصان واقعى، با مدعيان اخلاص سر و كار داشته ايم. مولاى مخلصان، حضرت على عليه السلام، همگان را به اخلاص سفارش مى كند و مى فرمايد:

اخْلِصُوا اذا عَمِلْتُمْ.(1)

چون كارى مى كنيد، اخلاص داشته باشيد.

در سخن زيباى ديگرى كه اهل سنت روايت كرده اند، اخلاص را بهترين هديه بنده براى خدا مى داند:

اجَلُّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ الْتَوْفِيْقُ وَ اجَلُّ مَا يَصْعَدُ مِنَ الْارْضِ الْاخْلاصُ.(2)

برترين چيزى كه از آسمان نازل مى شود، توفيق الهى است و برترين چيزى كه به سوى آسمان بالا مى رود، اخلاص بنده است.

كنجكاوى

انسان هاى خردمند مى كوشند نسبت به مسائل زندگى و امور طبيعت كنجكاو باشند. آنها سطحى نگر نيستند، بلكه تلاش مى كنند تا از اسرار


1- همان، ج 2، ص 239
2- سجع الحمام، ص 37

ص: 66

طبيعت و رموز زندگى آگاهى بيابند. در مقابل، عده اى سطحى نگرند و آگاهى چندانى نيز ندارند. به همين دليل، تنها به ظاهر مسائل مى نگرند و علم و عمل خود را بر اساس آن تنظيم مى كنند. آنان زاويه هاى ناپيدا را نمى كاوند، در حالى كه اگر اندكى تحليل و تعمق كنند، مسير حركت آنان نيز عوض مى شود. خوب است با ديدى بازتر به اطراف خود بنگريم و روحيه كنجكاوى را در خويش تقويت كنيم. منظور از كنجكاوى، داشتن روحيه پرسش گرانه و كوشش براى دانستن است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ تَفَهَّمَ فَهِمَ.(1)

هر آن كه كوشش كند بفهمد، خواهد فهميد.

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، حقيقت ژرف انديشى را رسيدن به ساحل فهميدن دانسته است و مى فرمايد:

لا خَيْرَ فى فِقْهٍ لَيْسَ فيهِ تَفَهُّمٌ.(2)

در ژرف انديشى كه فهم در آن نباشد، خيرى نيست.

بى باكى

برخى از مردم گاهى به كارهاى حساب نشده و خطرناك دست مى زنند و اين كار خود را شجاعت مى دانند؛ در صورتى كه آنها معناى بى باكى را با شجاعت اشتباه گرفته اند. انسان شجاع براى انجام دادن كارهاى منطقى، ترس و وحشتى به خود راه نمى دهد. به همين جهت بايد گفت شجاعت، صفت نيكى است. انسان هاى شجاع، ثمره شجاعت


1- غررالحكم، ج 5، ص 137
2- كنز العمال، ج 10، ص 261

ص: 67

خويش را در پيروزى بر دشمن يا رسيدن به مقصود مى يابند، ولى انسان هاى بى باك كه بى حساب و كتاب دست به هر كارى مى زنند، چه بسا به مقصد نمى رسند و دچار زيان هاى جبران ناپذيرى نيز مى شوند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ تَهَوَّرَ نَدِمَ.(1)

هر كس بى باكى كند، پشيمان خواهد شد.

حيا

مسلمان بايد به زيور حيا و عفت آراسته باشد و حتى از كارهاى مباحى كه شايبه كم عفتى در آن مى رود، دورى كند. پيوند حيا با ايمان چنان نزديك است كه با رفتن يكى، ديگرى نيز از ميان خواهد رفت. آن گاه كه حيا نباشد، هر كارى مجاز مى شود و هر عملى از انسان سر مى زند. بايد دانست كه حيا نسبت به خدا، زمينه بسيارى از گناهان را از بين مى برد و انسان را از زشت كارى باز مى دارد. از سوى ديگر، انسان آزاد از خدا و اباحى گوى مذهب، هيچ قيدوبندى براى خود نمى بيند، مگر آنچه حافظ منافع و تعلق هاى نفسانى اوست. به راستى، آن كس كه حيا ندارد، دارويى براى دردش نيست چون بى حيايى، درد بى درمان و زايل كننده ايمان است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

حَياءُ الرَّجُلِ مِنْ نَفْسِهِ ثَمَرَةُ الْإِيمانِ.(2)

اينكه انسان از خودش حيا كند، نتيجه ايمان است.

در سخن زيباى ديگرى كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 5، ص 139
2- همان، ج 63، ص 418

ص: 68

غَايَةُ الْمُرُوَّةِ انْ يَسْتَحْيِىَ الْانْسانُ مِنْ نَفْسِهِ.(1)

اينكه انسان از خودش حيا كند، نهايت جوان مردى است.

حيا نكردن از ندانستن

لازم نيست آدمى از همه چيز آگاه باشد. ما از بسيارى چيزها بى خبريم.

پس ندانستن عيب به شمار نمى آيد. بعضى ها گمان مى كنند هر كس از آنها چيزى بپرسد، بايد پاسخ بدهند. بنابراين، وقتى مى بينند پاسخى ندارند، بى جهت، سخنان راست و دروغ را به هم پيوند مى زنند تا به هر وسيله ممكن پاسخ دهند. آنان با اين كار خود، ديگران را به دردسر مى اندازند.

بهترين راه اين است كه با صراحت بگويند «نمى دانيم». بى ترديد، اين پاسخ، صداقت پاسخ دهنده را نشان مى دهد. از آن گذشته، با سخنان بى پايه خود، پرسشگر را هم سرگردان نمى سازند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الا لايَسْتَقْبِحَنَّ مَنْ سُئِلَ عَمَّا لايَعْلَمُ انْ يَقُولَ لا اعْلَمُ.(2)

هر كس كه چيزى از او مى پرسند و نمى داند، نبايد از گفتن «نمى دانم» شرمگين شود.

در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت آن را نقل كرده اند، به همين معنا اشاره داشته است و مى فرمايد:

الا لا يَسْتَحْيى الرَّجُلَ انْ يَتَعَلَّمَ وَ مَنْ يُسْالُ عَمَّا لا يَعْلَمُ انْ يَقُولَ:

لا اعْلَمُ.(3)


1- سجع الحمام، ص 250
2- غررالحكم، ج 2، ص 342
3- كنز العمال، ج 16، ص 197

ص: 69

آن كسى كه نمى داند، از فرا گرفتن حيا نكند و آن كسى كه از او درباره چيزى كه نمى داند، بپرسند، از گفتن نمى دانم حيا نكند.

پرهيز از شتاب زدگى

تصميم شتاب زده و غيرمنطقى نه تنها مشكلى را حل نمى كند، بلكه چه بسا روزنه هاى گشايش را هم به روى آدمى مى بندد. انسان عاقل هميشه با احتياط و تأمل عمل مى كند، ولى برخى از انسان ها از روى عصبانيت، تصميم هاى شتاب زده مى گيرند و تمام راه ها را بر خود مى بندند و سپس دچار پشيمانى مى شوند. در حقيقت، آنها چوب بى احتياطى و شتاب زدگى خود را مى خورند. اگر اندكى فكر مى كردند يا پس از مشورت كافى گام برمى داشتند، شايد نه تنها درها به رويشان بسته نمى شد، بلكه درهاى تازه اى هم به رويشان گشوده مى شد. موفقيت از آنِ كسانى است كه با چشم باز و دورانديشى گام برمى دارند. تمام جنبه هاى موضوع را بررسى مى كنند و با مشورت و حساب و كتاب به كارى دست مى زنند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا تُغْلِقْ باباً يُعْجِزُكَ افْتِتاحُهُ.(1)

درى را كه نمى توانى باز كنى، به روى خود مبند.

پرسش گرى

انسان، كنجكاو و پرسش گر است و دوست دارد از محيط اطراف خود اطلاعات تازه اى به دست آورد. انسان عاقل و خردمند وقتى چيزى را نمى داند، از ديگران مى پرسد و معمولًا هم پس از پرسيدن از چند نفر به


1- غرر الحكم، ج 6، ص 267

ص: 70

پاسخ مطلوبى مى رسد. در مقابل، عده اى هم هيچ گاه نمى پرسند و از پرسش كردن شرم دارند. بعضى نيز براى اينكه غرورشان نشكند و مردم آنها را كم سواد نشمارند، نمى پرسند. به همين جهت بنا به نقل شيعه و اهل سنت على عليه السلام خطاب به فرزندش مى فرمايد:

اعْلَمُ يَا بُنَىَّ انَّ الْاعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْالْباب.(1)

آگاه باش اى فرزندم كه غرور برخلاف راه درست و آفت خرد است.

اين در حالى است كه در آموزه هاى اسلامى سفارش شده است هيچ وقت از پرسيدن شرم نداشته باشيم و با پرسش كردن، راه علم و معرفت را به سوى خود هموار كنيم. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ سَأَلَ عَلِمَ.(2)

هر كس پرسش كند، آگاه مى شود.

تفكر مطلوب

تفكر و تدّبر در آفرينش زمين و زمان، راهى به سوى هدايت و دست يابى به علت آفرينش است. در آموزه هاى اسلامى، ارزش انديشه در جهان آفرينش از عبادت بدون تأمل و تدبّر بيشتر است. انسان همان گونه كه مى تواند از قدرت هاى خدادادى خود در جهت نيك و بد استفاده كند، مى تواند از انديشه خود نيز در اين دو مسير بهره بگيرد. انسان همان گونه كه مى تواند درباره مسائل عالى و ارزنده بينديشد، مى تواند به مسائل پوچ و بى ارزش فكر كند. اگر به مسائل عالى بينديشد، شخصيتى


1- كنز العمال، ج 16، ص 172؛ نهج البلاغه، نامه 31
2- غررالحكم، ج 5، ص 139

ص: 71

متناسب با همان افكار مى يابد و اگر درباره مسائل پوچ و بى ارزش فكر كند، از مقام انسانى خود كاسته است. زيرا بنا بر روايت شيعه و اهل سنت از على عليه السلام است مى فرمايد:

الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة.(1)

فكر همچون آئينه شفاف است. و حقيقت انسان را مى نماياند.

بنابراين، حقيقت انسان در نوع تفكر او خلاصه مى شود. مولوى بلخى مى فرمايد:

اى برادر! تو همه انديشه اى مابقى خود استخوان و ريشه اى

حال كه چنين است، چرا از فرصت استفاده نكنيم و نيرويى را كه مى خواهيم براى فكر كردن صرف كنيم، به مسائل عالى و ارزنده اى كه به تكامل مادى و معنوى ما يارى مى رساند، اختصاص ندهيم.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

أَلتَّفكُّرُ فِى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ عِبادَةُ الْمُخْلِصِينَ.(2)

تفكر در ملكوت آسمان ها و زمين، عبادت مخلصان است.

نيك سيرتى

صفا و پاكى باطن در پرتو خداپرستى به دست مى آيد. آن گاه كه خداوند در خانه دل كسى جا كند، نور و روشنايى، آن را پر مى سازد. به يقين، تا زمانى كه آدمى خانه را جاروب نكند، از مهمان ارزشمند دعوت نمى كند. انسان هم تا زمانى كه قلب خود را از ناپاكى ها پالايش نكند، نبايد انتظار وارد شدن خداوند را داشته باشد. تزكيه درون بسيار دشوار است و


1- سجع الحمام، ص 257
2- غررالحكم، ج 2، ص 49

ص: 72

شكى نيست كه اين صفاى باطنى يك روزه به دست نمى آيد، بلكه محصول سال ها كوشش است. در پرتو اين تلاش ها، اين صفت نفسانى، ملكه وجود آدمى مى شود و در جانش ريشه مى دواند و به آسانى از بين نمى رود. وقتى آدمى به اين مقام رسيد و بيگانگان را از باطن خود بيرون راند و تنها تكيه گاه خود را خداوند دانست، از هيچ قدرتى نمى هراسد و تنها از خدا مى ترسد و بس. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ حَسُنَتْ سَرِيرتُهُ لَمْ يَخَفْ احَداً.(1)

آن كس كه باطنش پاك باشد، از هيچ كس نمى ترسد.

لازمه پاكى باطن، رعايت حسن و پاكى ظاهر نيز هست، نه اينكه به بهانه اينكه دلت پاك باشد، ظاهرى ناپاك و ديده اى آلوده به گناه داشته باشيم. همچنان كه در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، حضرت مى فرمايد:

مَنْ حَسُنَتْ عَلانِيَتُه فَنَحُنُ لِسَرِيْرَتِهِ ارْجى.(2)

كسى كه ظاهرش پاك و نيكو باشد (ما به باطن چنين شخصى اميدوارتريم).

اداى حقوق

اداى حقوق الله و حقوق الناس از مال و زندگى خود بسيار لازم و ضرورى است. شايد معامله با خداوند و جلب رضايت او در روز حساب آسان باشد، ولى به دست آوردن رضايت مردم بسيار مشكل است.

ازاين رو، بايد تمام همت و تلاش خود را براى اداى حقوق آنها انجام داد.


1- همان، ج 5، ص 253
2- سجع الحمام، ص 398

ص: 73

اگر ديون مالى داشته باشيد، بايد بى درنگ آنها را بپردازيد و كار امروز را هرگز براى فردا نگذاريد. ممكن است در زندگى، برخى از حقوق مردم يا خدا بر گردن شما باشد كه هنوز نسبت به پرداخت آنها تصميمى نگرفته باشيد. بايد هر چه زودتر آنچه بدهكاريد، بپردازيد، يا دست كم از طلب كاران رضايت بطلبيد، وگرنه در جهان ديگر بايد پاسخ گوى كردارتان باشيد. اينك آنچه مايه خوش وقتى است، اين است كه هنوز فرصت باقى است و مى توان در پرداخت حقوق ديگران كوشيد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اخْرِجْ مِنْ مالِكَ الْحُقُوقَ.(1)

حقوق خدا و مردم را از مال خود خارج كن.

در سخن زيباى ديگرى كه شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند، راه برون رفت از اين حقوق را بيان مى كند و مى فرمايد:

انَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمُ الْفَرائِضَ فَلا تَضَيَّعُوها وَحَدَّ لَكُمْ حُدُودَاً فلا تَعْتَدُوهَا وَ نَهاكُمْ عَنْ أَشْياءَ فَلا تَهْتَكُوها.(2)

خداوند واجباتى بر گردن شما نهاده است. آنها را پاى مال نسازيد و حدودى برايتان تعيين كرده است. از آن حدود خارج نشويد و از چيزهايى بر حذر داشته است، مرتكب آن نشويد.

تكميل كارها

تلاش و كوشش پراكنده، نتيجه بخش نيست و هيچ يك از كارها به سرانجام نمى رسد. آموزه هاى قرآنى نيز مردم را از تلاش نامنظم و


1- غرر الحكم، ج 2، ص 227
2- سجع الحمام، ص 112

ص: 74

پراكنده برحذر داشته است. با اين حال، ديده مى شود كسانى به نيت كمك به افراد يا بنا نهادن مؤسسه اى سرگرم كار مى شوند، ولى پس از چند روز، آن كار را رها مى كنند و به دنبال كار ديگرى مى روند. اين عمل آنها از نظر خلق و خالق، پسنديده نيست. چون پس از اميدوارى، افراد را نااميد مى كنند و ضربه هاى روحى به آنان مى زنند. نيز از نظر خداوند اين كار پسنديده نيست؛ زيرا خداوند دوست دارد بندگانش جاده خير و فلاح را تا پايان بپيمايند. بنابراين، اگر انگيزه كار نيك، انسانى و اسلامى است، كارى را كه آغاز شده، بايد به پايان برد و اگر مى خواهيد آن را نيمه كاره رها كنيد، هرگز نكنيد؛ زيرا اين كار سبب از بين رفتن سرمايه ها و شكست روحى و روانى افراد مى شود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اكْمالُ الْمَعرُوفِ احْسَنُ مِن ابْتِدائِهِ.(1)

تمام كردن كار خوب، از آغاز كردن آن بهتر است.

در سخن زيباى ديگرى بنا بر نقل اهل سنت، كسى را كه داراى روحيه پراكنده كارى است، چنين توصيف مى كند:

اذا فَعَلْتَ كُلَّ شَىْ ءٍ فَكُنْ كَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ شَيْئاً.(2)

هرگاه هر روز به كارى مشغول شدى، همانند كسى هستى كه در حقيقت، هيچ كارى نكرده اى.

در ضرب المثل نيز گفته اند همه كاره هيچ كاره است.

نعمت شنوايى

يكى از نعمت هاى خدادادى به انسان، نيروى شنوايى است. كسى كه


1- غرر الحكم، ج 2، ص 75
2- سجع الحمام، ص 60

ص: 75

از آن بى بهره باشد، بخش مهمى از زندگى اش دچار اختلال مى شود.

شكرانه اين نعمت، استفاده درست از آن است. شايسته نيست انسان به غيبت و دروغ، گوش فرا دهد؛ چون نه تنها سودى ندارد، بلكه بازار غيبت كنندگان و دروغ گويان را گرم نگه مى دارد و روح و روانش را آلوده مى سازد. دستورهاى دينى نيز افراد را از گوش دادن به سخنان ديگران برحذر داشته و سرك كشيدن به گفته هاى اين و آن را مانع سعادت شمرده اند. از سوى ديگر، به هر آنچه با شنيدن آن، كمال انسانى تأمين مى شود، ترغيب فرموده و از انسان خواسته است به پندهاى اخلاقى و كلام آسمانى گوش فرا دهد. چه خوب است كه انسان نيروى شنوايى خود را در راه درست به كار گيرد و با خواسته هاى الهى مخالفت نكند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

عَوِّدْ اذُنَكَ حُسْنَ الْاسْتِماعِ وَ لا تُصْغِ ما لا يَزِيدُ فى صَلاحِكَ.(1)

گوش خود را به شنيدن مطالب خوب عادت بده و آنچه به مصلحت تو نيست، گوش مكن.

در سخن ديگرى كه اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند، مى فرمايد:

يَجِبُ عَلَى الْعَاقِلِ انْ يَكُون بِما احْيا عَقْلَه مِنَ الْحِكْمَةِ الَكَفُ مِنْهُ بِما احْيا جِسْمَه مِنَ الْغَذاءِ.(2)

بر شخص عاقل لازم است نسبت به آنچه از حكمت كه عقلش را زنده مى كند، تلاش بيشتر بورزد تا نسبت به غذا كه جسمش را زنده مى گرداند.


1- غرر الحكم، ج 4، ص 329
2- سجع الحمام، ص 472

ص: 76

سخن انديشمندانه

سخن مانند تيرى است كه از كمان رها مى شود و همان گونه كه تيرانداز، پاسخ گوى تيرى است كه رها كرده، گوينده سخن نيز بايد پاسخ گوى بازتاب كلام خود باشد. ازاين رو، پيش از گفتن هر سخنى بايد درباره آن انديشيد. بسيارى از اوقات، انسان سخنى نسنجيده مى گويد كه پى آمدهاى منفى دارد. به همين دليل، گفته اند: «زبان سرخ، سرِ سبز مى دهد بر باد.» اگر انسان آنچه را مى خواهد بگويد، در ذهن خود بررسى كند و همه جنبه هاى مثبت و منفى آن را با دقت بسنجد، كمتر خطا خواهد كرد. خداوند در كنار بخشيدن نيروى بيان به انسان، قوه انديشه نيز به او عنايت فرموده است و از آدمى مى خواهد قدرت نطق و بيان خود را به وسيله نيروى انديشه تقويت كند تا دچار آسيب هاى احتمالى نشود. با وجود برخوردارى از قدرت تفكر، اگر آدمى از آن كمك نگيرد و هر سخنى را بر زبان براند و به پى آمدهاى بد آن دچار شود، جز خود كسى را نبايد سرزنش كند. حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

التَّرَوِّى فِى الْقَوْلِ يُؤْمِنُ الزَّلَلَ.(1)

انديشيدن پيش از سخن گفتن، انسان را از لغزش باز مى دارد.

در همين معنا شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند كه فرمود:

لِسانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْاحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ.(2)


1- غرر الحكم، ج 1، ص 346
2- مطلوب كل طالب، صص 47 و 48

ص: 77

زبان خردمند در پس قلب او و قلب احمق در پس زبان اوست.

يعنى شخص خردمند ابتدا مى انديشد، آن گاه سخن مى گويد. نادان ابتدا سخن خود را مى گويد و آن گاه مى انديشد كه چه گفته است.

ص: 78

اخلاق فردى/ نبايدها

بخش دوّم: نبايدها

زياده روى در غريزه

پيروى از اسب سركش شهوت، نتيجه اى جز پشيمانى ندارد. چه بسيار لذت هاى لحظه اى وزودگذر كه گستره ويرانى و زيان هاى جبران ناپذير آن تا ساليان سال گريبان گير آدمى مى شود. خداوند حكيمى كه غريزه را براى بقاى آدمى در وجود وى نهاده است، راه برآوردن آن را نيز در نظر گرفته است. خداوند، انسان ها را به گونه اى آفريده است كه به ارضاى غريزه خويش نياز دارند. ارضاى غريزه، ضرورى است، ولى بايد از راه مشروع باشد. اسلام براى اينكه نسل انسان ها دست خوش نابودى نشود، بى بند و بارى در ارضاى غريزه جنسى را به شدت ردمى كند وازهمگان مى خواهد هنگام برآوردن غريزه جنسى، قوه تعقل را به كارگيرند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ لَمْ يَمْلِكْ شَهْوَتَهُ لَمْ يَمْلِكْ عَقْلَهُ.(1)


1- غررالحكم، ج 5، ص 416

ص: 79

هر كس مالك شهوتش نباشد، مالك عقلش نيست.

و كسى كه مالك شهوتش نباشد، در حقيقت، شهوتش مالك اوست و چنين كسى خوار است:

عَبْدُ الْشَهْوَتِ اذَلُّ مِنْ عَبْدِ الْرِقِّ.(1)

بنده شهوت از بنده زرخريد خوارتر است.

بى پروايى در گناه

بسيارند كسانى كه بر اثر غفلت، خود را به گناه آلوده اند. با اين حال، پس از چندى، از كار خويش شرمنده شده اند و در خلوت خويش از درگاه خدا آمرزش مى خواهند. برخى نيز آشكارا و بى محابا گناه مى كنند و نه تنها شرمنده نمى شوند، بلكه از كار زشت خود شادمانند و به آن مى بالند. اينها بدترين گناه كارانند؛ چون نهايت دشمنى خود را با خدا نشان مى دهند و بى ترديد، عذاب سختى در انتظار آنان است، مگر اينكه تا بيش از اين دير نشده است، به سوى نور و روشنايى باز گردند و از گذشته خود پشيمان شوند. آيا شايسته است انسان ضعيف، دچار نخوت و غرور شود و با بى باكى در پيشگاه الهى، جسارت انجام گناه را به خود بدهد و خويشتن را از عذاب الهى ايمن بداند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

شَرُّ النّاسِ مَنْ لايُبالِى انْ يَراهُ النَّاسُ مُسِيئاً.(2)

بدترين مردم كسى است كه از اينكه مردم او را گناه كار ببينند، پروايى ندارد.


1- سجع الحمام، ص 236
2- غررالحكم، ج 4، ص 169

ص: 80

در مقابل اينان، انسان هاى با شرم و حيايى هستند كه حضرت درباره آنان مى فرمايد:

مَن كَسْاهُ الْحَياهُ ثَوْبَهُ لَمْ يَرَ النَّاسُ عَيْبَهُ.(1)

كسى كه لباس حيا بر تن كرده است، مردم عيب وى را نخواهند ديد.

تبذير

شايسته نيست در حالى كه در اطرافمان انسان هايى به نان شب محتاجند و در حسرت شكمى سير، شب را به صبح مى آورند، عده اى سرگرم شادخوارى و ريخت وپاش باشند. شگفتا در جهانى كه هر شب ميليون ها انسان بر اثر فقر و تنگ دستى جان مى بازند، گروهى نيز به تبذير و اسراف مى پردازند. شبى نيست كه اينان با ترتيب دادن ضيافت هاى آن چنانى به رقابت نپردازند و بخشى از ثروت هاى بادآورده شان را فداى هوس هاى فخرفروشانه و چشم و هم چشمى نسازند. اينان نمى دانند كه ممكن است بر اثر اين ريخت وپاش هاى غيرمشروع، روزى به فقر و ندارى گرفتار شوند. آن گاه در چنين روزى دست نياز به سوى ديگران دراز كنند. انسان مؤمن به خدا و رسول بايد به گونه اى زندگى كند و معيشت خود را چنان سامان دهد كه دچار فقر ناشى از تبذير نشود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنِ افْتَخَرَ بِالتَّبْذِيرِ احْتَقَرَ بِالْافْلاسِ.(2)

هر كس به ريخت وپاش افتخار كند، دچار تنگ دستى مى شود.


1- كفاية الطالب، ج 223
2- غررالحكم، ص 433

ص: 81

پرخورى

خوردن و آشاميدن براى ادامه زندگى انسان لازم است، ولى اگر از اندازه خود تجاوز كرد، نه تنها مفيد نيست، بلكه بسيار زيان بخش خواهد بود. پرخورى افزون بر زيان هاى بدنى، فكر و روح انسان را نيز دچار ناراحتى مى كند؛ زيرا بدن و روح انسان ارتباط بسيار نزديكى با هم دارند و بر همديگر اثر مى گذارند. بسيار پيش مى آيد كه افراد از انواع غذاها استفاده مى كنند كه اين حجم غذا براى سلامت مزاج بسيار زيان آور است. در اين حال تا آنجا كه مى توانند، معده خود را از غذاهاى حجيم پر مى سازند و با سنگينى كه در بدن ايجاد مى شود، جايى براى فعاليت هاى ديگر باقى نمى ماند. بنابراين، يكى از آسيب هاى مهم پرخورى به ويژه شب هنگام، بازماندن از توفيق سحرخيزى است. حضرت على عليه السلام در نكوهش پرخورى مى فرمايد:

لا تَجْلِسْ عَلىَ الطَّعامِ إِلّا وَ أَنْتَ جائعٌ وَ لاتَقُمْ عَنِ الطَّعامِ إِلّا وَ انْتَ تَشْتَهيِهِ.(1)

بر سر سفره منشين مگر وقتى كه گرسنه باشى و پيش از سير شدنِ كامل، از خوردن دست بكش.

در سخنى ديگر، به روايت اهل سنت، درباره ضررهاى پرخورى چنين مى فرمايد:

كَثْرَةُ الْطَّعَامِ تُمِيْتُ الْقَلْبَ كَما تُمِيتُ كَثْرَةُ الماءِ الْزَّرْعَ.(2)


1- طوائف الحكم، ج 2، ص 292
2- سجع الحمام، ص 272

ص: 82

پرخورى دل را مى ميراند، همچنان كه آب زياد، زراعت را نابود مى كند.

دل بستگى به دنيا

اگر انسان، علاقه مندى هاى خود را در زندگى در راه صحيح به كار گيرد، مايه رشد و تكامل روحى و جسمى او خواهد شد. در مقابل، اگر در اين زمينه زياده روى كند و همه امور معنوى خود را فداى اين علايق سازد، راه به جايى نخواهد برد و عمر گران مايه را به خوشى هاى ناپايدار دنيا خواهد فروخت كه سرانجامى جز اندوه و حسرت نخواهد داشت.

پس بكوشيم دل از چنبره دنيا و علايق سست و ناپايدار آن بَر كنيم تا راه به سعادت و سلامت بريم. همه مى دانيم كه متاع دنيا، اندك، كم فايده و همچون كف روى آب است كه به زودى از بين مى رود، در حالى كه متاع اخروى، ارزشمند و پايدار است. كدام انسان عاقلى، خوشى ناچيز و ناپايدار را با متاع گران سنگ و قيمتى كه همان خوشى هاى پايدار است، معامله مى كند؟ حضرت على عليه السلام در هشدارى به انسان ها چنين مى فرمايد:

اخْسَرُ النَّاسِ مَنْ رَضِىَ الدُّنْيا عِوَضاً عَنِ الْاخِرَةِ.(1)

هر كس به جاى آخرت، به دنيا دل ببندد، زيان كارترين مردم است.

دنيايى كه به بيان ديگر آن حضرت به روايت اهل سنت چنين است:

الدُّنيا اوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُها فَنَاءٌ حَلالُها حِسَابٌ وَ حَرَامُهَا عَذَابٌ.(2)

اول دنيا، رنج و دشوارى و سرانجامش، مرگ و فناست. در


1- غررالحكم، ج 2، ص 414
2- سجع الحمام، ص 187

ص: 83

حلالش، حساب رسى است و در حرام آن [نيز] عذاب است.

اگر كسى چنين دنيايى را بر آخرت سراسر آسايش مقدم دارد، به يقين زيان كارترين خواهد بود.

پول داران فقير

كسانى كه روح بزرگى دارند، ثروت و دارايى را وسيله اى براى تقرب الهى و كمك به بندگان خدا مى شمارند و مال و دارايى خويش را در خدمت به خلق به كار مى بندند. در مقابل، برخى افراد كه ظرفيت لازم را براى بهره مندى درست از نعمت هاى الهى ندارند و تمام شخصيت خود را در گردآورى مال و ثروت جست وجو مى كنند، خدا را از ياد مى برند و مال اندوزى برايشان به هدف تبديل مى شود. اين افراد، نه تنها توانايى استفاده صحيح از دارايى را ندارند، بلكه دارايى شان مايه بدبختى مادى و معنوى آنها مى شود؛ چون خود را گم مى كنند و از انجام دادن وظايف انسانى و مذهبى شان سر مى پيچند. در اين حال، معنويت آنها كم رنگ و بى رنگ خواهد شد. از نظر مادى نيز هر روز به مال دنيا حريص تر مى شوند و از اينكه چرا بيشتر ندارند، هميشه ناراحتند و هر زيان كوچكى مايه رنجش خاطرشان مى شود. سراب مال و ثروت، تشنگى آنان را برطرف نمى سازد و رفتار آزمندانه شان، ديگران را به شگفتى وامى دارد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

رُبَّ غَنِىٍّ افْقَرُ مِنْ فَقِيرٍ.(1)

چه بسيارند دولت مندانى كه از فقير هم فقيرترند.


1- غررالحكم، ج 4، ص 69

ص: 84

نمونه پولداران فقير، انسان هاى بخيل هستند كه ثروت دارند، ولى حرص جمع آورى پول، آنان را به زندگى فقيرانه كشانده است و همچون انسان هاى نيازمند زندگى مى كنند. حضرت على عليه السلام در سخنى ديگر كه اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند، مى فرمايد:

عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الفَقْرَ الَّذى مِنْهُ هَرَبَ وَ يَفُوْتُهُ الغِنَى الّذى ايَّاهُ طَلَبَ فَيَعِيْشُ فِى الدُّنيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَ يُحاسَبُ فى الآخِرَةِ حِسابَ الاغْنِيَاءِ.(1)

در شگفتم از بخيل كه از فقرى كه از آن فرار مى كند، به سويش مى شتابد و بى نيازى را كه مى خواهد از دستش مى رود، در دنيا همانند نيازمند زندگى مى كند، ولى در آخرت همچون توانگران از آنان حساب رسى مى شود.

آرزوهاى دراز

آرزوى دراز جز آنكه فكر انسان را به خود مشغول كند و او را از فعاليت و كوشش باز دارد، نتيجه ديگرى نخواهد داشت. انسان نبايد خود را با آرزوها سرگرم كند و بيهوده به چيزهاى دست نيافتنى دل ببندد؛ زيرا اين كار جز پشيمانى ثمرى نخواهد داشت. آرزوى دور و دراز، آن هم در امور دنيايى، نه تنها انسان را نيازمند مردم مى سازد، بلكه مسير زندگى معنوى انسان را عوض مى كند و چه بسا او را به سراشيبى سقوط مى كشاند، همان گونه كه آرزوى حكومت رى، ابن سعد را به كربلا كشاند و شد آنچه انتظارش را نداشت. چگونه انسان مى تواند آرزوى دراز را در دل و


1- كفاية الطالب، ص 213

ص: 85

روحش بپروراند، در حالى كه مرگ به او بسيار نزديك است و خيلى زودتر از آرزوها به سراغ او مى آيد. حضرت على عليه السلام بنا بر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

انَّ اخْوَفَ ما اخافُ عَلَيْكُمْ خِصْلَتانِ اتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الْامَلِ.(1)

وحشتناك ترين چيزى كه براى شما از آن بيمناكم، دو چيز است: يكى، پيروى از خواسته هاى نفسانى و ديگرى، آرزوهاى دراز.

عالم بى عمل

بهترين علم آن است كه با زيور عمل آراسته شود. وقتى مردم، عالم وارسته و عاملى را مى بينند، خودبه خود به راه سعادت و هدايت رهنمون مى شوند. يگانگى ميان رفتار و گفتار بهترين وسيله تربيتى است، ولى متأسفانه برخى از عالمان، دانش آنان تنها لقلقه زبانشان است. سخن اينان چون به علمشان عمل نمى كنند، هيچ اثرى در شنونده نمى گذارد. در مقابل، كسانى هستند كه گفته هايشان از ژرفاى قلبشان سرچشمه مى گيرد.

ازاين رو، كلامشان در شنونده اثرى عميق به جا مى گذارد و آنان را الگويى شايسته و قابل پيروى مى بينند. حضرت على عليه السلام در نكوهش عالمان بى عمل مى فرمايد:

اوْضَعُ الْعِلْمِ ما وَقَعَ عَلَى الْلِّسانِ.(2)

پست ترين دانش آن است كه تنها روى زبان باشد.

در روايتى ديگر، به نقل از شيعه و اهل سنت از آن حضرت به دنبال


1- سفينةالبحار، ج 1، ص 30؛ فتح البارى، ج 11، ص 202؛ كنز العمال، ج 3، ص 818
2- غررالحكم، ج 2، ص 2

ص: 86

اين كلام آمده است:

وَ ارْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِى الْجَوَارِحِ وَ الْارْكانِ.(1)

و والاترين دانش آن است كه بر اندام و اركان بدن ظاهر شود.

دورى از خدا

بعضى از مردم چنان به دنيا مشغولند كه گويى جز عشق به دنيا و مسائل مادى و معاشرت با مردم، هيچ چيز ديگر نمى شناسند. اين افراد سرانجام روزى از خواب غفلت بيدار خواهند شد، ولى در آن هنگام، فرصتى براى جبران گذشته نخواهند داشت. چنين افرادى بايد پيش از اينكه آن روز فرا رسد، به خود آيند و رابطه شان را با خدا تقويت كنند و گرنه روز سختى در پيش خواهند داشت؛ روزى كه در آن جز قلب سليم، هيچ چيز حتى مال و فرزند، به كار نمى آيد. پس تا دير نشده است، شعله عشق و ياد خدا را در دل هايشان فروزان نگه دارند كه ياد خداوند در قلب ها، فرصت جولان دهى به اغيار را نمى دهد. خوش به حال آنانى كه خانه دلشان به ياد خدا روشن است و چون با خدا هستند، رضايت او را مى جويند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اذا رَأَيْتَ اللّهَ يُونِسُكَ بِخَلْقِهِ وَ يُوحِشُكَ عَنْ ذِكْرِهِ فَقَدْ ابْغَضَكَ.(2)

وقتى مى بينى خدا، تو را به مردم مشغول كرده و يادش را از خاطرت برده است، [بدان كه] به تو غضب كرده است.


1- كفاية الطالب، ص 209؛ نهج البلاغه، قصار 92
2- غررالحكم، ج 3، ص 131

ص: 87

از طرفى براى اينكه مؤمن از اجتماع نيز نبرد و در همان حال كه در اجتماع حضور دارد، از خداوند نيز دور نشود، بايد پاى بند به حق باشد.

حضرت در كلامى ديگر كه اهل سنت آن را نقل كرده اند، مى فرمايد:

رَاْس الْعَقْلِ التَحَبَّبْ الَى النَّاسِ فِىْ غَيْرِ تَرْكِ الْحَقِّ.(1)

سر عقل، محبوبيت نزد مردم بدون ترك حق است.

سوء استفاده از دين

دنياگرايان و مال پرستان از هر وسيله اى براى رسيدن به هدف هاى خود سود مى جويند. دين براى اين افراد لقلقه زبان است و تنها به عنوان ابزارى براى دست يابى به اهداف مادى خود به آن مى نگرند. جلوه هاى زندگى دنيا نيز سبب تعلق خاطرشان مى شود و دست و پاى انسان دل بسته را نيز مى بندد و زياده خواه مى كند. اين افراد به نام دين براى دنياى خود كار مى كنند و در حقيقت، دين و مذهب را وسيله رسيدن به اهداف دنيايى خويش قرار مى دهند.

به هر حال، پاى مال كردن دين براى رسيدن به خواسته هاى دنيايى به جز اينكه از قداست و ارزش دنيا مى كاهد، موجب گمراهى آنان مى شود.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

حَصِّنُوا الدّينَ بِالدُّنْيا وَ لاتُحَصِّنُوا الدُّنْيا بِالدِّينِ.(2)

دين را با دنيا نگاه داريد، نه دنيا را با دين.

در سخنى ديگر كه اهل سنت آن را نقل كرده اند، سرانجام كسانى را


1- كشف الخفاء، ج 1، ص 421
2- غررالحكم، ج 3، ص 406

ص: 88

كه براى دنيا، دين را پاى مال مى كنند، چنين توصيف مى كند:

لا يَتْرُكِ النَّاسُ مِنْ امْرِ دِيْنِهِم لِاسْتَصْلاحِ دُنْياهُمْ الّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُوَ اضَرُّ مَنْهُ.(1)

مردم هيچ گاه دين را براى اصلاح دنياى خود ترك نكردند، مگر اينكه خداوند بر روى آنان چيزى را كه ضررش بيشتر از ضررى است كه مى خواستند اصلاحش كنند، مى گشايد.

طمع ورزى

طمع ورزى، انسان را گرفتار آرزوهاى دراز و دست نيافتنى مى سازد.

متأسفانه برخى از مردم كه اراده استوارى ندارند، آنچه را مى بينند يا مى شنوند، مى خواهند و خواسته هايشان را بدون انديشه دنبال مى كنند و كارى ندارند كه آن چيز به سود آنهاست يا زيانشان. اين گونه انسان ها ظاهربين هستند و به آنچه دارند، قانع نيستند و با ديدن و شنيدن هر چيزى براى به دست آوردن آن تلاش مى كنند. اين در حالى است كه هر كسى بايد خواسته هايش را با ميزان دارايى و توانايى خود، تطبيق دهد. انسان عاقل هيچ گاه خود را با ديگران كه از هر نظر بر او ترجيح دارند، برابر قرار نمى دهد و آرزوهاى دست نايافتنى را دنبال نمى كند. امام على عليه السلام به روايت شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

لا تَطْمَعْ فِى كُلِّ ما تَسْمَعُ فَكَفى بِذلِكَ حُمْقاً.(2)

به هر چه مى شنويد، طمع نكنيد؛ كه نشان حماقت و كم خردى است.


1- سجع الحمام، ص 325
2- غررالحكم، ج 6، ص 345؛ سجع الحمام، ص 306

ص: 89

بى كارى

تنبلى و تن پرورى همواره مورد نكوهش اسلام و پيشوايان دين بوده است. در شرافت و عزت كارگران همين بس كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر دستشان بوسه زد. زندگى براى كار و فعاليت است و اين همه نيروهاى مادى و معنوى كه خداوند به بشر عنايت فرموده است، نبايد هدر برود، بلكه هر كس به اقتضاى ذوق و علاقه اى كه دارد، بايد به كار بپردازد تا هم چرخ زندگى اش به آسانى بگردد و هم از مفاسدى كه بر اثر بى كارى به وجود مى آيد، در امان بماند. حكومت ها نيز وظيفه دارند تا زمينه كار را براى همه مردم فراهم آورند. انسان تا وقتى كه كارى دارد، فكرش نيز مشغول آن است، ولى همين كه از كار دست كشيد و در جرگه بى كاران در آمد، در معرض بسيارى از آسيب هاى مادى و معنوى قرار مى گيرد. حضرت على عليه السلام دراين باره فرمود:

مَعَ الْفَراغِ تَكُونُ الصَّبْوَةُ.(1)

بى كارى با هوا و هوس همراه است.

در سخنى ديگر به روايت اهل سنت مى فرمايد:

الْقَلْبُ الْفَارِغُ يَبْحَتُ فِى السُّوءِ وَ الْيَدُ الْفَارِغَةُ تَنازَعُ الِى الإثْمِ.(2)

دل فارغ از ياد حق به سوى بدى ها روى مى آورد و دست بى كار به گناه مشغول مى شود.

تنبلى

تلاش و كوشش مايه پيشرفت و تعالى و عامل دست يابى به اهداف


1- غرر الحكم، ج 6، ص 122
2- سجع الحمام، ص 265

ص: 90

است و درهاى موفقيت را به روى آدمى مى گشايد. در اين راستا هر كسى بايد كار خويش را خود انجام دهد و حق ندارد خود را وبال گردن ديگران سازد و به آنان متكى باشد. بعضى افراد عادت دارند زحمت كار خود را بر دوش ديگران بياندازند. آنان مردمى خودخواه و تنبل هستند. امامان معصوم عليهم السلام با آن همه مسئوليت هاى دينى و اجتماعى، كارهاى شخصى خود را به ديگران وا نمى نهادند. حتى در اين مسير بر ديگران پيشى هم مى گرفتند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

صاحِبُ الشَىْ ءِ احَقُّ بِالشَّىْ ءِ انْ يَحْمِلَهُ الّا أَنْ يَكُونَ ضَعِيفاً يَعْجِزُ عَنْهُ.(1)

صاحب هر شى ء به حمل آن شايسته تر است تا ديگران، مگر آنكه ناتوان باشد.

گاهى شيطان از راه خير و نمودن كار زشت در چهره زيبا، انسان را به تنبلى مى كشاند. آن حضرت در سخنى ديگر به روايت اهل سنت مى فرمايد:

احْذِر كُلَّ الحَذَرَ انْ يَخْدَعَكَ الشَّيْطانُ فَيُمَثَّلُ لَكَ التَّوَانِىَ فِى صُوْرَةِ التّوَكُل.(2)

به شدت برحذر باش از اينكه شيطان تو را بفريبد و كاهلى و سستى را به صورت توكل به تو بنماياند.

ناتوانى

انسان باايمان بايد مانند كوه در برابر مشكلات و ناملايمات، استوار و پابرجا باشد و هيچ گاه نبايد ضعف و سستى به خود راه دهد. با پايدارى


1- غررالحكم، ص 183
2- سجع الحمام، ص 41

ص: 91

انسان باايمان، هرگونه سختى، آسان مى شود؛ چون بردبارى در برابر سختى ها همواره صبح روشن آسانى را به همراه دارد. ناگفته پيداست كه همه انسان ها از روح پايدارى و توان مقاومت برخوردار نيستند. بعضى در برخورد با مشكلات، روحيه خود را مى بازند و احساس ناتوانى مى كنند و با ديگران نيز برخوردى آميخته با ضعف و زبونى دارند. اين خودباختگى سبب مى شود كه فريب كاران بر مال و جانشان طمع كنند. تنها راه نجات اين افراد، دست يابى به خودباورى است. آنان بايد بدانند كه انسان بسيار نيرومند است و هيچ گاه در برخورد با مشكلات نبايد احساس ضعف و زبونى كند؛ زيرا چشم طمع ورزان به مال و منال آنان دوخته خواهد شد.

حضرت على عليه السلام در رهنمودى زيبا مى فرمايد:

الْعَجْزُ يُطْمِعُ الْاعْداءَ.(1)

ناتوانى انسان، دشمنانش را به طمع مى اندازد.

سرانجام عجز در برابر دشمن ها، خوارى است، چنان كه آن حضرت بنا به نقل اهل سنت مى فرمايد:

الْعَجْزُ مَهانَةٌ.(2)

ناتوانى سبب خوارى است.

بزرگ نمايى

بزرگ نمايى كارى ناپسند است؛ چون سبب مى شود آدمى، خود را در موقعيت غيرواقعى قرار دهد و تمام كوشش وى اين باشد كه مردم، او را به همان وضع ببينند. چنين فردى هيچ وقت خود را آن گونه كه هست،


1- غررالحكم، ج 1، ص 270
2- سجع الحمام، ص 239

ص: 92

نمى بيند و حتى چهره واقعى اش براى خود وى مشتبه مى شود. بنابراين، انسان اگر خواستار سعادت است، نبايد خود را بيش از آنچه هست، به مردم نشان دهد. بنابراين، انسان عاقل و خردمند تلاش مى كند بيش از ظرفيت و توانايى خود، مسئوليتى نپذيرد يا به كارى دست نزند تا به عواقب آن گرفتار آيد. امام على عليه السلام مى فرمايد:

لا عَقْلَ لِمَنْ يَتَجاوَزُ حَدَّهُ وَ قَدْرَهُ.(1)

آن كس كه از حد خود تجاوز كند، بى خرد است.

در سخن زيباى ديگرى به روايت اهل سنت مى فرمايد:

من اقتصر على قدره كان ابقى له.(2)

كسى كه به اندازه توانش بسنده كند براى او بهتر و ماندگارتر است.


1- غرر الحكم، ج 6، ص 386
2- سجع الحمام، ص 391

ص: 93

فصل دوم: اخلاق اجتماعى

اشاره

ص: 94

ص: 95

اخلاق اجتماعى/ بايدها

بخش اوّل: بايدها

مشورت نكردن با ناآگاهان

يكى از بهترين راه هاى كام يابى در زندگى، مشورت با افراد صالح است. اگر انسان با افراد شايسته مشورت نكند، نه تنها سودى نخواهد داشت، بلكه ممكن است بسيار زيان بخش باشد. همان گونه كه على عليه السلام بنابر نقل اهل سنت مى فرمايد:

لا صَوَابَ مَعَ تَرْكِ الْمَشْوَرَةِ.(1)

بدون مشورت كار صحيح و درست پديدار نمى شود.

طرف مورد مشورت بايد چند ويژگى داشته باشد و آنچه بيش از همه اهميت دارد، آگاهى، حسن نيت و امانت دارى است. بسيارى هستند كه اهل عبادت و تقوايند، ولى بصيرت و آگاهى هاى لازم را ندارند.

بعضى هم آگاهى دارند، ولى امانت دار نيستند. بنابراين، با هر كسى


1- همان، ص 12، كلمه 23

ص: 96

نمى توان مشورت كرد. چه بسا با مشورت نادرست، انسان به راه ناصوابى برود. بنابراين، دقت در گزينش مشاوران ناصح و كارآشنا، گريزناپذير است. حضرت على عليه السلام درباره نكته سنجى در گزينش مشاور مى فرمايد:

مَنْ ضَلَّ مُشيرُهُ بَطَلَ تَدْبِيرُهُ.(1)

هر كس مشاورش گمراه باشد، تدبير و چاره اش پوچ و تباه مى شود.

مشورت در كارها

يكى از آموزه هاى قرآنى و سيره عملى معصومين عليهم السلام، مشاوره با اهل عقل و تدبير است. با اين كار، آدمى از عقل و تجربه ديگران بهره مى گيرد و امكان خطا در تصميم گيرى وى كاهش مى يابد. انسان به هر درجه اى از كمال و معرفت برسد، از مشورت كردن با ديگران بى نياز نيست؛ زيرا انسان همواره در معرض اشتباه است و تنها با مشورت كردن با افراد شايسته از خطا ايمن خواهد ماند. مشورت با ديگران، آفاق فكر را افزايش مى دهد و از درصد اشتباه ها مى كاهد. مشورت در اسلام به قدرى اهميت دارد كه خداوند حتى به پيامبراعظم صلى الله عليه و آله نيز دستور مشورت مى دهد.(2) همچنين از مؤمنان مى خواهد كه در كارهاى خود با يكديگر مشورت كنند.(3) بنابراين، مشورت كردن از مهم ترين كارهايى است كه انسان براى پيش گيرى از اشتباه، ناگزير به انجام دادن آن است. امام على عليه السلام مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 5، ص 187
2- آل عمران: 159
3- شورا: 38

ص: 97

مَنْ قَنِعَ بِرَأْيِهِ فَقَدْ هَلَكَ.(1)

كسى كه به رأى خود خرسند شود، هلاك خواهد شد.

همين سخن با اندكى تفاوت از طريق اهل سنت چنين آمده است:

مَنْ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ فَقَدْ هَلَكَ.(2)

كسى كه بر رأى خود، پافشارى كند، هلاك خواهد شد.

پرهيز از فخرفروشى

دنيا با همه فراز و فرودها، داشته ها و ناداشته ها، توانايى ها و ناتوانى ها، برخوردارى و نادارى، زيباست و پلى براى سازندگى است. انسان ها با هم يكسان نيستند و شكى نيست كه از نظر هوش و زيبايى با هم متفاوت هستند. اين تفاوت ها غالباً طبيعى و خارج از اراده آنهاست. پس هرگز روا نيست كه انسان به كمال يا جمال خود ببالد و در برابر ديگران فخر بفروشد؛ زيرا معلوم نيست كه اين امتيازها دايمى باشد و چه بسا ممكن است بر اثر حادثه اى ناگهانى، همه داشته هايش را از دست بدهد. بنابراين، آيا بهتر نيست كه به شكرانه برخوردارى از كمال و جمال، فروتنى انسان بيشتر شود؟ اصولًا زيبايى باطنى و بهره مندى از تقواى الهى بسيار باارزش تر و پايدارتر از امتيازهاى مادى است. چه بسيار افرادى كه به ظاهر، متعالى جلوه نمى كنند، ولى دنيايى از علم و تقوا را در وجود خويش پنهان كرده اند. پس تنها از روى ظاهر افراد نمى توان درباره آنها داورى كرد. چه بسا كه مقام معنوى والايى نزد خداوند داشته باشند.


1- غررالحكم، ج 5، ص 158
2- سجع الحمام، ص 386

ص: 98

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

شَرُّ النَّاسِ مَنْ يَرى انَّهُ خَيْرُهُمْ.(1)

بدترين مردم كسى است كه خود را بهتر از ديگران ببيند.

آن حضرت در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

مَنْ رَاى انَّهُ مُسِى ءٌ فَهُوَ مُحْسِنٌ وَ مَنْ رَاى انَّهُ مُحْسِنٌ فَهُوَ مُسِىْ ءٌ.(2)

كسى كه خود را گناه كار ببيند، چنين كسى در واقع نيكوكار است، ولى آن كسى كه خود را نيكوكار مى پندارد، به واقع بدكار است.

حفظ دوستان

دوستان خوب، ياور انسان در سختى ها و مشكلات و آرامش دهنده آنان در غم ها و دشوارى ها هستند. در حقيقت، دوستان صالح، نعمت هاى ارزشمندى هستند كه نبايد آنها را به آسانى از دست داد؛ زيرا جايشان را به آسانى نمى توان پر كرد. ارزش يك دوست خوب بيش از آن است كه براى مسائل جزئى از او جدا شويم و رشته مودّت را پاره كنيم. بكوشيم ياران صدّيق و وفادار را حفظ كنيم و آنها را براى روزهاى تلخ و شيرين در كنارمان نگه داريم. دوستان وفادار، آدمى را به هنگام غم و شادى تنها نمى گذارند و با شادى آنان، خوش حال و با ناراحتى شان، غمگين مى شوند؛ چون آنها را جزئى از وجود خود مى شمارند. ازاين رو، حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 4، ص 168
2- سجع الحمام، ص 399

ص: 99

مِنَ النِّعَمِ الصَّدِيقُ الصَّدُوقُ.(1)

از جمله نعمت ها، دوست باوفا است.

كدام دوست را مى توان دوست حقيقى دانست. حضرت در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند آنان را چنين معرفى مى كند:

لا يَكُونُ الْصَدِيقُ صَدِيقَاً حَتى يَحْفُظَ اخاهُ فى ثَلاثٍ فى نِكْبَتِهِ وَ غَيْبتَهِ وَ وَفاته.(2)

دوست واقعى نيست مگر آنكه برادرى خود را در سه حال حفظ كند: در سختى ها، در غيبت دوست و پس از درگذشت دوست.

پرهيز از مجالس لهو و لعب

خداباورانى كه در پى سعادت و كمال هستند، هيچ گاه سرگرم لهو و لعب نمى شوند. آنان نيك مى دانند كه شركت در مجالس لهو و لعب و نشست و برخاست با از خدا بى خبران و غفلت زدگان و گناه كاران، نادرست است. انسان در اين جهان فانى، فرصت محدودى براى فراهم كردن توشه آخرت دارد و شايسته نيست اين فرصت را بيهوده هدر دهد.

شركت در چنين مجالسى، غفلت و بى خبرى به همراه دارد و سرمايه عمر آدمى را تباه مى سازد. زمانى مى رسد كه انسان چشم باز كند و ببيند فرصت چندانى ندارد و بار گناهان بر دوشش سنگينى مى كند و نشاط و شور جوانى را هم براى جبران گذشته ندارد. بنابراين، براى حفظ ايمان، بايد از شركت در مجالس غفلت خوددارى كرد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 6، ص 9
2- سجع الحمام، ص 332

ص: 100

مَجالِسُ اللَّهْوِ تُفْسِدُ الإِيمانَ.(1)

مجالس لهو و لعب، ايمان را تباه مى كند.

آن حضرت در كلامى ديگر به نقل اهل سنت، يكى از مصداق هاى مجالس لهو را چنين بيان مى فرمايد:

إِذا كُنْتَ فِى مَجْلِسٍ وَ لَمْ تَكُنْ الْمُحدِّثُ و لا المُحدَّثُ فَقُمْ.(2)

هرگاه در مجلسى بودى كه در آنجا نه گوينده هستى و نه شنونده، پس از آن مجلس برخيز (و بيهوده منشين).

دوستان باوفا

پيوند برادران دينى ناگسستنى است. آنان كه در مكتب قرآن و عترت تربيت شده اند، هيچ گاه ياران خود را تنها نمى گذارند. دوستان خوب در خوشى ها و ناخوشى در كنار يكديگرند و به آسانى از يكديگر جدا نمى شوند. دوستان وفادار را در تنگناها و مشكلات بهتر مى توان شناخت.

متأسفانه بعضى از مردم، تنها در مواقع معمولى و عادى به يكديگر علاقه مندند. اگر بخواهيم بفهميم كه اين علاقه از روى صفا و پاكى است يا چيز ديگر، بايد آزمايش كرد. حقيقت اين است كه هنگامى مى توان روى دوستى انسان ها تكيه كرد كه در مقام عمل و در سختى ها، از خود پايدارى نشان دهند. بسيارند دوستان ايام خوشى كه صادقانه نسبت به هم اظهار محبت مى كنند. سخن اينجاست كه آيا به هنگام مشكلات هم آنها را در كنار خود مى توان يافت؟ حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- غرر الحكم، ج 6، ص 134
2- سجع الحمام، ص 65

ص: 101

مَوَدَّةُ ابْناءِ الدُّنْيا تَزُولُ لِادْنى عارِضٍ يَعْرُضُ.(1)

دوستى دنياطلبان به كمترين چيزى از بين مى رود.

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، پرده از اين حقيقت برمى دارد و اين سخن را چنين توضيح مى دهد كه:

قُلُوبُ الْجُهَّالِ تَسْتَفِزُّها الْاطْماعُ وَ تُرْتَهَنُ باْلَامانِىِّ وَ تَتَعَلَّقُ بِالْخَدَائِعِ.(2)

قلوب نادانان با طمع همراه است و در گرو آرزوهاست و با فريب كارى پيوند خورده است.

ازاين رو، دوستى آنان با اين موارد درآميخته. به همين جهت با كمترين بهانه اى دوستى ها تبديل به دشمن مى شود.

دوستى هاى دروغين

آدمى در زندگى به دوست نياز دارد و دل بى دوست، دلى غمگين و تنهاست. در اين ميان، نكته مهم، دوست يابى است. در اين زمينه بايد پس از آزمودن دوست، به او اعتماد و تكيه كرد. بنابراين، شايسته نيست به محض برخورد با كسى با او طرح رفاقت درافكنيم و رازهاى درونى خود را پيش او بازگوييم. بايد توجه داشته باشيم كه بسيارى از اشخاص وقتى به انسان مى رسند، چنان اظهار دوستى مى كنند كه انسان مى پندارد اين ادعا از اعماق وجودشان سرچشمه مى گيرد، در صورتى كه بسيارى از اين دوستى ها و اظهار ارادت ها، عمر بسيار كوتاهى دارد. اظهار دوستى ها به موقعيت علمى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى افراد بستگى دارد و بايد با


1- غررالحكم، ج 6، ص 136
2- سجع الحمام، ص 266

ص: 102

هر يك از اين افراد، متناسب با شخصيت و جايگاهشان عمل كنيم.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَوَدَّةُ الْعَوامِ تَقْطَعُ كَانْقِطاعِ السَّحابِ.(1)

دوستى عوامانه، زودگذر است، همچنان كه ابرها به سرعت مى گذرند.

انتخاب دوست

دوستان واقعى را تنها با آزمودن در شرايط سخت و مشكل مى توان شناخت. دوستان صديقى كه در غم و شادى كنار انسان مى مانند و از مال و آبروى خود براى دوستان مايه مى گذارند. بنابراين، بايد به خاطر اهميت دوست يابى و هم نشينى با آنان كه بر دين و دنياى يكديگر اثر مى گذارند، در گزينش آنان دقت كافى به خرج داد. با اين حال، بسيارى از مردم، براى انتخاب دوست تلاش چندانى نمى كنند و چه بسا دوستان خود را به صورت تصادفى، در كوچه و بازار و مدرسه پيدا مى كنند. اينان پس از چندبار گفت وگو و رفت وآمد، چنان با هم گرم و صميمى مى شوند كه گويى سال هاست يكديگر را مى شناسند. آيا به اين دوستى ها مى توان اعتماد كرد؟ بايد دانست ضربه هايى كه دوستان امتحان نشده بر انسان وارد مى آورند، گاهى بدترين زيان هاى مادى و معنوى را در پى مى آورد.

شايسته است دوستان خود را پس از آزمايش برگزينيم. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنِ اطْمَئَنَّ قَبْلَ الْإِخْتِبارِ نَدِمَ.(2)


1- غررالحكم، ج 6، ص 149
2- همان، ج 5، ص 461

ص: 103

هر كس پيش از آزمايش اطمينان كند، پشيمان مى شود.

آن حضرت، يكى از راه هاى آزمايش دوست را در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، چنين بيان مى كند:

اذا وَلّى صَدِيقُكَ وِلايَةً فَاصَبْتَهُ عَلى الْعُشْرِ مِنْ صَدَقَتِهِ فَلَيْسَ بِصَاحِبِ سُوْءٍ.(1)

هرگاه ديدى كه دوستت به مقامى رسيد و يك دهم دوستى خود را باز حفظ كرده است، بدان كه دوست بدى نيست.

نيكوكارى

نيكوكاران افزون بر اينكه نزد مردم احترام خاصى دارند، در پيشگاه خدا نيز از جايگاه خوبى برخوردارند. البته به شرط آنكه به دنبال خودنمايى و رياكارى نباشند و گرنه ارزش معنوى خود را از دست خواهند داد. گرچه بايد كوشش شود كه كار نيك به صورت ناشناخته و پنهان انجام گيرد تا از ارزش بيشترى بهره مند باشد، ولى گاهى براى تشويق ديگران، بهتر است برخى از كارهاى خوب را آشكارا انجام دهيم؛ كه اين، خود، كار نيكوى ديگرى است. كسانى كه بى منّت به ديگران خدمت مى كنند و كار نيك خود را به رخ نمى كشند و آن را ذخيره جهان ديگر مى سازند، شايسته قدردانى هستند. اين خوبان براى حفظ حرمت مؤمنان، آبروى آنان را محفوظ مى دارند و كار خوب خود را پيش ديگران آشكار نمى سازند؛ چون نيك مى دانند كه با چنين كارى، مؤمنان عزتمند دعاى خير خود را بدرقه راهشان مى سازند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- سجع الحمام، ص 295

ص: 104

اذا صَنَعْتَ مَعْرُوفاً فَاسْتُرْهُ.(1)

چون كار نيكى انجام دادى، آن را پنهان كن.

در سخن ديگرى بنا بر نقل اهل سنت فرمود:

خَيْرُ الْمَعْرُوفِ سَتْرُهُ.(2)

خير بودن كار نيك در پنهان بودن آن است.

خدمت بلاعوض

انگيزه نيكوكاران متفاوت است؛ گروهى خدمت مى كنند تا طرف مقابل نيز در همان حد يا بيشتر، به آنها خدمتى بكند. گروهى نيز چون روح بزرگى دارند، براى رضايت الهى كارهاى خيرخواهانه مى كنند. راه درست اين است كه سپاس گزارى كردن يا نكردن ديگران بر انگيزه نيكوكار در نيكوكارى اثر نگذارد؛ چون نيكوكار در گام برداشتن براى رضاى خدا از هيچ رفتارى دل سرد نمى شود. كدام بنده مؤمنى تشكر و قدردانى خداوند را با سپاس گزارى مخلوق معاوضه مى كند. مگر نه اينكه او با انگيزه اى الهى براى انجام اين كار گام برداشته و از ابتدا به دنبال كسب رضايت ماناى الهى بوده است. حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

لايُزْهِدَنَّكَ فِى اصْطِناعِ الْمَعْرُوفِ قِلَّةُ مَنْ يَشْكُرُ.(3)

مبادا كم بودن سپاس گزاران، تو را نسبت به انجام دادن كار نيك بى رغبت كند.

نزديك به همين كلام را از آن حضرت اهل سنت چنين نقل كرده اند:


1- غررالحكم، ج 3، ص 115
2- سجع الحمام، ص 288
3- غرر الحكم، ج 6، ص 324

ص: 105

لا يَزْهَدَنَّكَ فِى الْمَعْرُوفِ كُفْرُ مَنْ كَفَرَهُ فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لا يَسْتَمْتَعُ مِنْهُ.(1)

مبادا ناسپاسى ناسپاسان، تو را نسبت به كار نيك بى رغبت كند؛ زيرا بر آن كار نيك كسى از تو سپاس گزارى مى كند كه هيچ بهره اى از كار نيك تو، به او نرسيده است.

پيش قدمى در كمك به نيازمندان

برخى از مردم با اينكه مى دانند شخص نيازمندى در محيط زندگى شان وجود دارد، ولى هيچ گاه براى برآوردن نيازهاى وى قدمى برنمى دارند، بلكه صبر مى كنند تا او درخواست كند. تقاضاكردن و حاجت خواستن با خجالت و شرمندگى همراه است و به همين دليل، برخى ترجيح مى دهند از تقاضاى خود بگذرند تا خجالت زده نشوند. در مقابل، كسانى نيز همين كه احساس كنند كسى نيازى دارد، بدون آنكه ديگران متوجه شوند، با انگيزه هاى انسانى، نيازش را برطرف مى سازند. لذتى كه اينان از اين كار مى برند، بسيار بيشتر از زمانى است كه در حضور ديگران به مستمندى كمك مى كنند. اين كمك رسانان، خدمت پنهانى را بدون منّت گذارى انجام مى دهند و با برخورد برادرانه خود، عزت و سربلندى نيازمند را حفظ مى كنند و حاضر نمى شوند كه او سختى سؤال و درخواست را بر خود هموار كند. حضرت على عليه السلام بنا بر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

افْضَلُ النَّوالِ ما وَصَلَ قَبْلَ السُّؤالِ.(2)

بهترين بخشش آن است كه پيش از درخواست انجام شود.


1- سجع الحمام، ص 327
2- غررالحكم، ج 2، ص 411؛ سجع الحمام، ص 183

ص: 106

فراموش كردن نيكى هاى خود

نيك مردان جهان هيچ گاه خدمات خود را به رخ ديگران نمى كشند و پاداش آن را تنها از خداوند مى خواهند. بنابراين، اگر به كسى نيكى مى كنيد، جوان مردى ايجاب مى كند كه كار نيك خود را فراموش كنيد، نه اينكه همواره اين كار را به خاطر بياوريد، يا خداى ناكرده به اين و آن بگوييد. اين كار افزون بر اينكه از پاداش معنوى نيكوكار مى كاهد، چه بسا ممكن است موجب آزار آن شخص نيز شود؛ زيرا برخى نمى خواهند ديگران از كمكى كه به آنها شده است، آگاه شوند. بنابراين، بكوشيد كار نيك خود را فراموش كنيد تا پاداش معنوى تان حفظ شود و آبروى كسى نيز كه به او نيكى كرده ايد، محفوظ بماند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اذا صَنَعْتَ مَعْرُوفاً فَانْسِهِ.(1)

چون كار نيكى كردى، آن را فراموش كن.

در سخنى ديگر به روايت اهل سنت مى فرمايد:

احْىِ الْمَعْرُوْفَ بِامَاتَتِهِ.(2)

كار خوب را با فراموش كردن آن زنده كن.

نيكى با دست خويش

همه مى دانيم كه مرگ، حق است و هيچ انسانى در اين جهان مادى براى هميشه ماندگار نيست. مرگ ناگهان به سراغ انسان مى آيد و كاخ آمال و آرزوهايش را فرو مى ريزد. تلاش كنيم بسيارى از كارهايى كه مى خواهيم به عهده ديگران بگذاريم، تا زنده ايم و فرصت داريم،


1- غررالحكم، ج 3، ص 115
2- سجع الحمام، ص 47

ص: 107

خودمان به انجام برسانيم. در آموزه هاى اسلامى، ارزش آنچه انسان با دست خود مى بخشد، بسيار بيشتر از چيزى است كه ديگران به جاى او انجام مى دهند. از آن گذشته چه بسا ممكن است وصى موفق به انجام سفارش ها نشود يا در انجام آنها كوتاهى كند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

كُنْ وَصِىَّ نفْسِكَ وَافْعَلْ فى مالِكَ ما تُحِبُّ انْ يَفْعَلَهُ فِيهِ غَيْرُكَ.(1)

وصى خودت باش و آنچه را دوست دارى ديگرى در مالت انجام دهد، خودت انجام بده.

نزديك به همين كلام از اهل سنت نيز نقل شده است.(2)

اطعام كامل

برپا كردن سفره مهمان نوازى، از سيره كريمان است؛ آنانى كه از بهره گيرى نعمت ها در كنار هم نوعان خود لذت مى برند و نيك مى دانند كه اطعام كردن به ديگران از سنّت هاى خوب انسانى و اسلامى است. بايد دانست كه اين عمل سبب ايجاد محبت ميان اطعام كننده و ميهمانان مى شود. البته در انجام اين عمل خير ميان فقير و پول دار نبايد تفاوت گذاشت. همچنين محل غذاخورى را بايد به گونه اى ترتيب داد كه مجلس بالا و پايين نداشته باشد و به همگان به طور مساوى احترام گذاشته شود. از هرگونه اسراف و به هدر دادن غذا نيز بايد خوددارى كرد. غذا نيز چنان كم نباشد تا همه بتوانند از آن استفاده كنند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اذا اطْعَمْتَ فَاشْبِعْ.

اگر اطعام مى كنى، (ميهمانان) را سير كن.


1- غررالحكم، ج 4، ص 608
2- سجع الحمام، ص 455

ص: 108

سيره عملى خود آن حضرت نيز چنين بود و بنا بر نقل اهل سنت، آن حضرت در اعياد مى فرمود: «حيوانى براى قربانى بخريد كه از دو سال به بالا داشته و سالم و چاق باشد تا خود و ديگران از حيوان فربه خورده باشيد».(1)

دست گيرى از نيازمندان واقعى

دست گيرى از مستمندان واقعى، افزون بر رضايت الهى، در حل مشكلات اين افراد آبرومند بسيار كارساز است. در جامعه ما كسانى هستند كه در اوضاع سخت اقتصادى به سر مى برند، ولى نيازشان را اظهار نمى كنند. ازاين رو، به حكم عقل و وجدان و شرع بايد به كمك آنها شتافت. بعضى ها به اين مسئله توجهى ندارند و چه بسا كمك هاى خود را به كسانى مى رسانند كه يا اصلًا نيازمند نيستند يا اگر هم نيازى داشته باشند، نيازشان چندان شديد و فورى نيست. بكوشيم كمك هايمان را با بررسى و پى گيرى لازم به كسانى برسانيم كه استحقاق بيشترى دارند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

خَيْرُ الْبِرِّ ما وَصَلَ الَى الْمُحْتاجِ.(2)

بهترين نيكوكارى آن است كه در حق نيازمندان انجام شود.

در سخنى ديگر از تأخير در كمك به نيازمندان برحذر داشته است و مى فرمايد:

لا تُؤَخِّرْ انالَةَ الْمُحتاجِ الى غَدٍ فَانّكَ لا تَعْرِفُ مَا يَعْرُضُ


1- كنزالعمال، ج 5، ص 223
2- غررالحكم، ص 425

ص: 109

فِى غَدٍ.(1)

كمك رسانى به نيازمند را براى فردا به تأخير نيانداز؛ زيرا نمى دانى تا فردا چه پيش خواهد آمد.

گره گشايى

يكى از نشانه هاى محبوب خلق و خالق بودن، گره گشا بودن در كار بندگان خداست. يكى از نعمت هاى بزرگ الهى، مراجعه اشخاص براى رفع گرفتارى ها به انسان است. مهم اين است كه انسان نبايد اين مسئله را نوعى گرفتارى و دردسر حساب كند، بلكه بايد شكرگزار باشد كه خدا چنين توفيقى را نصيب او كرده و خواسته است گرفتارى بنده اى به دست او حل شود. بى شك، اين توفيق نصيب هر كسى نمى شود. پس مبادا كه از مراجعه مردم ناراحت شويم و با آنها برخورد نامناسب كنيم.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

انَّ حَوائِجَ النَّاسِ الَيْكُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَيْكُمْ فَاغْتَنِمُوها وَ لاتَمَلُّوها فَتَتَحَوَّلَ نِقْمَةً.(2)

روى آوردن مردم به شما براى رفع نياز، نعمتى است از خدا.

پس آن را غنيمت بشماريد و از آن ملول نشويد تا اين نعمت به عذاب بدل نشود.

در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند، خطاب به فرزندش مى فرمايد:

اذَا وَجَدْتَ مِنْ اهْلِ الْحَاجَةِ مَنْ يَحْمِلُ زَادَكَ وَ يُوَافِيْكَ بِهِ حَيْثُ


1- سجع الحمام، ج 2، ص 573
2- غرر الحكم، ج 2، ص 573

ص: 110

تَحْتَاجُ الَيْهِ فَاْغْتَنِمْهُ.(1)

هرگاه از نيازمندان كسى را يافتى كه توشه آخرتت را برايت حمل كرده است و روزى (قيامت) كه محتاج به آن مى شوى، به تو بازگرداند، آن را غنيمت بشمار (و به نيازمند كمك كن).

نيكى به بدكاران

احسان وگذشت در حق ديگران، بهترين وسيله تربيت و هدايت است.

در پرتو نيكى، دريچه هايى از مهر و عطوفت به سوى ديگران گشوده مى شود و انسان مى تواند بر قلب ها حكومت كند. فطرت انسان ها، بر پايه محبت و مهرورزى است، ولى برخى از مردم تصور مى كنند كه تنها بايد به انسان هاى خوب احسان كنند. نبايد فراموش كنيم كه بدكاران نيز انسانند و در بسيارى از اوقات، بيش از ديگران به احسان نياز دارند. اگر كمك به آنها حساب شده و منطقى باشد، در اصلاح و هدايتشان بسيار مؤثر است.

چه بسيار بدكارانى كه در پى احسانى كه در حقشان شده است، از بى راهه بازگشته و در صف پرهيزكاران قرار گرفته اند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْاحْسانُ الَى المُسِى ءِ أَحْسَنُ الْفَضْلِ.(2)

نيكى به بدكاران بهترين فضيلت است.

و در سخنى ديگر بنا بر نقل اهل سنت مى فرمايد:

الْاحْسانُ يَقْطَعُ اللِّسانَ.(3)

نيكى زبان بدى ها را مى برد.


1- كنز العمال، ج 16، ص 172
2- غرر الحكم، ج 1، ص 354
3- مطلوب كل طالب، ص 38، كلمه 78

ص: 111

شتاب در نيكوكارى

شتاب در انجام دادن كار نيكو، بسيار پسنديده است؛ چه اينكه ممكن است انسان از چند جهت توفيق آن را از دست بدهد. اول اينكه عمر و زمان به كمك او نيايد. ديگر اينكه مانعى در راه انجام آن پيش آيد و سوم آنكه شيطان در كمين اوست و با انواع وسوسه ها، اين توفيق را از او بگيرد و وى را دچار غفلت و بى خبرى كند. بنابراين، در نيكوكارى، لحظه اى درنگ هم جايز نيست. بعضى انسان ها دوست دارند كارهاى نيك انجام دهند، ولى در اجراى تصميم خود، امروز و فردا مى كنند. اين تأخير، فرصت كار خير را از انسان مى گيرد. در اسلام، شتاب كردن در كار نيك سفارش شده است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

تَعْجِيلُ الْبِرِّ زِيادَهٌ فِى الْبِرِّ.(1)

شتاب در نيكوكارى، نيكوكارى بيشتر است.

در سخنى ديگر بنا بر نقل اهل سنت مى فرمايد:

لِكُلِّ شَىْ ءٍ ثَمَرَةٌ و ثَمَرَةٌ الْمَعْرُوفِ تَعْجِيْلُ السِرَّاحِ.(2)

هر چيزى، ميوه اى دارد و ميوه كار خوب، تعجيل در برآوردن آن است.

مردمى بودن

جاه و مقام و منصب دنيايى ممكن است بسيارى از افراد را به گردن كشى در برابر خداوند و زورگويى به بندگانش بكشاند. البته اين امور بر آنانى كه روحى بلند و آزاده دارند، اثر نمى گذارد؛ چه اينكه آنان در


1- غرر الحكم، ص 283
2- سجع الحمام، ص 340

ص: 112

اوج قدرت و دارندگى، بسيار فروتن هستند و اخلاق و رفتار آنان با مردم، عادى و معمولى است. چنين افرادى هرگز خود را تافته جدا بافته از جامعه نمى شمارند. اين افراد به اصطلاح خاكى اند و بدون هيچ تشريفات و تعارفى با مردم نشست و برخاست مى كنند و با همگان چنان گرم و صميمى اند كه گويى رفيق چندين ساله هستند. در مقابل، افرادى نيز چنان مغرورند كه انسان نمى خواهد حتى براى يك لحظه هم آنها را ببيند.

شكى نيست كه مردم آنها را دوست ندارند و از جمع خود طرد خواهند كرد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ تَأَلَّفَ النَّاسَ احَبُّوهُ.(1)

هر كس با مردم بجوشد، مردم او را دوست خواهند داشت.

در سخنى ديگر بنا به نقل اهل سنت مى فرمايد:

قُلُوبُ الْرِّجَالِ وَحْشَّيةً فَمَنْ تَالَّفَها اقْبَلَتْ عَلَيْهِ.

قلب هاى مردم گريزان است. كسى كه با آنان بجوشد، به او روى مى آورند (و رام او مى گردند).

يك رنگى

يك رنگى و صداقت نشانه ايمان و دورويى و نيرنگ نيز نشانه نفاق است. ناگفته پيداست كه در روابط انسانى هيچ چيز بدتر از نفاق و دورويى نيست. به كسى دورو مى گويند كه ظاهر و باطنش يكسان نيست. زيان اين افراد از كسانى كه آشكارا راه مخالفت برگزيده اند، بيشتر است. اينان در حضور دين داران، از مذهب سخن مى گويند و نزد آنانى كه از مذهب فاصله گرفته اند، خود را نسبت به آموزه هاى مذهبى بى علاقه نشان


1- همان، ج 5، ص 184

ص: 113

مى دهند. انسان دورو اگرچه هميشه تلاش مى كند تا خود را يك رنگ جلوه دهد، ولى خواه ناخواه چهره واقعى اش آشكار خواهد شد. البته اين رسوايى هنگامى رخ مى دهد كه فتنه هاى زيادى برپا شده است و عده زيادى فريب او را خورده و زيان هاى جبران ناپذيرى ديده اند. كسانى كه با جلوه گرى منافقان، عمر و ايمان خود را از كف داده اند، فرصت جبران هم ندارند. نمونه اين فريب خوردگان را در صف مقابل بهترين و كامل ترين مخلوق الهى؛ يعنى پيامبراعظم صلى الله عليه و آله مى توان جست كه با توطئه منافقان و دورويان، رسول الله صلى الله عليه و آله را تنها گذاشتند و حتى گاهى عليه ايشان دست به توطئه زدند. چه كسى مى تواند چهره واقعى منافقان را كه با هزاران رنگ و حيله پنهان كرده اند، شناسايى كند و از آسيب آنان در امان بماند؟ اين افراد حتى از كافران بدترند؛ چون چهره آنان، براى ديگران آشكار است. امام على عليه السلام در نكوهش اين افراد مى فرمايد:

ما اقْبَحَ بِالْانسانِ انْ يَكُونَ ذاوَجْهَيْنِ.(1)

چه قدر زشت است كه انسان دورو باشد.

ثمره نفاق نيز خواه ناخواه ظاهر خواهد شد و منافق كه در پى عزت در بين مردم است، پس از افشا شدن نفاقش، خوار خواهد شد، چنان كه آن حضرت در سخن ديگر به نقل اهل سنت مى فرمايد:

نِفَاقُ الْمَرْءِ ذِلةٌ.(2)

نفاق هر كس سبب خوارى اوست.


1- غرر الحكم، ج 2، ص 235
2- مطلوب كل طالب، ص 21، كلمه 40

ص: 114

جلب اعتماد مردم

شمارى از مردم، به هنگام غم و شادى انسان ها، تكيه گاه آنان هستند و در حقيقت، حلّال مشكلات هم نوعان خويشند. يكى از بزرگ ترين موفقيت هايى كه نصيب انسان مى شود، اين است كه مردم در امور دين و دنياى خود به او اطمينان كنند و به آنچه مى گويد، اعتماد داشته باشند و سخنانش را از صميم قلب بپذيرند. اين توفيق بزرگى است كه به آسانى نصيب هر كس نخواهد شد. انسان مى تواند با اعمال صالح و در آزمون هاى اجتماعى، شايستگى هاى خود را در عمل اثبات كند تا نزد مردم اعتبار و ارزش يابد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

كَفى بِالْمَرْءِ سَعادَةً انْ يُوثَقَ بِهِ فِى امورِ الدِّينِ و الدُّنْيا.(1)

در سعادت انسان همين بس كه مردم در امور دين و دنيا به او اعتماد كنند.

در سخنى ديگر بنابر نقل اهل سنت، چنين اعتماد و محبوبيتى را گنج سودمند مى داند:

انْفَعُ الْكُنُوزِ مُحِبَّةُ الْقُلُوبِ.(2)

محبوبيت در دل ها سودمندترين گنج هاست.

انصاف با ديگران

انسان هاى با انصاف هيچ گاه از جاده حقانيت خارج نمى شوند و حتى اگر زيان هاى مادى نيز متوجه آنان باشد، باز هم از دادن حق به حق دار پرهيز نمى كنند. گاهى انسان در وضعى قرار مى گيرد كه رعايت انصاف


1- غررالحكم، ج 4، ص 581
2- سجع الحمام، ص 123

ص: 115

برايش از مبارزه در ميدان جنگ نيز مشكل تر است. در اين حال، برخى افراد از مرز انصاف پا را فراتر نمى نهند. بنابراين، اگر با شخصى كوچك تر از خودتان بحث مى كنيد و در ميانه كار متوجه مى شويد حق با اوست، چنانچه اين شهامت را داشتيد كه حق را به جانب او بدهيد، خشنود باشيد كه از انصاف بهره اى داريد و راه عدالت را مى پيماييد. امام على عليه السلام در توصيه به اين صفت نيكو در ذيل آيه شريف: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ؛ خداوند به عدل و انصاف سفارش فرموده است.»(1) بنابر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد: «الْعَدْلُ الْإِنْصافُ وَ الْإِحْسانُ التَّفَضُّلُ؛ عدل، انصاف است و احسان، بخشش».(2)

اميد به مردم

ذات مقدس الهى، تنها تكيه گاه پايدار، مقتدر و پشتيبان انسان است.

شايسته نيست آدمى در زندگى به انسان هاى مانند خود تكيه كند؛ چه اينكه آنها نيز مانند او تكيه گاهشان خداوند است. بنابراين، انسان هاى عاقل و باايمان، توكل شان به خداوند است و هرگز در زندگى به مردم تكيه و اعتماد نمى كنند. آنان اميدشان در مرتبه اول به خداست و در قدم بعدى، نيروى خود را به كار مى گيرند. آنان به جاى اينكه همواره در انتظار كمك ديگران باشند، به پشتيبانى خداوند دل گرم هستند. آيا بهتر نيست به جاى اميد بيهوده به ديگران داشتن، با توكل به خداوند، به همت و تلاش خود تكيه كنيم؟ توكل به خداوند و اميد نبستن به مردم و تكيه نكردن بر آنان پايه اخلاص است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- نحل: 50
2- نهج البلاغه، كلمات قصار 228؛ كنز العمال، ج 2، ص 451

ص: 116

مَنْ عَرَفَ النَّاسَ لَمْ يَعْتَمِدْ عَلَيْهِمْ.(1)

هر كس مردم را بشناسد، به آنها تكيه نمى كند.

حضرت در جايى ديگر مى فرمايد:

اوَّلُ الإخلاصِ الْيأسُ مِمّا فِى ايْدِى النَّاسِ.

آغاز اخلاص، نااميد بودن از چيزى است كه در دست مردم است.

در سخنى ديگر بنا به نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

حُسْنُ الْيَاْسِ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْطَّلَبِ الى النَّاسِ.(2)

نااميدى نيكو برايت از تقاضا از مردم نيكوتر است.(3)

فريادرسى

عده اى در زندگى دنيا پرتوشه و بهره مندند كه بايسته است به شكرانه اين توان مندى، از ناتوانان دست گيرى كنند. مسلمان هيچ گاه نمى تواند در برابر مشكلات ناداران و بيچارگان، بى اعتنا باشد. او نمى تواند به شادخوارى بپردازد و غم و گرفتارى برادران مؤمنش را درد خويش نشمارد و به فريادرسى همت نگمارد.

هيچ شب و روزى بر جهان نمى گذرد مگر آنكه ناله و فرياد هزاران دردمند دل شكسته زير اين آسمان كبود مى پيچد و با زبان بى زبانى، فرياد يارى رسانى سر مى دهند، ولى آيا تاكنون به هيچ يك از كمك خواهان دردمند پاسخ داده ايم؟ اگر توان لازم را داشته و خداى ناكرده پاسخ


1- غررالحكم، ص 256
2- كنز العمال، ج 16، ص 176
3- نااميدى نيكو همان چيزى است كه در دست مردم است

ص: 117

نداده ايم، از هم اكنون تصميم بگيريم به جبران اشتباه هاى گذشته، در راه انجام دادن اين وظيفه بزرگ انسانى كوشا باشيم تا در پيشگاه ناظر هميشه بيدار، شرمنده و سرافكنده نباشيم. خداوند بزرگ نيز به پاس رسيدگى به بندگانش، وسيله آمرزش و مغفرت فريادرسانان را فراهم مى سازد. او با اين كار خود، خداگونگى را مى آزمايد؛ زيرا خداوند، ناله بى پناهان و فريادرسان را بى پاسخ نمى گذارد. حضرت على عليه السلام بنا به نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

مِنْ كَفَّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ اغاثَةُ الْمَلْهُوفِ.(1)

فريادرسى بيچارگان، كفاره گناهان بزرگ است.

دست گيرى از ستم ديده

سيره پيشوايان دينى، دفاع از ستم ديدگان و بى پناهان است. آنان از پيروان خود مى خواستند كه ياور ستم ديدگان و دشمن ستم كاران باشند.

يكى از مهم ترين وظايف انسان ها، جلوگيرى از ستم است. بسيارى از ستم ديدگان، توانايى به دست آوردن حق مشروع خود را ندارند و تنها با كمك و هم يارى ديگران مى توانند به اين مهم دست يابند. كسانى كه قدرت دارند، نبايد در اين كار كوتاهى كنند. اگر كسى بتواند در راه احقاق حق ستم ديده گامى بردارد، ولى از انجام دادن آن كوتاهى كند، در پيشگاه خدا و وجدانش پاسخى نخواهد داشت. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

كُونَا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً.(2)

همواره دشمن ستمگر و ياور ستم ديده باشيد.(3)


1- غررالحكم، ج 6، ص 29؛ سجع الحمام، ص 429
2- نهج البلاغه، نامه شماره 47
3- سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.

ص: 118

طبرى از عالمان برجسته اهل سنت در تاريخ خود همين روايت را نقل كرده، ولى به جاى كلمه «عون» كلمه «ناصر» را آورده است.(1)

شايستگى در كار

برخى از مردم وقتى مى خواهند كار و پيشه اى براى خود فراهم كنند، پيش از هر چيز به دنبال كارى مى روند كه ظاهرى پر سر و صدا داشته باشد و سبب معروف شدن آنان شود. از آنجا كه برخى كارها، به تخصص و آگاهى ويژه اى نياز دارد كه آنها از آن بى بهره اند، خواه ناخواه سرگردان و از همه چيز نااميد مى شوند. بنابراين، بهتر است پيش از اينكه دنبال كارى برويد، فكر كنيد شايستگى انجام دادن آن را داريد يا خير. بايد ميان كار و استعداد افراد رابطه وجود داشته باشد و هر كس مسئوليت و كارى را بپذيرد كه توان انجام دادن آن را دارد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا تَطْمَعْ فِيما لا تَسْتَحِقُّ.(2)

در آنچه استحقاقش را ندارى، طمع مكن.

اگر كسى چنين پند حكيمانه اى را به گوش نگيرد، سرانجامى جز آنچه آن حضرت فرموده است، ندارد كه: سرانجام خوار خواهد شد:

الْذُّلُّ مَعَ الْطَّمَعِ.(3)

به همراه طمع خوارى است.

حق مدارى

حق گرايى از اصول ارزشمندى است كه روى گردانى از آن شايسته


1- تاريخ طبرى، ج 4، ص 113
2- غررالحكم، ج 6، ص 261
3- مطلوب كل طالب، ص 47، كلمه 24

ص: 119

هيچ انسانى نيست. با وجود اين، برخى انسان ها از انجام دادن كارى كه آن را درست مى دانند، خجالت مى كشند و به همين دليل، دچار زيان هاى بزرگ مادى و معنوى مى شوند. اين عمل نشان دهنده ضعف اراده و درماندگى روحى آنان است و بدون ترديد، اگر با تصميم جدى، اين سدّ روانى را نشكنند، به تدريج، اين روحيه به همه جنبه هاى زندگى شان سرايت مى كند. بدين ترتيب، دچار تساهل و تسامح مى شوند و از دايره حق و حقيقت بيرون مى روند. پس چه بهتر كه خجالت و ترديد را كنار بگذارند و از گفتن و به كار بستن آنچه حق مى دانند، خوددارى نورزند.

امام على عليه السلام فرموده است:

مَنِ اسْتَحْيى مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ فَهُوَ احْمَقُ.(1)

هر كس از گفتن حق شرم كند، احمق است.

آن حضرت در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

اعْرِفِ الْحَقَّ لِمَنْ عَرَفَهُ لَكَ رَفِيعاً كانَ اوْ وَضِيعاً.(2)

حق را بشناس، از هر كس كه آن را به تو شناساند؛ چه آن شخص از افراد بلندمرتبه باشد يا در رتبه پايين اجتماع.

پايدارى در احقاق حق

مطالبه حق امرى بايسته و شايسته است و بر اساس آموزه هاى روايى، آدمى نسبت به حقوق خود نبايد بى اعتنا باشد. از بديهى ترين حقوق انسانى اين است كه هر كسى مى تواند حق خود را از كسانى بگيرد كه به او


1- غررالحكم، ج 5، ص 339
2- كنز العمال، ج 16، ص 180

ص: 120

تجاوز كرده اند. البته شخصى كه ادعاى حق دارد، بايد دليل قابل قبولى داشته باشد و آن را در دادگاه يا تشكيلات صالحى ارائه كند و هرگز نبايد با اقدامات خودسرانه، ادعاى خود را عملى كند. در هر صورت، مطالبه حق و دادخواهى از حقوق اوليه شهروندى و كارى پسنديده است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لايُعابُ الرَّجُلُ بِاخْذِ حَقِّهِ و انَّما يُعابُ بِاخْذِ ما لَيْسَ لَهُ.(1)

مرد براى مطالبه حقش نبايد نكوهش شود، بلكه نكوهش مى شود به گرفتن چيزى كه مال او نيست.

و در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، گذشت از حق خود و ايثار، را مورد توجه قرار داده است و مى فرمايد:

لا يُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِير حَقِّهِ إنَّما يُعَابُ مَنْ اخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ.(2)

مرد براى تأخير در گرفتن حقش نبايد نكوهش شود، بلكه آن كسى نكوهش مى شود كه چيزى را كه حقش نيست، مى گيرد.

پيروى از سخن حق

سخن پسنديده موجب خشنودى شنونده مى شود. سخن حق و نيكو را بايد از هر كسى پذيرفت. ميزان در پذيرش، سنگينى كلام است، نه وجاهت و مقام گوينده آن. با اين حال، بعضى افراد وقتى سخنى مى شنوند، پيش از هر چيز مى خواهند ببينند گوينده آن كيست؛ چنانچه گوينده، شخص مشهور و داراى مقام و منصبى باشد، آن سخن را بدون تحقيق مى پذيرند وگرنه به آن اعتنا نمى كنند. اين كار درست نيست؛ چون


1- غررالحكم، ج 6، ص 410
2- سجع الحمام، ص 328

ص: 121

ممكن است كلامى سودمند و زيبا از زبان شخصى عادى و گم نام نقل شود، چنان كه احتمال دارد فرد صاحب مقامى نيز سخنانِ كم ارزشى بگويد. پس آنچه به كلام ارزش مى دهد، محتواى كلام است، نه گوينده آن. بكوشيم بر اساس تبليغات و غوغاسالارى، حرفى را نپذيريم، بلكه به حقيقت سخن توجه داشته باشيم. حضرت على عليه السلام بنابر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

لا تَنْظُرْ الى مَنْ قالَ وَ انْظُرْ الى ما قالَ.(1)

نگاه نكن چه كسى مى گويد، بلكه ببين چه مى گويد.

ادب ورزى

ادب اجتماعى، پيوند محبت ميان افراد جامعه را محكم مى كند.

آدميان همواره براى افراد باادب احترام ويژه اى قائل هستند. انسان در روابط اجتماعى خود با افرادى روبه رو مى شود كه پس از ساعت ها گفت وگو و هم نشينى، حتى يك كلام يا رفتار ناشايست از آنان نمى بيند و مايل است مدت ها با آنها هم نشين باشد. برعكس، افرادى نيز هستند كه سخن و رفتارشان، نشان دهنده بى بهره بودن آنها از ادب و انسانيت است، به گونه اى كه انسان حاضر نيست حتى يك لحظه هم به چهره آنها بنگرد.

اين مسئله نشان دهنده اين حقيقت است كه انسان باادب، محبوب است و بى ادب چه بخواهد و چه نخواهد، مورد نفرت ديگران است.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الَادَبُ كمالُ الرَّجُلِ.(2)


1- غرر الحكم، ج 6، ص 266؛ كنز العمال، ج 16، ص 197
2- غرر الحكم، ج 1، ص 246

ص: 122

كمال انسان به ادب است.

در سخنى ديگر بنا به نقل اهل سنت مى فرمايد:

الْادَبُ صُوْرَةُ الْعَقْلِ.(1)

ادب نشان دهنده عقل است.

خوش قولى

اسلام براى عهد و پيمان ارزش والايى قائل است و پاى بندى به ميثاق را از شرايط ايمان مى شمارد. در سيره پيشوايان دينى نيز وفاى به عهد حتى نسبت به دشمنان به روشنى ديده مى شود. آنان تا زمانى كه طرف مقابل، نقض عهد نمى كرد، بر تعهد خويش استوار بودند. با وجود اين، يكى از آسيب هاى روابط اجتماعى در جامعه دينى، بها ندادن به وعده ها است. اين آفت اجتماعى در ميان اقشار گوناگون جامعه به ويژه در برخى پيشه ها به طور چشم گير ديده مى شود. اين در حالى است كه اسلام مى خواهد انسان اگر قول داد، به قولش وفادار بماند و در اداى آن بكوشد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

ما احْسَنَ الْوَفاءَ وَاقْبَحَ الْجَفاءَ.(2)

چه قدر وفاى به عهد، خوب و بدقولى، زشت است.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

انَّ مِنَ الْكَرَمِ الوَفاءُ بِالذَّمَمِ.(3)

وفاى به پيمان ها از كرامت است.


1- مطلوب كل طالب، ص 30، كلمه 61
2- غررالحكم، ج 6، ص 160
3- سجع الحمام، ص 118

ص: 123

امانت دارى

پاى بندى به اداى امانت نشانه ايمان و جوان مردى است. امانت دارى دايره گسترده اى دارد و حتى گاهى ديگران سخنى را نزد شما به امانت مى گذارند و مى خواهند آن را نزد خود محفوظ نگه داريد يا ممكن است كسانى به شما اعتماد كنند و مال يا پولى را به امانت به شما بسپارند. شكى نيست كه در اين صورت، وظيفه سنگينى بر دوشتان خواهد بود و اگر به خوبى آن را به انجام نرسانيد، در پيش گاه خدا و وجدانتان آسوده نخواهيد بود. چنانچه اين وظيفه را به درستى به پايان برسانيد، نزد وجدان خود آسوده خواهيد بود و پاداش امانت دارى تان را نيز از خداوند دريافت خواهيد كرد و اعتماد ديگران نسبت به شما جلب خواهد شد. در نگه دارى اموال و امانت ديگران بايد دقت و حساسيتى همچون پاسدارى از داشته هاى خويش و حتى افزون از آن داشت. كوتاهى در اين مورد نابخشودنى است و مسامحه در نگه دارى اموال ديگران و شنيدن وسوسه ها و نغمه هاى شيطانى ممكن است امانت دار را به خيانت در امانت بكشاند. ازاين رو، حضرت على عليه السلام در هشدارى مى فرمايد:

مَنِ استَهانَ بِالْأَمانَةِ وَقَعَ فِى الْخِيانَةِ.(1)

هر كس در نگه دارى از امانت سستى كند، در خيانت مى افتد.

در سخن ديگر كه شيعه و اهل سنت نقل كرده اند سرانجام امانت در خيانت را چنين ترسيم مى كنند:

مَنْ اسْتَهانَ بِالْامَانَةِ وَ رَتَّعَ فِى الْخِيَانَةِ ... فَقَدْ احْمَلَ بِنَفْسِهِ الْذُّلَ و


1- غررالحكم، ج 5، ص 333

ص: 124

الْخِزْىَ فِى الْدُّنيَا وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ اذَلُّ وَ اخْزَى.

كسى كه در امانت دارى سستى بورزد و در حدود خيانت بگردد [خيانت ورزى را پيشه خود سازد] خوارى و ذلت در دنيا را بر خود روا ساخته و در آخرت نيز خوار و ذليل تر خواهد بود.

راست گويى

راست گويى از بهترين صفات انسانى است، همچنان كه دروغ گويى بدترين صفت است. بعضى از مردم چنان به دروغ گويى عادت كرده اند كه اگر در شبانه روز چند بار دروغ نگويند، احساس آرامش و شادى نمى كنند. كسانى كه دروغ مى گويند، دچار عقده حقارت هستند و چون مى بينند مردم به آنها بى اعتماد شده اند، با گفتن دروغ، توجه ديگران را به خود جلب مى كنند. در اين ميان، انسان هايى هستند كه هرگز زبان خود را به دروغ نمى آلايند. اينان اگر احساس كنند كه با دروغ گفتن، منافع دنيايى نيز به دست مى آورند، باز زبان خود را به آلودگى هاى دروغ نمى آلايند.

اين افراد در هر حالى صداقت را مى پسندند، حتى اگر با گفتن سخن درست، مقام و موقعيت خود را از دست بدهند. آنان هيچ گاه كار خود را بى جهت توجيه نمى كنند و دروغ خود را با آرايه مصلحت تزيين نمى كنند و در حقيقت، خود را فريب نمى دهند. تنها كسانى از اين ويژگى ارزشمند برخوردارند كه ايمان در عمق جانشان نقش بسته باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الصِّدْقُ اقْوى دَعائِمِ الْإِيمانِ.(1)

راست گويى، نيرومندترين ستون ايمان است.


1- همان، ج 2، ص 6

ص: 125

چنين كسانى نه تنها ضرر نمى كنند، بلكه با راست گويى خود نجات نيز مى يابند، چنان كه آن حضرت بنا بر نقل اهل سنت مى فرمايد:

فِى الصِّدْقِ النَّجَاةُ.(1)

نجات و رهايى در راست گويى است.

همسايه دارى

كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، همسايه اش را آزار نمى دهد.

نيكى به همسايگان، سفارش هميشگى قرآن كريم و بزرگان دين است.

همسايگان نسبت به هم حقوقى دارند كه در همه فرهنگ ها محترم است.

بسيارى از همسايگان به اين حق احترام مى گذارند و رابطه اى محبت آميز ميانشان حكم فرماست. آنان از ديدار هم ديگر بهره مى برند و بر اثر همكارى و مشاركت، به يكديگر بهره مى رسانند. در مقابل، برخى نيز نه تنها نسبت به يكديگر محبت ندارند، بلكه برعكس، هر روز به بهانه هاى بيهوده با هم در جنگ و ستيزند و حقوق يكديگر را ناديده مى گيرند. اين در حالى است كه حقوق همسايگى، وظيفه اى دوجانبه است كه در روايات اسلامى بر آن تأكيد شده است. مولاى متقيان در آخرين لحظه هاى حيات، فرزندان را به رعايت حقوق همسايگان سفارش فرمود.

حق همسايه بر آدمى اين است كه اگر از او وام خواست، به او وام دهد. اگر به همسايه اش نيكى رسيد، به او تبريك بگويد. اگر به همسايه اش گزندى رسد، او را دلدارى دهد و ده ها حقوق ديگر. بنابراين، همسايه خوب در غم و شادى همراه انسان است، ولى همسايه بد پى درپى مشكلات فراوانى


1- كنز العمال، ج 16، ص 181

ص: 126

براى آدمى ايجاد مى كند. حضرت على عليه السلام در نكوهش همسايه بد مى فرمايد:

جارُ السُّوءِ اعْظَمُ الضَّرّاءِ وَ اشَدُّ الْبَلاءِ.(1)

همسايه بد، بزرگ ترين گرفتارى و سخت ترين بلاست.

در سخنى ديگر، بنا بر نقل شيعه و اهل سنت در توصيه به فرزندش چنين مى فرمايد:

سَلْ عَنِ الرَّفيقِ قَبْلَ الطَّريقِ وَ عَنْ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ.(2)

قبل از عزم سفر از رفيق راه جويا شو و قبل از ساكن شدن در خانه اى از (خوبى يا بدى) همسايگان تحقيق كن.

پرهيز از شتاب زدگى در قضاوت

قضاوت كار بسيار مشكلى است و بايد حساب شده و دقيق باشد؛ زيرا ممكن است بر اثر اشتباه كوچكى، كانون زندگى خانواده اى از هم بپاشد، خونى پاى مال شود و حقى، ناحق شود. انسان نبايد نسنجيده، بى دقت و شتاب زده درباره قضيه اى قضاوت كند؛ زيرا در قضاوت تنها دانش شرط نيست، بلكه دقت و بررسى كامل قضيه نيز ضرورى است. چه مى دانيد، شايد در نهاد قضيه اى كه مى خواهيد بدون تفكر درباره آن رأى دهيد، حقايقى نهفته باشد كه اگر بر شما روشن شود، به كلى نظرتان را تغيير دهد.

بنابراين، نبايد به صرف ظن و گمان و با ديدن چيزى بدون بررسى كامل و تأمل در جنبه هاى گوناگون قضيه، بلافاصله حكم قطعى صادر كنيم و حيثيت ديگران را به خطر اندازيم. بايد با احتياط و وسواس خاصى در


1- غررالحكم، ج 3، ص 360.
2- كنز العمال، ج 16، ص 182

ص: 127

مورد واقعه اى كه به آبرو و شخصيت ديگران مربوط است، داورى كنيم و تا زمانى كه نيازى نيست، قضاوت نكنيم. چگونه مى توان آبروى ريخته شده ديگران را به آنها بازگرداند و چگونه مى توان تاوان مرگ حيثيتى افرادرا جبران كرد؟ حضرت على عليه السلام بنابر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ.(1)

داورى بر اساس گمان، خلاف عدل است.

هدايت بدكاران

آدمى نمى تواند در برابر انحراف برادران ايمانى خود سكوت كند و بى اعتنا بماند. رسم برادرى ايجاب مى كند كه راه هدايت را به آنان نشان دهد و دست گيرشان باشد. متأسفانه برخى از مردم، به آزار ديگران و گناه كارى سرگرمند و از اين بى راهه هم باز نمى گردند. نصيحت گران نبايد نااميد شوند، بلكه تا آنجا كه ممكن است، بايد از راه مستقيم يا غيرمستقيم، به هدايت آنان بپردازند. يكى از اين روش ها، برخوردهاى حساب شده انسانى و نيكوكارى است كه مى تواند در روحيه آنها اثر مثبت نهد و آنها را دچار خجلت و شرمندگى كند، به گونه اى كه در برابر انسان هاى نيكوكار و خوش برخورد، خود را حقير و كوچك بدانند و تلاش كنند تا در راه مردان خدا گام بردارند. حضرت على عليه السلام بنابر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

وَ ازْجُرِ الْمُسِئَى بِفِعْلِ الْمُحسِنِ.(2)

با كار نيك، بدكار را از بدى باز دار.


1- غررالحكم، ج 5، ص 84؛ سجع الحمام، ص 352
2- همان، ج 2، ص 183؛ كفاية الطالب، ص 220

ص: 128

خويشتن دارى از گناه

سفارش اول رهبران دينى به پيروانشان، بهره مندى از تقوا و خويشتن دارى است. زيباترين جامه آدمى، پوشيدن لباس تقواست.

اصولًا ارزش هر انسانى به ميزان برخوردارى او از تقواست. انسان بايد تلاش كند تا همواره اين لباس مقدس را پاكيزه نگه دارد و اگر آلودگى كوچكى در لباس خود ديد، با جديت و فوريت تمام، با آب شفابخش توبه، آن را بشويد؛ زيرا چنانچه آلودگى به تمام لباس سرايت كند، جز شرمسارى چيز ديگرى نصيب انسان نخواهد شد. در پرتو تقوا و پرواپيشگى، مى توان از آفت ها و آسيب هاى اخلاقى برحذر بود.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ تَعَرّى عَنْ لِباسِ التَّقْوى لَمْ يُسْتَتَرْ بِشَىْ ءٍ مِنْ اسْبابِ الدُّنْيا.(1)

هر كس به جامه تقوا پوشيده نشود، هيچ چيز از اسباب دنيا، او را نمى پوشاند.

جايگاه دانش اندوزى

دانشمندان، چراغ هاى فروزان زندگى بشرى هستند. دانش به آدمى، عزت و ارزش مى بخشد و دانشمند، درهاى پيشرفت و تعالى را به روى آدميان مى گشايد. پيشرفت ها، موفقيت ها، خلاقيت ها و كشف ها تنها در سايه دانش دانشوران امكان پذير خواهد شد. دانشمندان پارسا با خدمات صادقانه خود، نام نيكشان را بر كتيبه تاريخ مى نگارند. اصولًا دانشمند به واسطه دانشش، هميشه زنده و وجودش، روشنى بخش همگان است. در نبودش نيز مى توانند از آثار و بركات دانش او بهره مند شوند و اين به


1- غررالحكم، ج 5، ص 404

ص: 129

معناى برخوردار بودن از حيات ابدى است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْعالِمُ حَىٌّ وَ انْ كانَ مَيِّتاً.(1)

دانشمند، زنده است حتى اگر بميرد.

در سخنى ديگر بنا بر نقل شيعه و اهل سنت چه زيبا مى فرمايد:

الْعُلَمَاءُ بَاقُون مَا بَقِىَ الْدَّهْرُ اعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ و امْثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مُوْجُودَةٌ.(2)

تا روزگاران باقى است، دانشمندان باقى هستند، خود آنان با آنكه از ميان مردم رفته اند، ولى ياد چهره هايشان در دل ها نقش بسته است.

تكيه بر ايمان

آدمى باايمان به ذاتى فناناپذير كه همواره او را در كنار خود و يارى گر خويش مى داند، از هيچ قدرتى نمى هراسد و نيروى خود را مضاعف مى بيند. اساساً نمى توان تنها به مدد نيروى جسمانى، از پس همه مشكلات برآمد؛ زيرا انسان هرقدر قوى باشد، باز هم به پناه گاهى نياز دارد كه در سايه آن بتواند ادامه حيات دهد و به سوى خوش بختى حركت كند. اين تكيه گاه چيزى جز ايمان نيست؛ چون هيچ چيز مانند ايمان نمى تواند حافظ و نگهبان درون و بيرون انسان باشد. ايمان در سختى ها و مشكلات، پناه گاهى محكم است و همه اضطراب ها و نگرانى ها را به آرامش بدل مى كند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- غرر الحكم، ج 1، ص 291
2- كنز العمال، ج 10، ص 263

ص: 130

الإِيمانُ شَفِيعٌ مُنْجِحٌ.(1)

ايمان، شفيع نجات بخش است.

حضرت در كلامى ديگر بنا بر نقل شيعه و اهل سنت، مى فرمايد:

الْايْمانُ مَعْرِفَةٌ بَالْقَلْبِ وَ اقْرَارٌ بِالْلِّسانِ وَ عَمَلُ بِالْارْكانِ.(2)

ايمان، شناخت قلبى واقرار بازبان وعمل با اعضا و جوارح است.

پرهيز از شهرت طلبى

گم نامى و ناآشنايى، وسيله اى براى راحت زيستن و آسوده بودن است. دراين حال، فرد از تعريف و تمجيد ديگران به دور است و با خاطرى آسوده به زندگى عادى خود مى پردازد. پس لازم نيست از بيم مراجعه ديگران، پنهان كارى كند و با دغدغه و اضطراب، ايام را به سر آورد. يكى از عوامل بدبختى انسان ها كه آنها را از مسائل اساسى زندگى باز مى دارد، مشهور شدن در ميان مردم است. تا وقتى انسان شهرتى ندارد، به راحتى مى تواند هرگونه كه بخواهد، زندگى كند. در اين حال، تصميم گيرى هايش نيز از قدرت و استحكام بيشترى برخوردار است.

برعكس، شخصى كه شهرتى دارد، تمركز فكر ندارد و در نتيجه، دچار تزلزل رأى در تصميم گيرى خواهد شد و اين وضع سبب مى شود آسايش خود را تا حدودى از دست بدهد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

انَّ فِى الْخُمُولِ لَراحَةٌ.(3)

در گمنامى، گونه اى از آسايش هست.


1- غرر الحكم، ج 1، ص 148
2- سجع الحمام، ص 138
3- غرر الحكم، ج 2، ص 337

ص: 131

سخاوتمندى

گذشتن از مال و بخشيدن آن به ديگران در راه خدا، كار آسانى نيست.

تنها كسانى از عهده اين مهم برمى آيند كه تعلق به مال را در خود از بين برده و لذت بخشش را چشيده باشند. رسيدن به درجات والا و محبوب خالق شدن، شرايطى دارد. يكى از مهم ترين اسبابى كه مى تواند انسان را به درجات بالا برساند و او را در رديف انسان هاى شريف قرار دهد، سخاوتمندى است. انسان سخاوتمند داراى روحى بزرگ و والاست.

نشانه بزرگى روح او همان گذشت اوست. بى شك، چنين كسى اگر روحيه گذشت نداشت، هرگزنمى توانست از مال دنيابگذرد. به يقين، سخاوتمندان در دنيا و آخرت از سعادتمندانند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا يَكْمُلُ الشَّرَفُ الَّا بِالسَّخاءِ وَالتَّواضُعِ.(1)

بزرگوارى جز با سخاوت و فروتنى تكميل نمى شود.

در سخنى ديگر بنا به نقل اهل سنت چنين سفارش مى كند:

الْقِ النَّاسَ عِنْدَ حَاجَتِهِمْ الَيْكَ بِالْبُشْرِ وَ التَّواضُعِ.(2)

هرگاه مردم به تو نيازمندشدند، با رويى گشاده و فروتنى با آنان روبه رو شو.

خلق نيكو

خلق و خوى خوب سبب جذب دوستان بسيار خواهد شد و اين دوستان صميمى مى توانند در همه حال ياور آدمى باشند. اين خاصيت اخلاق خوب است كه انسان را بى اختيار جذب مى كند. اخلاق خوب


1- غرر الحكم، ج 6، ص 409
2- سجع الحمام، ص 300

ص: 132

مى تواند مايه نشاط و شادابى ديگران شود، به گونه اى كه شيرينى اين برخورد تا مدت ها در ذايقه شان باقى بماند و هميشه آرزو كنند كه با چنين افرادى برخوردهاى طولانى ترى داشته باشند. امامان معصوم ما كه نمونه هاى عملى اخلاق نيكويند، ديگران را نيز به اين مهم فراخوانده اند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

أَرْضَى النَّاسِ مَنْ كانَتْ اخْلاقُهُ رَضِيَّةً.(1)

مطلوب ترين مردم كسى است كه اخلاقش نيكو باشد.

در سخنى ديگر بنا به نقل اهل سنت مى فرمايد:

اكْرَمُ الْادبِ حُسْنُ الْخُلْق.(2)

اخلاق نيكو، گرامى ترين ادب است.

عفت كلام

مردم در سخن گفتن با ديگران متفاوت هستند؛ برخى به قدرى مؤدبانه سخن مى گويند كه ديگران تحت تأثير قرار مى گيرند و دوست دارند با آنها هم سخن شوند. على عليه السلام بنابر نقل اهل سنت مى فرمايد:

مَنْ عَذَّبَ لِسَانُهُ كَثُرَ اخْوَانُهُ.(3)

هر كسى كه خوش زبان باشد برادرانش زياد گردند.

در مقابل، عده اى نيز چنان بددهن هستند كه حتى چنددقيقه هم نمى توان آنها را تحمل كرد. بى شك، چنين رفتارى از تربيت خانوادگى سرچشمه مى گيرد و نشان دهنده ميزان ادب يا بى ادبى افراد است. چه


1- غررالحكم، ج 2، ص 413
2- مطلوب كل طالب، ص 39، كلمه 80
3- مطلوب كل طالب، ص 6، كلمه 8

ص: 133

خوب است انسان گفتارى مؤدبانه داشته باشد و زبانش را به سخنان زشت آلوده نسازد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

ايَّاكَ وَالْمُسْتَهْجَنَ مِنَ الْكَلامِ.(1)

از گفتار زشت و زننده بپرهيزيد.

انفاق

انفاق و بخشش به ديگران، ذخيره اى براى آدمى است؛ چه اينكه هرگونه احسانى پيش از اينكه به دست مستحقش داده شود، ابتدا به خداوند تقديم مى شود و باقى مى ماند. از سوى ديگر، صدقه، مرگ انسان را به تأخير مى اندازد و از مرگ ناگهانى پيش گيرى مى كند. صدقه، لطفى است از جانب خداوند تا بلاها از انسان دور شود. اين حقيقت را بسيارى از اوقات درك كرده و ديده ايم كه بر اثر اداى صدقه، حوادث بد و ناگهانى از ما دور شده است. حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايد:

الصَّدَقَةُ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ.(2)

صدقه، انسان را از حوادث بد نگاه مى دارد.

صدقه نه تنها در دفع بلا مؤثر است، بلكه در جلب منفعت نيز نقش بسيار مؤثرى دارد، چنان كه آن حضرت در سخنى ديگر بنا به نقل اهل سنت مى فرمايد:

تَسْتنزلُو الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ.(3)

با دادن صدقه، روزى را بر خود ببارانيد.


1- غرر الحكم، ص 272
2- همان، ج 1، ص 391
3- سجع الحمام، ص 73

ص: 134

پرهيز از سخنان بى اساس

هر كه پرگويى مى كند، خطايش نيز بسيار است. اين گونه افراد بدون تأمل هر سخنى را بر زبان جارى مى كنند و متوجه پى آمدهاى آن نيستند و چه بسا كه ارج و قربشان نيز نزد ديگران از بين مى رود؛ چه اينكه شخصيت آدمى زير زبان وى پنهان است. افراد پرگو بسيار و با آب و تاب زياد سخن مى گويند، ولى حقيقت و صداقت در سخنانشان كمتر ديده مى شود، آنها اگر سخن قابل عرضه و خوبى هم داشته باشند، معمولًا پذيرفته نمى شود.

در مقابل، برخى از مردم پيش از آنكه سخنى بگويند، فكر مى كنند يا با ديگران مشورت مى كنند و در سخنانشان مطالب غيرمنطقى و غيرواقعى كمتر ديده مى شود، به گونه اى كه انسان مى تواند سخنان آنها را با اطمينان خاطر بپذيرد و براى ديگران نقل كند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ كَثُرَ باطِلُهُ لَمْ يُتَّبَعْ حَقُّهُ.(1)

هر كس سخن باطلش بسيار باشد، حرف حقش نيز پذيرفته نخواهد شد.

آن حضرت در سخن ديگر كه شيعه و اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

لا تَتَكَلَّمْ بِما يُرْدِيكَ وَ لا مَا كَثِيرُهُ يَزْرِيْكَ.(2)

سخنى مگو كه كوچكت مى كند و از سخن زيادى نيز كه سبب خرده گيرى بر تو مى شود، مگو.


1- غررالحكم، ج 1، ص 391
2- كنز العمال، ج 16، ص 182

ص: 135

اعتماد نكردن به دشمنان

دشمنان انسان از ترفندهاى گوناگونى بهره مى گيرند. گاهى با نقاب دوستى و دل سوزى، مكارانه، احساس هم دردى مى كنند و انسان گرفتار دشمن فريب كار مى شود. در اين حال، دشمن از راه دوستى پيش مى آيد و چنين وانمود مى كند كه از دوستان خيرخواه اوست. انسان خوش باور ممكن است تحت تأثير اين برخوردِ به ظاهر دوستانه قرار گيرد و به او اعتماد كند و بسيارى از مسائل محرمانه خود را با او در ميان بگذارد.

در اين صورت با مشكلاتى روبه رو خواهد شد و اين كار زيان هاى جبران ناپذيرى خواهد داشت. حضرت على عليه السلام در هشدارى حكيمانه مى فرمايد:

لا تَأمَنْ عَدُوّاً وَ ان شَكَرَ.(1)

به دشمن خود هرگز اعتماد نكن، اگر چه تشكر كند.

چنين دشمنانى از ديگر دشمنان خطرناك ترند، زيرا با مكر و حيله و دوست نمايى وارد شده اند. بنا بر نقل اهل سنت از آن حضرت:

اكْبَرُ الْاعْدَاءِ اخْفَاهُمْ مَكِيْدَةً.(2)

بزرگ ترين دشمن آن است كه مكر و حيله اش مخفى تر است.

عفو، بى بازگشت

عفو و گذشت از سيره معصومان عليهم السلام است. پيشوايان دينى جوان مردانه از خطاى ديگران مى گذشتند و هيچ گاه اين بخشايش را به رويشان


1- غررالحكم، ج 6، ص 268
2- مطلوب كل طالب، ص 23، كلمه 44

ص: 136

نمى آوردند، گويا فرد هرگز خطايى نكرده است. اين خلاف مروّت است كه ابتدا از خطاى ديگران بگذريم و آن گاه دوباره از حرف خود بازگرديم. با اين حال، گاهى به كسانى برمى خوريم كه كسى را بخشوده، ولى پشيمان شده اند. اين كار از جوان مردى به دور است و نشان مى دهد كه در حقيقت، چنين افرادى تنها تظاهر به گذشت مى كردند. حضرت على عليه السلام در كلامى كه شيعه و اهل سنت نقل كرده اند مى فرمايد:

لا تَنْدَمَنَّ عَلى عَفْوٍ وَلا تَبْهَجَنَّ بِعُقوُبَةٍ.(1)

هرگز از عفوى كه كرده اى، پشيمان مشو و از تنبيه و عقوبتى هم كه كرده اى، شادمان مشو.

نصيحت گريزى از دشمنان

نصيحت پذيرى امرى مطلوب و پسنديده است، ولى بايد توجه داشت كه هيچ گاه از دشمن كه مصلحت انسان را نمى خواهد، انتظار نصيحت نداشت. افراد بسيارى بودند كه از سر بى احتياطى و بر اثر حسن نيت افراطى خود، به دام دشمن افتادند و هرگز نتوانستند نجات يابند. دشمنان با نقاب دوستى و خيرخواهى، آنان را گمراه مى سازند، در حالى كه اگر با ديده ترديد به توصيه هاى آنان مى نگريستند و شتاب زده به رهنمود آنان عمل نمى كردند، چنين پى آمدهاى جبران ناپذيرى متوجه آنان نمى شد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

قَدْ جَهَلَ مَنِ اسْتَنْصَحَ اعْدائَهُ.(2)

هر كس از دشمن خود انتظار نصيحت داشته باشد، گمراه است.


1- غررالحكم، ص 299
2- همان، ج 4، ص 473

ص: 137

و در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

اسْتَشارَةُ الْاعْدَاءِ مِنْ بَابِ الْخِذلانِ.(1)

مشورت خواهى از دشمن سبب خوارى است.

سكوت

خردمندان در برابر كسانى كه سخن ناروا مى گويند، روى برمى گردانند و كريمانه از كنارشان مى گذرند. برخى افراد سخنانى مى گويند كه ارزش پاسخ گفتن ندارد و صرف كردن وقت براى پاسخ دادن به آن، جز اتلاف وقت نتيجه ديگرى ندارد و چه بسا انسان را از كارهاى مهم زندگى نيز بازدارد. بنابراين، پاسخ گفتن به هر سخن، سنجيده نيست، بلكه بايد به كلامى پاسخ داد كه شايسته پاسخ گويى باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

رُبَّ كَلامٍ جَوابُهُ السُّكوتُ.(2)

چه بسا سخنى كه پاسخش سكوت است.

و از آنجا كه گفته اند جواب ابلهان خاموشى است آن حضرت در سخن ديگر به روايت اهل سنت، نزديك به همين سخن مى فرمايد:

انَّ مِنَ الْسُّكُوتِ مَا هُوَ ابْلَغُ من الجَوَابِ.(3)

برخى از سكوت ها، از پاسخ گويى رساتر است.

مسئوليت پذيرى

انسان به بركت تكليف و حس مسئوليت پذيرى مى تواند نردبان تعالى را بپيمايد. يكى از عرصه هاى مسئوليت پذيرى جامعه است. تنها در پرتو


1- سجع الحمام، ص 71
2- غررالحكم، ج 4، ص 64
3- سجع الحمام، ص 118

ص: 138

احساس مسئوليت در برابر جامعه، رعايت حقوق ديگران معنا مى يابد.

بنابراين، هر كس بايد به اندازه توان خود، پاسخ گوى مسئوليت ها باشد.

در اين ميان، تناسب ميان انسان و مسئوليتش سبب مى شود كه كارها به خوبى پيش رود و انسان در كارهايش با اعتماد به نفس و انگيزه و موفقيت بيشترى حركت كند. اگر انسان به مسئوليتى متناسب با خود نپردازد و با شور و نشاط و انگيزه و وجدان كارى به مسئوليتش عمل نكند، در اين صورت، هم فرد آسيب مى بيند و هم نهادى كه در آن كار مى كند و جامعه دچار اختلال خواهد شد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

كُنْ مَشْغُولًا بِما انْتَ عَنْهُ مَسْئُولٌ.(1)

به آنچه نسبت به آن مسئوليت دارى، مشغول باش.

و در سخن ديگر مى فرمايد:

لا تَسْأَلْ عَمّا لَمْ يَكُنْ فَفِى الّذى قَدْ كانَ لَكَ شُغُلٌ.(2)

از آنچه بر عهده تو نيست، مپرس؛ زيرا همان چيزهاى كه هست، براى مشغول كردنت كافى است.

نصيحت پذيرى

بعضى افراد، نصيحت را با جان و دل مى پذيرند و از پنددهنده نيز قدردانى مى كنند، ولى عده اى نه تنها سپاس گزارى نمى كنند، بلكه در برابر پند و اندرز برمى آشوبند و اعتراض مى كنند. اين نوع برخورد برخاسته از خودخواهى و تكبر است و متكبر بر اثر غرور، در آتش نادانى خواهد سوخت و هيچ اميدى به اصلاح و هدايت چنين افرادى نيست؛ زيرا


1- سجع الحمام، ص 118
2- كفاية الطالب، ص 234

ص: 139

انعطاف پذير نيستند. نرمش و انعطاف مى تواند آثار خوبى داشته باشد كه نمونه آن را در شربت اسكنجبين مى توان يافت. آدمى اگر از خود لجاجت نشان دهد، هيچ وقت طعم هدايت و تربيت را نخواهد چشيد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ خالَف النُّصْحَ هَلَكَ.(1)

هر كس با نصيحت مخالفت كند، نابود خواهد شد.

از نظر آن حضرت، كسى اهل نجات است كه پندپذير باشد و بداند كه:

مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بشَّرَكَ.(2)

آن كسى كه با پند، تو را از كارى باز مى دارد، همانند آن كس است كه به تو خبر خوش مى دهد.

پرهيز از پرسش مغرضانه

پرسش كردن ممكن است با انگيزه هاى مختلفى همراه باشد. گاهى براى اظهار فضل، گاهى كوچك شمردن طرف مقابل و رسوايى علمى او و زمانى هم براى اهداف ديگر. يكى از اين اهداف، يادگيرى است.

پرسيدن اگر براى يادگيرى باشد، بسيار پسنديده است؛ چون در فرهنگ اسلامى نيز به آن سفارش شده است. در مقابل، پرسيدن اگر براى رسوا كردن و جاهل نشان دادن طرف مقابل باشد، كارى ناجوان مردانه و غيرانسانى است؛ زيرا اين گونه پرسش ها تنها براى دگرآزارى است كه اسلام آن را ناپسند مى داند. حضرت على عليه السلام بنا به نقل شيعه و


1- غررالحكم، ج 5، ص 153
2- سجع الحمام، ص 397

ص: 140

اهل سنت مى فرمايد:

اذا سَأَلْتَ فَاسْأَلْ تَفَقُّهاً وَ لا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً.(1)

وقتى از كسى چيزى مى پرسى، براى فهميدن باشد، نه براى غرض ورزى.

احترام به بزرگ سالان

كهن سالان در ميان خاندانشان، بسان پيامبران در ميان امت ها هستند.

هيچ گاه نبايد فراموش كنيم كه وظيفه انتقال فرهنگ گذشتگان و نسل هاى گذشته به ما بر دوش بزرگ سالان است. در واقع آنان حامل تجربه گران قدر گذشتگان هستند. بنابراين، رواست كه نسبت به آنها بى اعتنا نباشيم و آنان را گرامى بداريم؛ زيرا ناسپاسى و حرمت شكنى نسبت به آنان را نه خدا مى پسندد و نه وجدان آگاه و فطرت آدمى. هيچ جوانى، كهن سالى را به خاطر پيرى اش گرامى نمى دارد، جز آنكه هنگام پيرى خودش، مورد لطف و محبت فرزندان خويش قرار مى گيرد.

حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

وَقِّروا كِبارَكُمْ يُوَقِّرُكُمْ صِغارُكُمْ.(2)

بزرگ ترهايتان را گرامى بداريد تا كوچك ترها شما را گرامى بدارند.

اگر كسى به چنين اخلاق و آدابى پاى بند نباشد، سزاى عملش را در همين دنيا نيز خواهد ديد، چنان كه آن حضرت در سخنى ديگر بنا بر نقل اهل سنت مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 3، ص 181؛ سجع الحمام، ص 213
2- غررالحكم، ج 6، ص 223

ص: 141

اذَا قَعَدْتَ وَ انْتَ صَغيرٌ حَيْثُ تُحِبُّ قَعَدْتَ وَ أَنتَ كَبيرٌ حَيْثُ تَكْرَهُ.(1)

اگر هنگام كوچكى، هر جا دلت خواست، نشستى (و آداب و احترام مجلسى و بزرگ تر را نگه نداشتى)، هنگامى كه بزرگ شدى، تو را در جايى مى نشانند كه برايت خوشايند نيست.

خويشتن دارى

خشم و غضب، قدرت تفكر و تعقل را از انسان مى گيرد. روا نيست انسان در اين حالت رفتارى انجام دهد يا تصميمى بگيرد. چه بسيار كارهاى ويرانگر يا سخن هاى ناروا در اين حال از آدمى صادر مى شود كه پس از فروكش كردن خشم، خود را سرزنش مى كند كه اى كاش اين كردار و گفتار را انجام نمى دادم. بايد توجه داشت كه هميشه ايام به كام انسان نيست و گاهى اوقات مسائلى پيش مى آيد كه ناراحت كننده است.

در اين حال، بايد با لختى درنگ و به كار بستن انديشه، خود را كنترل كند.

بديهى است چنين تأملى موجب كاهش تحريك عصبى مى شود و شخص خشمگين را از تصميم گيرى هاى آنى باز مى دارد. حضرت على عليه السلام درباره خويشتن دارى فرموده است:

الْحِلْمُ يُطْفِى ءُ نارَ الْغَضَبِ وَالْحِدَّهُ تُؤْجِحُ احْراقَهُ.(2)

خويشتن دارى، آتش خشم را خاموش مى كند و تندى، شعله هاى خشم را شعله ور مى سازد.

در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:


1- سجع الحمام، ص 62
2- غررالحكم، ج 2، ص 123

ص: 142

انْ لَمْ تَكُنْ حَلِيمَاً فَتَحَلَّمْ فَانَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ الَّا اوْ شَكَ انْ يَكُونَ مِنْهُم.(1)

اگر خويشتن دار نيستى، خود را به خويشتن دارى وادار، زيرا كم هستند كسانى كه خود را به گروهى شبيه سازند مگر اينكه اميد مى رود از آنان گردند.

دورى از فريب كاران

شناخت افرادى كه ظاهر و باطن آنها با هم متفاوت است، بسيار مشكل است؛ چون به راحتى نمى توان از انگيزه ها و نيت آنان باخبر شد. براى شناخت افراد، آگاهى و توجه بى سابقه آنان امرى شايسته و لازم است.

اعتماد كردن به سخن و ظاهر ديگران بدون دقت و واكاوى، پى آمدهايى دارد. بعضى از افراد، چهره خود را زير نقاب دوستى و دل سوزى پنهان مى كنند و از ترفندهاى مختلف براى فريب دادن مردم سود مى جويند.

فريب كاران از راه نفاق و به شيوه هاى گوناگون، حسن ظن مردم را به خود جلب مى كنند و آنها را تحت تأثير قرار مى دهند. مردم نيز به تصور اينكه آنها اشخاصى درخور اعتمادند، مال و مقدسات خود را به آنها مى سپارند، ولى به يك باره متوجه مى شوند كه دچار زيان هاى جبران ناپذيرى شده اند. اينان دزدانى اند كه چهره پليد خود را زير چتر نفاق و رياكارى پنهان مى كنند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْمُكَوِّرُ شَيْطانٌ فِى صُورَةِ انْسانٍ.(2)

فريب كار، شيطانى است به صورت انسان.


1- كفاية الطالب، ص 222
2- غررالحكم، ج 1، ص 381

ص: 143

آن حضرت در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند يكى از راه هاى شناخت افراد فريب كار را چنين بيان كرده اند:

كَثْرَةُ الْوِفَاقِ نِفاقُ.(1)

همراهى و موافقت بسيار نشانه نفاق است.

بنابراين هرگاه هر چيزى گفتى و طرف مقابل بدون تأمل و درنگ گفته هايت را تصديق نمود معلوم مى شود در پى فريب توست و به اصطلاح ريگى به كفش دارد.

پرهيز از شوخى بى جا

شوخى بى جا، انسان را در ميان مردم سبك مى كند و از قدر و منزلتش مى كاهد. تجربه نشان مى دهد در بسيارى از اوقات، كسانى كه زياد شوخى مى كنند، كارشان به جنگ و جدال مى انجامد؛ زيرا همه افراد تحمل هر نوع شوخى را ندارند. پس گاهى شوخى ممكن است مايه خشم شان شده و كار به جاهاى باريك بكشد. به طور كلى، زياده روى در شوخى، ابهت انسان را در هم مى شكند. اگر انسان بخواهد جايگاه اجتماعى خود را حفظ كند، بايد از شوخى بى جا بپرهيزد. همچنين در شوخى نبايد از وسايل نامشروعى چون دروغ، تحقير، تمسخر، افترا، غيبت و مانند آن بهره گرفت. البته اخلاق خوش، زبان شيرين، برخورد مناسب و شاد كردن مؤمنان در اسلام پسنديده است، ولى آزار و استهزاى ديگران، ناپسند است و ناراحتى هاى فردى و اجتماعى را در پى دارد. مولاى موحدان بنا به نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:


1- مطلوب كل طالب، ص 33، كلمه 68

ص: 144

ما مَزَحَ امْرَؤٌ مَزْحَةً الّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.(1)

هيچ كس شوخى بى جا نكند جز آنكه مقدارى از عقل خويش را از دست بدهد.

دورى از تهمت

در قرآن و آموزه هاى پيشوايان دين، پيروى از ظن و گمان و سوء ظن داشتن نسبت به ديگران نكوهش شده است.

چنان كه على عليه السلام بنابر نقل اهل سنت مى فرمايد:

سُوءُ الظَّنِ يَدْوِىَ الْقُلُوبَ وَ يَتّهِّمُ الْمَأْمُوْنَ وَ يُوحشُ المُسْتَأْنسَ و يُغيِّرُ مَوَدَّةَ الْاخْوَانِ.(2)

بدگمانى، قلب ها را رنجور و معتمدان را بى اعتبار، دوستان را پراكنده و دوستى برادران را به دشمنى تبديل مى كند.

انسان نبايد با آبروى ديگران بازى كند و بى جهت به ديگران اتهام بزند. از نظر مذهب و وجدان انسانى، متهم كردن افراد به كار خلاف، ناپسند است. آدمى تا دليل صددرصد يقينى نداشته باشد، نبايد ديگران را به كار ناپسندى متهم كند. هر كس كه مى خواهد ديگرى را به گناهى متهم كند، اگر لحظه اى فكر كند و خود را به جاى او بگذارد، كمتر جرئت خواهد كرد به چنين كارى دست بزند. چه بسا آنچه به ديگران نسبت مى دهد، در آنها وجود نداشته باشد و آبروى ديگران بى جهت بريزد.

هيچ گاه نمى توان «شنيده ها» را مانند «ديده ها» انگاشت و به زبان آورد و


1- صبحى صالح، شرح نهج البلاغه، كلمات 450؛ غررالحكم، ج 6، ص 85؛ سجع الحمام، ص 369
2- سجع الحمام، ص 215

ص: 145

مايه ريختن آبروى ديگران شد. بايد دانست كه آبروى رفته هيچ گاه به راحتى باز نمى گردد. انسان سال ها تلاش مى كند و نيكوكارى مى كند تا نزد ديگران، محبوب شمرده مى شود. آن گاه شخصى با تهمت زدن به او تمام حيثيتش او را زير سؤال مى برد. به راستى، حيثيت از دست رفته را چگونه مى توان احيا كرد؟ ازاين رو، اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:

لا قِحَّةَ كَالْبَهْتِ.(1)

هيچ بى شرمى، همچون بهتان زدن نيست.

عهد و پيمان

از نظر اسلام، پيمان شكنى از ناپسندترين كارهاست. ازاين رو، خداوند از مسلمانان مى خواهد كه در صورت پيمان بستن با دوست و دشمن، بدان پاى بند باشند و تا زمانى كه آنان نقض عهد نكرده اند، در شكستن عهدها پيش قدم نباشند. بايد دانست كه يكى از صفات مؤمنان حقيقى آن است كه به وعده هاى خود وفا مى كنند. كسانى كه به عهد خود پاى بند نيستند، به تدريج، اعتبار خود را در ميان مردم از دست مى دهند. در حقيقت، احترام به پيمان، احترام به شخصيت ديگران است و پيمان شكنى نشانه نوعى بى نظمى و بى انضباطى در زندگى است. انسان بايد به وعده خود وفا كند؛ زيرا وفاى به عهد از نشانه هاى ايمان است. امام على عليه السلام بنابر نقل شيعه و اهل سنت درباره وفاى به عهد مى فرمايد:

إِعْتَصِمُوا بِالذِّمَمِ فِى أَوْتادِها.(2)

در پيمان ها به وفاكنندگان پناه ببريد.


1- غررالحكم، ج 6، ص 349
2- نهج البلاغه، كلمه 155؛ كفاية الطالب، ص 219

ص: 146

احترام به پدر و مادر

فرزند بايد بداند كه مادر او را به دنيا آورده، پرورش داده و از شيره جانش به او غذا داده است. مادر هرگونه ناگوارى و غم و غصه را به جان خريده است تا فرزندش سالم بماند. همچنين بايد بداند پدر، ريشه و اصل اوست و درحقيقت، كمال و شايستگى و موفقيت هايش را از وجود او بداند. در قاموس زندگى انسان، كلمه اى مقدس تر از واژه پدر و مادر نيست. آنها ساليان دراز همه زندگى خود را با صفا و اخلاص به پاى فرزندانشان نثار كرده اند تا در اين زندگى پرتلاطم، طعم تلخ درد و رنج را نچشند و از لذت هاى حلال زندگى بهره مند شوند. از هنگامى كه فرزندان چشم به جهان مى گشايند تا وقتى كه بالغ و مستقل مى شوند، پدر و مادر هر روز با دلى نگران و چشمانى مضطرب مراقب آنهايند تا مبادا حادثه تلخى براى آنان روى دهد و غبار غم بر چهره شان بنشيند. آيا سزاوار نيست فرزندان نيز در مقابل آنان سر تعظيم فرود آورند؟

در قرآن كريم، پس از اعتقاد به يگانگى خداوند، نيكى به پدر و مادر از مسلمانان خواسته شده است. در فرهنگ اسلامى، هيچ فرزندى حق ندارد حتى با كلمه اى مانند «اف» كه نشانه بى اعتنايى به والدين است، آنان را برنجاند.(1) فرزند بايد پيروى و اطاعت از والدين را سرلوحه زندگى اش قرار دهد و اسباب خشنودى و رضاى آن دو را فراهم آورد.

حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايد:

... فَحَقُّ الْوالِدِ عَلى الْوَلَدِ أَنْ يُطيعَهُ فى كُلِّ شَى ءٍ إلّا فى مَعْصيَةِ


1- نساء: 36؛ اسراء: 23

ص: 147

اللَّهِ سُبْحانَهُ.(1)

حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند از وى در هر كارى به جز نافرمانى خداى عزيز فرمان ببرد.

در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

بِرُّ الْوَالِدَيْنِ مِنْ اكْرَمِ الطّبائِعِ.(2)

نيكى به پدر و مادر از كريمانه ترين طبيعت هاست.

خوش رفتارى در خانه

يكى از سجاياى نيك اخلاقى، حسن خلق و خوش رفتارى، در محيط خانه با افراد خانواده است. اگر برخورد كريمانه و فروتنانه با ديگران نيك و شايسته است؛ در محيط خانه و در برابر زن و فرزند مطلوب تر است.

متأسفانه برخى افراد، تا هنگامى كه در بيرون از خانه هستند، با خوشى و خوش رويى با ديگران و رفيقان برخورد مى كنند، ولى وقتى به خانه مى آيند، تمام خستگى ها و مشكلات بيرون از خانه را با خود به خانه مى آورند و در برخورد با افراد خانواده با عصبانيت و ترش رويى و بدخلقى برخورد مى كنند. آنان براى كارهاى بسيار بى اهميت و كوچك، بهانه جويى مى كنند و به همه ناسزا مى گويند. گويى اين افراد اخلاق و ادب را تنها در محيط بيرون از خانه مى خواهند. اين افراد آن گونه كه بايد و شايد، به زيور اخلاق آراسته نشده اند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

عَلَيْكَ بِلُزُومِ الْحَلالِ و حُسْنِ البِّرِ بِالْعِيالِ.(3)


1- نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 407
2- دستور معالم الحكم، ص 68
3- غررالحكم، ج 4، ص 294

ص: 148

بر تو باد دورى از حرام و نيكى نسبت به خانواده.

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

لا يَكُنْ اهْلُكَ اشْقَىَ النَّاسِ بِكَ.(1)

نبايد خانواده ات بدبخت ترين مردم برايت باشند.

شركت در نشست هاى علمى

دانش در دين مقدس اسلام جايگاه والايى دارد. يكى از مواردى كه مى تواند دانش انسان را افزون كند، شركت در نشست هاى علمى است. در اين گونه نشست ها به يقين، حاضران از بركت علمى و معنوى بى بهره نمى مانند. به راستى، حيف نيست كه انسان در اين محافل آموزنده شركت نكند و به فيض دانش اندوزى دست نيابد؟ بكوشيم تا مى توانيم از اين گونه نشست ها بهره مند شويم. چه بسا نشست هاى علمى گران سنگى كه به دليل استقبال نكردن افراد، به تعطيلى كشيده شده و آن گونه كه بايد و شايد، از آنها استفاده نشده است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَجالِسُ الْعِلْمِ غَنِيمَةٌ.(2)

شركت در نشست هاى علمى را بايد غنيمت شمرد.

به همين جهت، آن حضرت، مردم را به پرسش فرا خوانده است و مى فرمايد:

الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُها الْسُّؤَالُ فَاْسْأَلُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ فَانَّهُ يُؤْجَرُ ارَبَعةٌ الْسَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ السَّامِعُ وَ الْمُحِبّ لَهُم.(3)


1- سجع الحمام، ص 239
2- غرر الحكم، ج 6، ص 126
3- كنز العمال، ج 10، ص 130

ص: 149

علم، رازى است كه كليد آن، پرسش است. پس پرسش كنيد.

رحمت خدا بر شما باد، زيرا در پرسش كردن، چهار كس پاداش مى برد؛ پرسنده، معلم، شنونده و كسى كه به كوشش برسد و آنان را دوست داشته باشد.

نشر دانش

اگر دانش مفيد و سودمند ترويج نشود و به ديگران منتقل نشود، سودى نخواهد داشت و جامعه از آن بهره اى نخواهد برد. عالمان وظيفه دارند آنچه را مى دانند، به ديگران هم برسانند، همچنان كه خود زمانى هيچ نمى دانستند و از ديگران دانش آموخته اند. در آموزه هاى اسلامى، زكات دانش، نشر و انتقال آن به ديگران دانسته شده است. بنابراين، وظيفه هر دانايى است كه آموخته هاى خود را به ديگران بياموزد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

زَكاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ.(1)

زكات دانش، منتشر كردن آن است.

و چنين كارى نه تنها از علم نمى كاهد بلكه حضرت در كلامى ديگر كه شيعه و اهل سنت نقل نموده اند مى فرمايد:

الْعِلْمُ يَزْكُوْا عَلَى الْعَمَلِ وَ الامْلاكَ تَنْقُصُهُ الْنَّفَقَةُ.(2)

علم با عمل و آموختن به ديگران خالص تر مى شود ولى خرج نمودن مال آن را كم مى نمايد.


1- غرر الحكم، ج 4، ص 104
2- كنز العمال، ج 10، ص 263

ص: 150

تعليم و تعلم

هر انسانى وظيفه دارد تا آنجا كه مى تواند، بياموزد و ديگران را نيز از دانش خود بهره مند كند. هيچ كس نبايد با بهانه گيرى از زير بار اين مسئوليت بزرگ شانه خالى كند. بى اعتنايى نسبت به آموزش ديگران مانند بى اعتنايى در برابر مردم گرسنه اى است كه به نان نياز دارند. چه زشت است كه از دانايى آموختن چيزى را بخواهند و او فرصت كافى داشته باشد و كارى نكند. اگر دانش در وجود آدمى راكد بماند و به مانند چشمه اى جوشان سرريز نكند، به تدريج، خاصيت خود را از دست مى دهد. همچنين اگر عالم علوم خود را به ديگران ارائه نكند تا راست آزمايى شود، چه بسا در جهل مركب گرفتار آيد. دانش، ميراث ماندگار جامعه بشرى است كه در طول زمان ها دست به دست شده تا به شكوفايى و اوج خود رسيده است. اگر هر كسى دانش خود را به صندوق قبرها منتقل مى كرد، امروز اين همه پيشرفت و تكامل مادى و معنوى ايجاد نمى شد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

عَلَى الْعالِمِ انْ يَتَعَلَّمَ ما لَمْ يَعْلَمْ وَ يُعَلِّمَ النَّاسَ ما قَدْ عَلِمَ.(1)

بر داناست تا آنچه را نمى داند، بياموزد و آنچه را مى داند، به مردم ياد دهد.

در سخنى ديگر كه اهل سنت آن را نقل كرده اند، مى فرمايد:

مَا اخُذَ اللَّهُ عَلَى اهْلِ الْجَهْلِ انْ يَتَعَلَّمُوْا حَتى اخَذَ عَلَى اهْلِ الْعِلْمِ انَّ يُعَلِّمُوا.(2)


1- غررالحكم، ص 315
2- سجع الحمام، ص 357

ص: 151

خداوند از جاهلان پيمان نگرفت تا بياموزند مگر آنكه از دانشمندان پيمان گرفت تا به ديگران ياد دهند.

شنونده خوب

دانش جويى، همتى بلند و انگيزه اى والا مى خواهد. همه نمى توانند دانشمند باشند، ولى مى توان شنونده خوبى بود و در كنار سفره دانش، نشست و از آن بهره برد و به ديگران هم منتقل كرد. اين امكان براى بيشتر مردم وجود دارد كه گفتار دانشمندان را بشنوند و ميزان آگاهى خود را بالا ببرند و به تدريج، در شمار دانايان درآيند؛ چون اسلام، دانش اندوزى را فريضه مى شمارد. بنابراين، همگان بايد در آموختن دانش بكوشند و هر روز بر دانش خود بيفزايند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اذا لَمْ تَكُنْ عالِماً ناطِقاً فَكُنْ مُسْتَمِعاً واعِياً.(1)

وقتى دانشمند گوينده نيستى، دست كم شنونده نگاه دار باش.

در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

انَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اوْعِيَةٌ فَخَيْرُها اوْعَاهَا النَّاسُ ثَلاثَةٌ عَالِمٌ رَبّانِىٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيل النَّجاةِ وَ هِمَجٌ رِعَاعٌ.(2)

اين دل ها، ظرف است و بهترين دل آن است كه ظرفيتش بيشتر باشد. مردم بر سه گونه اند: عالمان ربانى، دانش طلبانى كه در راه نجات گام برمى دارند و احمقان بى سر و پا.

بخشش در تنگ دستى

بخشش در زندگى ارزش والايى دارد. اين صفت نيك زمانى


1- غررالحكم، ج 3، ص 145
2- كنز العمال، ج 10، ص 263

ص: 152

ارزشمندتر است كه انسان با وجود تنگ دستى هم سخاوتمند باشد. در اين حال، سخاوتمند به مرحله اى از ايثار و جوان مردى مى رسد كه با وجود تنگناهاى زندگى حاضر نيست از اين خصلت بزرگ دست بردارد.

چنين انسان هايى داراى روحى بزرگ و همتى والايند و اين كارشان ستودنى است. آدمى به بهانه اينكه مال آن چنانى براى احسان ندارد، شايسته نيست خود را از اين كار خير محروم كند. به يقين، كسى كه مال اندكى دارد و با سخاوتمندى آن را در راه خداوند انفاق مى كند، از پاداش والايى برخوردار خواهد بود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

ما احْسَنَ الْجُودَ مَعَ الْاعْسارِ.(1)

چه نيكوست بخشش در حال تنگ دستى.

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

مِنْ افْضَلِ اعْمَالِ البَرِّ الْجُودُ مَعَ الْعُسرِ.(2)

نصيحت پنهانى

معمولًا رعايت حال ديگران و تذكر پنهانى براى اصلاح رفتار، در سازندگى افراد اثر بيشترى دارد. اگر پيش روى ديگران به گوشزد كردن عيب هاى اطرافيان بپردازيم، سبب جبهه گيرى و لجاجت آنان خواهد شد.

اگر اين تذكر با رعايت همه جنبه ها صورت بگيرد، راهى به سوى هدايت او خواهد بود. همه مى دانيم كه حيات هر جامعه در پرتو امر به معروف و نهى از منكر است. بى ترديد، امر به معروف و نهى از منكر، موضوع مهم و سازنده اجتماعى است كه اگر به صورت درست اجرا شود، نقش مهمى


1- غرر الحكم، ج 6، ص 67
2- سجع الحمام، ص 423

ص: 153

در اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد خواهد داشت. اجراى اين آموزه اسلامى هنگامى بيشترين اثر و سود را دارد كه با متانت و اخلاق اسلامى همراه باشد. بايد كوشيد تا احساسات و غرور ديگران جريحه دار نشود و نصيحت تا آنجا كه ممكن است، مؤدبانه و انسانى باشد و به صورت پنهانى صورت گيرد تا موجب شرمندگى ديگران نشود. حضرت على عليه السلام بنا بر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

نُصْحُكَ بَيْنَ الْمَلَأِ تَقْرِيعٌ.(1)

نصيحت كردن آشكار، سرزنش است.

بازگو نكردن همه دانسته ها

قرار نيست هر چه شنيده ايم يا هر آنچه را مى دانيم، بى درنگ براى ديگران بازگو كنيم. چه بسا بازگو كردن سخنانى به آشوب و بلواى اجتماعى يا ضررهاى شخصى بيانجامد. برخى از مردم عادت كرده اند كه هر چه مى دانند يا از كسانى شنيده اند، براى ديگران بازگو كنند، در حالى كه اين عادت خوبى نيست. چه خوب است انسان هر چه مى داند، به ديگران نگويد و درباره آن بينديشد تا پشيمان نشود. انسان مدبر و معقول، كسى است كه جز به ضرورت، لب به سخن نمى گشايد. گاهى سخن آن قدر ارزشمند است كه نبايد آن را پيش هر كسى بازگو كرد و گاهى مخاطب، ظرفيت شنيدن آن سخن را ندارد. زمانى نيز ممكن است، مخاطب از گفتارمان برداشت نادرست كند كه در همه اين حالت ها، خاموشى، خردمندى به شمار مى آيد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- غررالحكم، ص 172؛ مطلوب كل طالب، ص 20، كلمه 37

ص: 154

لا تَتَكَلَّمْ بِكُلِّ ما تَعْلَمُ.(1)

هر آنچه مى دانى، بازگو مكن.

در سخنى ديگر به نقل اهل سنت مى فرمايد:

لا تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ.(2)

هر آنچه مى دانى، نگو.

پرهيز از سوگند بسيار

انسان نبايد براى اثبات مدعاى خود در گرفتارى هاى زندگى، نام مقدس خدا را وجه المصالحه قرار دهد. مايه تأسف است كه بعضى ها عادت كرده اند براى هر كارى هر چند ناچيز و بى اهميت، سوگند بخورند.

آنها با اين كار مى خواهند اطمينان طرف مقابل را جلب كنند، در حالى كه سوگند خوردن، نه تنها هيچ اعتمادى ايجاد نمى كند، بلكه برعكس، سبب بدگمان شدن طرف مقابل هم خواهد شد. شنونده با خود مى گويد اگر واقعاً راست مى گويد، چه نيازى به سوگند خوردن دارد. به همين دليل، هر چه بيشتر سوگند بخورد، نسبت به وى بى اعتمادتر مى شود. زياد سوگند خوردن، انسان را به دام گناه مى افكند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا تُعَوِّدْ نَفْسَكَ الْيَمِينَ فَانَّ الْحَلّافَ لا يَسْلَمُ مِنَ الْاثْمِ.(3)

به سوگند خوردن، عادت نكن؛ چون هر كس زياد سوگند بخورد، از افتادن به دام گناه، ايمن نيست.

در سخنى ديگر به نقل اهل سنت مى فرمايد:


1- غررالحكم، ص 172
2- سجع الحمام، ص 310
3- غررالحكم، ج 6، ص 293

ص: 155

دَعِ الْيَمِينَ لِلّهِ اجْلالًا وَ لِلنَّاسِ اجْمالًا.(1)

قسم خوردن را واگذار تا خدا را بزرگ داشته باش و نزد مردم نيز زيبا جلوه كنى.

ميانه روى در ستايش و نكوهش ديگران

ميانه روى، روزنى به سوى داورى حكيمانه و واقع نمايى است. چه خوب است انسان همواره راه اعتدال در پيش گيرد و در هيچ چيز زياده روى نكند. متأسفانه بسيارى از مردم در همه كارها به ويژه در ستايش و نكوهش افراد، افراط و تفريط مى كنند. حب و بغض در داورى انسان به شدت اثر مى گذارد. ازاين رو، بسيارى از عيب هاى دوستان را نمى بينند و برعكس، در بزرگ نمايى عيب هاى دشمنان افراط مى ورزند.

با اين پيش داورى، اگر به كسى علاقه مندند، چنان از او تعريف مى كنند كه گويى بهترين انسان روى زمين است و درباره مخالفانشان به قدرى بدگويى مى كنند كه انسان تصور مى كند همه بدى ها در آنها جمع شده است. حضرت على عليه السلام چنين حالتى را ناپسند مى داند:

اكبَرُ الْحُمْقِ الْاغْراقُ فىِ الْمَدْحِ وَ الذَّمِّ.(2)

بزرگ ترين حماقت، زياده روى در ستايش و نكوهش است.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، به كسانى كه در ستايش ديگران زياده روى مى كنند، چنين هشدار داده است و مى فرمايد:

اذَا رَفْعَتَ احَدَاً فَوْقَ قَدْرِهِ فَتَوَقَّعْ مِنْهُ انْ يَحُطَّ مِنْكَ بَقَدَرِ مَا


1- سجع الحمام، ص 187
2- غررالحكم، ج 2، ص 396

ص: 156

رَفَعْتَ مِنْهُ.(1)

هنگامى كه كسى را زيادتر از استحقاقش بالا بردى، از چنين كارى انتظار داشته باش كه به همان اندازه از منزلتت كاسته شود.

تكيه نكردن به بدكاران

عزت واقعى تنها با پناه بردن به خداوند فناناپذير به دست مى آيد.

ازاين رو، كسانى كه درپى عزت هستند، در فكرشان نمى گنجد كه به باطل پناه ببرند؛ چون باطل، كف روى آب است كه عمرى بس كوتاه دارد. در مقابل، كسانى كه روحيه اى ضعيف و ايمان و اعتقادى متزلزل دارند، تلاش مى كنند به قدرت هاى مادى تكيه كنند. اين تكيه گاه ها نه تنها پشتوانه اى قوى براى آنها به شمار نمى آيند، بلكه موجب سقوط هرچه بيشتر آنها خواهند شد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ لَجَأَ الَى الْباطِلِ لا يَعِزُّ.(2)

پناه برنده به باطل عزت نخواهد يافت.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

الْحَقُّ يُنِجى وَ الْبَاطِلُ يُرْدِى.(3)

حق نجات مى بخشد، ولى باطل هلاك مى كند.

پرهيز از كينه جويى

كينه و كدورت پيش از اينكه به ديگران ضربه بزند، روح و روان خود


1- سجع الحمام، ص 58
2- غررالحكم، ج 6، ص 390
3- سجع الحمام، ص 173

ص: 157

كينه جو را بيمار مى سازد. افراد كينه جو فرصت هاى گران بهاى عمر را در فكر نقشه و توطئه عليه ديگران مى گذرانند و از فرصت هاى طلايى تكامل باز مى مانند. ممكن است بعضى ها با هم كدورت ها و اختلاف هايى داشته باشند و كارشان به مشاجره و بالاتر از آن هم كشيده باشد و كينه هم را به دل گرفته باشند، ولى بايد جوان مردانه تصميم گرفت و عفو و پوزش را جاى گزين كينه ها و كدورت ها كرد. به يقين، برداشتن اين گام مثبت، آثار بسيار شيرين و لذت بخشى خواهد داشت. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

طُوبى لِمَنْ خَلّى مِنَ الْغِلِّ صَدْرَهُ.(1)

خوشا به حال كسى كه سينه اش را از كينه خالى كند.

در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

انْقِ صَدْرَكَ مِنَ الْغِلِّ تَسْلِمْ.(2)

سينه ات را از كينه خالى كن تا سالم بمانى.

عدالت خواهى

حضرت على عليه السلام، عدل را رستگارى، كرامت، برترين فضايل و بالاترين موهبت الهى مى داند و مى فرمايد خداوند بيامرزد كسى را كه حقى ببيند و يارى كند يا ستمى را ببيند و آن را بازگرداند.(3) مبارزه با ستم، روش هاى متعددى دارد. يكى از راه هاى مبارزه با ستم، اين است كه انسان با عملكرد عادلانه خود، ستم كاران را پيش مردم منزوى سازد.

شكى نيست كه وقتى شما در برابر ستم كارى هاى ستمگران با مردم رفتار


1- غررالحكم، ج 4، ص 239
2- كنز العمال، ج 16، ص 180
3- نهج البلاغه، ترجمه: سيدجعفر شهيدى، خطبه 205، ص 240

ص: 158

عادلانه داشته باشيد، خودبه خود با آنان به ستيز ايستاده ايد. اين كار، توجه و غيرت مردم و خشمشان را نسبت به ستمگران برمى انگيزاند و پايه هاى ستم را سست مى كند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

ضادُّوا الْجَوْرَ بِالْعَدْلِ.(1)

به يارى عدالت، با ستم مبارزه كنيد.

فايده ديگر چنين كارى، محبوبيت نزد خداوند است، چنان كه اهل سنت از آن حضرت روايت كرده اند، كه فرمود:

لَيْسَ شَىْ ءٌ احَبُّ الَى اللَّهِ مِنْ عَدْلِ امَامٍ وَ رِفْقِهِ.(2)

نزد خدا، چيزى محبوب تر از عدالت امام و مدارايش با مردم نيست.

ضمانت

بسيار اتفاق مى افتد كه آدمى ضمانت ديگران را قبول مى كند، ولى پس از چندى به دليل پاى بند نبودن متعهد به بازپرداخت وام خويش مشكلاتى پديد مى آيد. اين در حالى است كه اگر فرد ضامن از ابتدا پاسخ منفى مى داد، رابطه دوستانه آنان تا اين اندازه تيره و تار نمى شد. متأسفانه گاهى اوقات اين بدقولى ها، به غيبت كردن از وام گيرنده نزد ديگران مى انجامد. بنابراين، وقتى كسى از انسان درخواست ضمانت كرد، فرد بايد نخست توانايى مالى خود و تقاضا كننده را بررسى كند و آن گاه تصميم بگيرد. كسى كه براى دوستى يا كمك به شخصى، وى را ضمانت مى كند، ولى در عمل، توان پرداخت مبلغ مورد ضمانت را ندارد، علاوه بر


1- غررالحكم، ج 4، ص 232
2- احياء علوم الدين، ج 2، ص 206

ص: 159

شرمندگى، ممكن است با مشكلات فراوانى روبه رو شود، در حالى كه اگر از ابتدا سنجيده رفتار مى كرد، دچار اين مشكلات نمى شد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا تَضْمَنْ ما لا تَقْدِرُ عَلَى الْوَفاءِ بِهِ.(1)

مبلغى را كه نمى توانى بپردازى، ضمانت مكن.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

لا تَعِدَنَّ عِدَةً لاتَثِقُ مِنْ نَفْسِكَ بِانْجَازِها.(2)

وعده اى مده كه از خودت نسبت به وفاى به آن اطمينان ندارى.

شتاب نكردن در پاسخ گويى

برخى تلاش مى كنند در پاسخ دادن بر ديگران سبقت بگيرند و اين امر را براى خود امتيازى به شمار مى آورند و احساس مى كنند با اين كار، تيزهوش و حاضرجواب معرفى مى شوند. اين كار اشتباه است؛ زيرا زيانى كه از اين كار مى بينند، بسيار بيشتر از سود آن است. بيشتر اشتباه هاى انسان نيز مربوط به مواردى است كه در كار خود شتاب كرده است، همچنان كه بيشترين موفقيت ها از درنگ و تأمل به دست آمده است. مؤمن هيچ كارى را بدون فكر و تدّبر انجام نمى دهد. او جز به نياز سخن نمى گويد و كلماتش حساب شده است. همچنين زبان خود را از سخنان بى مورد باز مى دارد و از پرحرفى و گفتن مطالب بى فايده پرهيز مى كند. پرگويى، قدرت تفكر را از آدمى مى گيرد و چون درباره گفته هايش تأمل ندارد، دچار لغزش هاى فراوان مى شود و بايد پاسخ گوى پى آمدهاى منفى آن


1- غررالحكم، ج 6، ص 264
2- سجع الحمام، ص 307

ص: 160

باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ اسْرَعَ فِى الْجوابِ لَمْ يُدْرِكِ الصَّوابَ.(1)

هر كس در پاسخ دادن شتاب كند، خطا خواهد كرد.

پرهيز از مخالفت ناآگاهانه

هرگونه مخالفتى بايد آگاهانه و از روى دليل و برهان باشد. به صرف دور پنداشتن مطلبى از ذهن، نمى توان از در مخالفت با آن برآمد و به تخطئه گوينده آن پرداخت. چه بسيار سخنانى كه بسيار نغز و پرمعنا هستند و آن گاه كه آدمى از باطن سخن آگاه مى شود، انگشت حيرت مى گزد و به گوينده آن آفرين مى گويد. پس بايد سخن ديگران را از زواياى مختلف واكاويد و آن گاه درباره آن داورى كرد. ممكن است سخنى بشنويد كه عجيب و باور نكردنى باشد. در اين حال، نبايد از درِ مخالفت درآييد و گوينده را دروغ گو بپنداريد. انسان تا وقتى كه دليل محكمى بر غلط بودن حرف ديگران ندارد، نبايد آن را تكذيب كند، بلكه بايد دلايل قاطع ارائه دهد. حقيقت اين است كه بعضى از سخنان، درست و واقعى است، ولى عده اى به علت كم سوادى از درك آن عاجزند. بنابراين، پيش از مخالفت با هر سخنى، همه جنبه هاى موضوع را بسنجيد تا مخالفت شما جاهلانه نباشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا تُعادُوا ما تَجْهَلُونَ فَانَّ اكْثَرَ الْعِلْمِ فِيما لا تَعْرِفُونَ.(2)

با آنچه نمى دانيد، دشمنى نكنيد؛ چون بخش بزرگى از دانش در محدوده دانسته هاى شما نيست.


1- غررالحكم، ج 5، ص 337
2- غررالحكم، ج 6، ص 278

ص: 161

از طرفى خود گوينده نيز بايد در گفته هايش ميزان درك شنونده را نيز در نظر بگيرد. بنا بر نقل اهل سنت، آن حضرت مى فرمايد:

حَدِّثُوا الْنَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ دَعُوْا مَا يَنْكِرونَ.(1)

با مردم به آنچه مى شناسند، سخن گوييد و از گفتن چيزى كه با آن آشنايى ندارند، درگذريد.

درگير نشدن با افراد پست

آموزه هاى دينى، آدمى را به كرامت و بزرگ منشى رهنمون مى سازد و از او مى خواهد در رويارويى با افراد نادان، كريمانه از كنارشان بگذرد؛ زيرا هرگونه مشاجره اى در نهايت به زيان افراد باشخصيت و بزرگوار خواهد بود. ازاين رو، هر انسان عاقلى بايد از ايجاد درگيرى با ديگران خوددارى كند. اين مسئله زمانى اهميت بيشترى دارد كه طرف مقابل، شخص پست و نانجيبى هم باشد. چنين كسى براى از بين بردن طرف مقابل، از هيچ كار ناجوان مردانه اى دريغ نمى كند و به تنها چيزى كه فكر مى كند، از ميان برداشتن رقيب است. انسان پست و فرومايه به هيچ اصل اخلاقى پاى بند نيست و با نسبت دادن اتهام هاى بى جا، شخصيت ديگران را مسخ مى كند و صورت قضيه را به گونه اى دگرگون مى كند كه ساده انديشان، او را مقصر به شمار مى آورند و از ارج و منزلتشان به شدت كاسته مى شود. كمترين خرده اى كه به چنين فردى مى توان گرفت، اين است كه چرا خودش به درگيرى با چنين افرادى پرداخته است. همچنين اين وضعيت، راه را براى پرخاشگرى ديگران با انسان در صحنه هاى


1- كنز العمال، ج 10، ص 304

ص: 162

مشابه باز مى كند. حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

لا تُلاحِ الدَّنِىَّ فَيَجْتَرِى ءَ عَلَيْكَ.(1)

با فرد پست و زبون درگير نشو كه نسبت به تو گستاخ مى شود.

شبيه همين سخن است آنچه اهل سنت از آن حضرت نقل نموده اند كه مى فرمايد:

لا تُنَازِعْ جَاهِلًا وَ لا تُشابِعْ مَائِقاً.(2)

با جاهل درگير مشو و با احمق يار مباش.

خطاب مؤدبانه

اگر به شئون ديگران احترام گذاشته نشود و با صداى بلند يا با امر و نهى يا الفاظ نامناسب مورد خطاب قرار گيرند، واكنش آنها نيز نامناسب خواهد بود. نرم و ملايم سخن گفتن سبب نزديكى قلب ها و برقرارى ارتباط صميمانه مى شود و در پرتو اين هم دلى، كارها نيز به نتيجه مطلوب نزديك مى شود. باوجود اين، متأسفانه بعضى ها در صدا زدنِ افراد ادب را رعايت نمى كنند، درحالى كه اگر ديگران آنها را بدان گونه بخوانند، عصبانى مى شوند و حتى پاسخشان را هم نمى دهند. جاى تعجب است افرادى كه خود را در موضع برتر مى بينند و خطاب پرخاشگرانه دارند، وقتى كه نيازمند كمك ديگران باشند، چنان مؤدبانه و محترمانه صحبت مى كنند كه گويا آن شخص ديروزى نيستند. بنابراين، آن گونه كه انتظار داريد ديگران با شما برخورد كنند، با مردم رفتار كنيد و مطمئن باشيد سخن شايسته، نه تنها از ارج و قرب آدمى نمى كاهد، بلكه مقام و منزلت او


1- غررالحكم، ج 6، ص 274
2- سجع الحمام، ص 316

ص: 163

را در نظر ديگران افزايش مى دهد و بازخوردى مناسب در پى دارد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اجْمِلُوا فِى الْخِطابِ تَسْمَعُوا جَمِيلَ الْجَوابِ.(1)

مردم را مؤدبانه صدا بزنيد تا پاسخ مؤدبانه بگيريد.

در سخنى ديگر بنا به نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

لا تَقُلْ مَا لْا تُحِبُّ انْ يُقَالَ لَكَ.(2)

آنچه دوست ندارى به تو گفته شود، به ديگران مگو.

چشم ندوختن به فرومايگان

مسلمانان مانند يك پيكرند و در غم و شادى بايد در كنار يكديگر باشند. كمك رسانى به ديگران در دين اسلام، پاداش هاى فراوانى دارد و احكامى چون احسان، قرض الحسنه و مانند آن براى اين منظور تشريع شده است اسلام در كنار آن، پيروانش را عزت مند مى خواهد و سفارش مى كند تا آنجا كه ممكن است شأن و ارزش خود را حفظ كنند و در پى رفع نيازمندى هاى خود به سوى هر كسى دست نياز دراز نكنند. اصولًا ممكن است در زندگى دچار كمبودهايى شويد و به كمك اقتصادى نياز داشته باشيد. در چنين مواردى تا آنجا كه ممكن است، بكوشيد از ديگران كمك نخواهيد. اگر خداى ناكرده ناگزير شديد، تلاش كنيد از افراد پست همت و فرومايه كمك نگيريد؛ زيرا آنها آن قدر ناجوان مرد و پليدند كه شما را دچار پشيمانى و شرمندگى خواهند كرد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- غررالحكم، ج 2
2- كنز العمال، ج 16، ص 172؛ نهج البلاغه، نامه 31

ص: 164

طالِبُ الْخَيْرِ مِنَ الِّلئامِ مَحْرُومٌ.(1)

كسى كه از فرومايه انتظار نيكى داشته باشد، ناكام مى ماند.(2)

سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

فُوْتُ الْحَاجَةِ اهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا الى غَيْرِ اهْلِهَا.(3)

بر نيامدن نيازمندى آسان تر است از درخواست برآورده شدنش از افراد نااهل.

پرهيز از لباس شهرت

بعضى از مردم مى خواهند تافته جدابافته باشند و به هر شكل ممكن زبانزد خاص و عام شوند. ازاين رو، از شيوه هاى مختلف براى رسيدن به اين مقصود استفاده مى كنند. بعضى با ساختن ساختمان هاى آن چنانى، برخى ديگر با تهيه ماشين هاى ويژه و شمارى ديگر نيز با پوشيدن لباس هاى خاص مى كوشند انگشت نماى مردم شوند. پوشيدن لباس شهرت، كار درستى نيست. لباس شهرت، لباسى است كه پوشيدنش در جامعه معمول نباشد و با پوشيدن آن، انسان مورد غيبت، تهمت يا تمسخر افراد قرار مى گيرد. انسان به جاى كسب شهرت از اين راه ها بايد بكوشد تا با دانش اندوزى، پرهيزكارى و نيكوكارى، نام خويش را بر كتيبه هستى ماندگار سازد. در غير اين صورت، اين شهرت ها، خيالى است و هيچ سودى براى انسان ندارد. ازاين رو، حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْبَسْ مالا تَشْتَهِرُ بِهِ وَ لايُزْرِى بِكَ.(4)


1- غررالحكم، ج 4، ص 250
2- سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.
3- كفاية الطالب، ص 205
4- غررالحكم، ج 2، ص 185

ص: 165

لباسى بپوش كه تو را انگشت نما و عيب دار نكند.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، به لباسى كه متعارف بين مردم است، توصيه مى كند:

الْبَسْ مِنَ الثِّيابِ مَا يَشْتَهى الْنَّاسُ.(1)

لباسى را بپوش كه مورد رغبت مردم است.

پرهيز بدهكارى

بعضى از انسان ها بر اثر بدهكارى و انباشته شدن بدهى ها و ناتوانى از پرداخت آن، كم كم به دروغ گفتن روى مى آورند و در رديف دروغ گويان حرفه اى درمى آيند. براى پيش گيرى از اين كار بايد از ميزان بدهكارى كاست تا به پى آمدهاى بد آن دچار نشد. اگر آدمى به آنچه روزى اوست، قانع باشد و بر اثر زياده خواهى در پى تقاضاى وام برنيايد، شخصيت خود را زير سؤال نمى برد. چه خوب است انسان ابتدا توانايى خود را در بازپرداخت وام ها بسنجد، آن گاه قرض بگيرد تا در زمان بازپرداخت قرض خود دچار مشكل نشود و خود را به دروغ نيالايد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

كَثْرَةُ الدَّيْنِ تَصِيرُ الصَّادِقَ كاذِباً و الْمُنْجِزَ مُخْلِفاً.(2)

بدهكارى زياد، راست گو را دروغ گو و خوش قول را بدقول مى كند.

در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:


1- سجع الحمام، ص 277
2- غررالحكم، ج 4، ص 592

ص: 166

كَثْرَةُ الدَّيْنِ تَضْطَرُّ الصَّادِقَ الى الْكِذْبِ وَ الْوَعْدَ الَى الْاخْلافِ.(1)

بده كارى زياد، راست گو را مجبور به دروغ گويى مى كند و وعده دهنده را به خلف وعده مى كشاند.

تذكر دوستانه

مؤمنان، آيينه يكديگرند و بايد در برطرف كردن كاستى ها و عيب ها به يكديگر كمك كنند. بنابراين، شايسته است كه عيب هاى دوستانمان را به آنها بگوييم تا درصدد برطرف كردن آنها باشند. البته اين تذكر بايد به گونه اى باشد كه آبرويشان محفوظ بماند. به اين منظور، تذكر بايد به صورت پنهانى صورت گيرد وگرنه ممكن است غرورشان بشكند و واكنش منفى نشان دهند. در واقع، كسى كه عيب دوستش را به آنها گوشزد نمى كند، خيانت كرده است. همچنين كسى كه در حضور جمع، عيب دوستش را بازگو مى كند، مايه آبروريزى او مى شود و زمينه اصلاح و هدايتش را از بين مى برد. با چنين برخوردى، شخص هرگز عيب خود را برطرف نمى سازد. بنابراين، هر چه تذكرها غيرمستقيم باشد، اثربخش تر خواهد بود و در صورت نياز و ضرورت، اگر قصد تذكر مستقيم را داشته باشد، بايد به صورت پنهانى و طرفينى، با مقدمه چينى و به كار بردن ادبياتى مناسب بيان شود. اگر كسى عيب برادران دينى خود را ناديده بگيرد و نسبت به اصلاح او احساس مسئوليت نكند، بايد دانست در اصل، دشمن اوست و با اين كار، زمينه هاى رشد و هدايت دوست خود را از بين برده است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:


1- سجع الحمام، ص 272

ص: 167

مَنْ ساتَرَ عَيْبَكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ.(1)

آن كس كه عيبت را از تو بپوشاند، دشمن توست.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

اذَا غَشَّكَ صَدِيقُكَ فَاجْعَلْهُ مَعَ عَدُوِّكَ.(2)

هنگامى كه دوست تو با تو غش كرد و عيب هايت را به تو نگفت، او را كنار دشمنت قرار ده.

پندآموزى

دل هاى انسان ها در طول زمان زنگار مى گيرد و سخنان آموزنده، وسيله اى براى زنگارزدايى و صيقل كارى است. آدميان در هر پست و مقام و در هر وضع و شرايطى به موعظه نيازمندند؛ زيرا آلودگى هاى زندگى مادى خواه ناخواه گردى از غفلت و بى خبرى بر روح مى افكند.

انسان بر اثر دورى از پند و موعظه به بى راهه مى افتد. در چنين حالى است كه بيش از هر زمان ديگرى به موعظه و نصيحت نيازمند است. اين پندها همچون باران پاييزى، غبار را از وجود انسان مى زدايند و به روحش، صفا مى بخشند و سرزمين وجود، با پند و موعظه، جانى تازه مى گيرد.

حضرت على عليه السلام در سخنى ديگر كه شيعه و اهل سنت روايت نموده اند، مى فرمايد:

احْىِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ ....(3)

قلب خود را با اندرز زنده كن ....


1- غررالحكم، 5، ص 253
2- سجع الحمام، ص 6
3- غررالحكم، ج 2، ص 206؛ كنز العمال، ج 16، ص 168

ص: 168

دورانديشى

تصميم گيرى براى انجام دادن هر كارى بايد با تأمل و تدبّر همراه باشد.

تصميم گيرى شتاب زده و بدون تفكر به نتيجه نمى رسد و زيان هاى جبران ناپذيرى هم در پى دارد. بنابراين، انسان در عين تلاش براى تصميم گيرى در امور زندگى، بايد هميشه آينده نگرى و دورانديشى را در نظر گيرد تا خداى نكرده در چاهى نيفتد كه ناخودآگاه با دست خود مى كَنَد. در اين راستا آدمى براى انجام دادن هر كارى بايد افزون بر دقت كردن، از ديگران هم نظرخواهى كند. گاهى لازم است كه كار را به گونه اى آغاز كنيم كه اگر لازم شد، بتوانيم آن را رها كنيم، نه آنكه از اول، تمام پل ها را پشت سرمان خراب كنيم و در تنگنا قرار گيريم. پس شايسته است آدمى هر زمان تصميم به انجام كارى دارد، درباره عاقبت آن بينديشد و اگر فرجام آن رشد بود، انجام دهد و گرنه رها سازد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لاخَيْرَ فِى عَزْمٍ بِلا حَزْمٍ.(1)

تصميم قاطع بدون دورانديشى سودى ندارد.

در سخنى ديگر به روايت اهل سنت مى فرمايد:

مِنَ الْحَزْمِ الْعَزْمُ وَ مِنْ سَبَبِ الْحِرْمَانِ الْتَوَانِى.(2)

عَزم از دورانديشى برمى خيزد و سستى اراده سبب محروميت است.


1- غررالحكم، ج 6، ص 387
2- كنز العمال، ج 16، ص 177

ص: 169

دوست گزينى

هم نشينى با دوستان خواه ناخواه بر اخلاق و رفتار انسان اثر مى گذارد و او را به راه صواب يا انحراف مى كشاند. اثرگذارى در خوى و خصلت هاى دوستان، گريزناپذير است، همچنان كه ممارست با عطرهاى دل نواز يا خارهاى جراحت زا اثر مثبت يا منفى به همراه دارد. در اين زمينه، غالباً انسان ها با كسانى هم نشين و رفيق مى شوند كه از نظر عقيده و رفتار با يكديگر سنخيت داشته باشند. بنابراين، يكى از بهترين راه هاى شناخت ديگران آن است كه ببينيم آنها با چه كسانى معاشرت دارند.

بسيارى از اوقات اگر بخواهيم در مورد ديگران تحقيق كنيم، نمى توانيم آن گونه كه بايد و شايد، از خود آنان اطلاعات درستى به دست آوريم. در اين موارد، از راه معاشرت هاى افراد مى توان به نتايج بهترى دست يافت.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اخْتَبِرُوا النَّاسَ بِإِخْوانِهِمْ(1)

مردم را به دوستانشان بشناسيد.

راه ديگرى كه آن حضرت براى شناخت افراد ارائه مى كنند، شناخت اشخاص به وسيله دشمنان آنهاست. بنا بر نقل اهل سنت از آن حضرت است كه فرمود:

اذَا ارَدْتَ انْ تُصَادِقَ رَجُلًا فَانْظُر مَنْ عَدُوُّهُ.(2)

هرگاه خواستى با كسى دوستى كنى، به دشمنش بنگر كه چه كسى است.


1- غررالحكم، ص 106
2- سجع الحمام، ص 51

ص: 170

حفظ آبرو

آبرو از مهم ترين سرمايه هاى انسان است. انسان بايد هميشه مراقب باشد كه مبادا سخنى يا كارى از او سربزند و آبرويش را به خطر اندازد.

گاهى انسان كارى مى كند يا سخنى مى گويد كه صادقانه و از روى نيت پاك و خداپسندانه است، ولى از آنجا كه به كُنه آن توجه ندارد، در معرض اتهام ديگران قرار مى گيرد و آبرويش به خطر مى افتد. شايسته است كه با دورانديشى و دقت در سخنان و رفتار خود، بهانه سوءاستفاده براى ديگران را فراهم نكند. آبروى رفته به آسانى بازنمى گردد و مرگ آبرو، گوشه نشينى و انزوا و از دست دادن موقعيت هاى فردى و اجتماعى را به دنبال دارد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

لا تَجْعَلْ عِرْضَكَ عَرَضاً لِقَوْلِ كُلِّ قائلٍ.(1)

آبروى خود را در معرض سخنان ديگران قرار مده.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، مى فرمايد:

مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدَةٌ يُقطِرُّهُ السُّؤَالُ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُه.(2)

آبروى تو جامد است و دست نيازمندى به سوى ديگران دراز كردن آن را قطره قطره آب مى كند. پس نيك بنگر كه آن را نزد چه كسى مى ريزى.

پندپذيرى

اگر آدمى در برابر پند ديگران، نرمش نشان ندهد، هيچ گاه نمى تواند از عيب هاى خود فاصله بگيرد. كسى كه مؤمن را آينه خويش نمى بيند و


1- غررالحكم، ج 6، ص 294
2- سجع الحمام، ص 373

ص: 171

خود را از هر نظر بى عيب مى شمارد، راهى به اصلاح ندارد. تنها زمانى آدمى مى تواند ضعف خود را برطرف كند كه پذيراى نصيحت ديگران باشد. بنابراين، نبايد هيچ گاه از پند ديگران هراسيد؛ زيرا انتقاد ديگران در موفقيت انسان سهم بسزايى دارند. پس نصيحت هاى سازنده را بايد با آغوش باز پذيرفت. اگر موعظه كننده از روى دوستى و علاقه مندى پند دهد، سپاس گزار او خواهيم شد و اگر از روى دشمنى باشد، بيش از پيش در كارهايمان دقت خواهيم كرد. امام رادمردان مى فرمايد:

اسَمَعُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ اهْداها الَيْكُمْ.(1)

پند و اندرز را از كسى كه آن را به شما هديه مى كند، بپذيريد.

آن حضرت در كلامى ديگر به روايت اهل سنت نه تنها توصيه به پذيرش نصيحت كرده است، بلكه مى فرمايد:

احْمَدْ مَنْ يُغْلِظُ عَلَيْكَ وَ يَعِظُكَ لا مَنْ يُزّكّيكَ وَ يَتَمَلَّقُكَ.(2)

سپاس گزار آن كس باش كه با تو درشتى كرده است، و پندت دهد، نه كسى كه تو را از خطا پيراسته كند و به ستايشت بپردازد.


1- غررالحكم، ج 2، ص 243
2- سجع الحمام، ص 46

ص: 172

اخلاق اجتماعى/ نبايدها

بخش دوّم: نبايدها

خودستايى

فخرفروشى و خودستايى، دليل ضعف روحى انسان است. كسى كه روح نيرومند و خودساخته اى دارد، نيازى نمى بيند كه خود را نزد ديگران بستايد. آن كس كه از خود تعريف مى كند، معمولًا نتيجه معكوس مى گيرد؛ زيرا مردم مى دانند كه او بيهوده لاف مى زند. اگر انسان خوب باشد، به تعريف و تمجيد از خود نيازى ندارد. از قديم گفته اند: «عطر آن است كه خود ببويد، نه آنكه عطار بگويد.» بنابراين، اگر انسانِ خوبى باشيم، بايد ديگران از گفتار و كردارمان، به خوب بودن مان پى ببرند، نه از تعريفى كه از خود مى كنيم. امام على عليه السلام مى فرمايد:

كَفى بِالْمَرْءِ مَنْقَصَةً انْ يُعَظِّمَ نَفْسَهُ.(1)

در نابخردى وكوته فكرى شخص همين بس كه خود را بزرگ بشمارد.


1- غررالحكم، ج 4، ص 578

ص: 173

مردم در اصطلاح به چنين كسانى، افراد از خود راضى مى گويند كه يكى از آثار چنين تفكرى آن است كه به جاى آنكه در نظر مردم با عظمت جلوه كنند، مردم با ديد حقارت به آنان مى نگرند و از چشم مردم مى افتند، همچنان كه على عليه السلام به نقل اهل سنت مى فرمايد:

مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ.(1)

كسى كه از خودراضى باشد، خشم گيرندگان بر او زياد خواهند بود.

خودبزرگ بينى

انسان يكتاپرست كه خداى سبحان را سرچشمه كمال مى داند و باور دارد هر نعمتى از جانب اوست، در برابر خداوند و انسان هاى ديگر فروتن است و هيچ گاه خود را از ديگران برتر نمى بيند. او نيك مى داند كه خودبزرگ بينى يكى از صفات زشت است. دارنده اين صفت هميشه خود را برتر و بهتر از ديگران مى پندارد. اين صفت از كمبودى كه شخص در خود احساس مى كند، برمى خيزد كه ممكن است روحى، جسمى، اقتصادى يا اجتماعى باشد. بايد دانست بر خلاف تصور متكبران، آنها كه باد غرور و نخوت در سر دارند، در اذهان مردم، پست و حقيرند. به راستى، آدمى در برابر چه داشته ماندگارى بر خود مى بالد؛ جسم چند روزه و استخوان هايى كه كهنه و پوسيده مى شوند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

اوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ اخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قائِمٌ بَيْنَها وِعاءً لِلْغائطِ ثُمَّ يَتَكَبَّرُ.(2)


1- سجع الحمام، ص 400
2- سفينه البحار، ماده كبر

ص: 174

[جاى شگفتى است كه] آدمى زاد آغازش، نطفه و پايانش، مردار و خود، ظرف تفاله است، ولى با اين حال، خودبزرگ بين است.

اين سخن با اندكى تفاوت از طريق اهل سنت چنين آمده است:

عَجِبْتُ لِلْمُتَكبِّر الَّذى كانَ بِالأَمْسِ نُطْفَةً وَ يَكُونُ غَداً الْجِيْفَةَ.(1)

در شگفتم از متكبر كه در گذشته، نطفه بود و فردايش (پس از مرگ) مردار بدبود مى شود (چگونه تكبر مى كند).

افراط در دوستى

اسلام براى دوستى و هم نشينى، ارزش فوق العاده اى قائل است.

ازاين رو، شاخص هايى براى انتخاب دوست، معرفى و به دقت در گزينش دوست، سفارش فراوانى كرده است. از آنجا كه بشر ذاتاً اجتماعى آفريده شده، ناگزير است در زندگى، دوستانى براى خود انتخاب كند. هم نشينى با دوستان، اگر دوستان خوبى باشند، براى انسان بسيار سودمند است. در اين ميان، چون دوست صميمى و دل سوز كم است، انسان بايد تا آنجا كه مى تواند، از معاشرت هاى بى رويه بكاهد؛ چون اگر اين نشست و برخاست ها بى حساب و كتاب باشد، زيان هاى جبران ناپذير روحى و جسمى براى او به بار مى آورد. از سوى ديگر، كسانى كه در زندگى دوستان بسيارى دارند، كمتر به امور و تكاليف خود مى رسند؛ چون وقتشان صرف معاشرت و گفت وگوهاى بسيار و بى مورد مى شود و فرصت نمى كنند به كارهاى اساسى خويش برسند. اين افراد برنامه ريزى درستى براى زندگى خود ندارند. در نتيجه، ناگهان متوجه مى شوند كه


1- سجع الحمام، ص 238

ص: 175

بخش مهمى از عمرشان، بدون آنكه بهره اى گرفته باشند، گذشته است.

البته منظور از اين سخن آن نيست كه معاشرت به كلى ترك شود، بلكه هدف، محدود كردن دوستى ها و رعايت حد و مرزهاست. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

قِلَّةُ الْخِلْطَةِ تَصُونُ الدّينَ وَ تُرِيحُ مِنْ مُقارَنَةِ الْأَشْرارِ.(1)

كمى هم نشينى با ديگران، دين را حفظ مى كند و شخص را از نزديكى به بدان آسوده مى سازد.

در سخنى ديگر، ضابطه اى كلى براى انتخاب هم نشينى بيان كرده است تا از آسيب هاى هم نشينى كاسته شود. بنا بر نقل اهل سنت از آن حضرت:

مَنْ خَالَطَ الْعَلَمْاءَ وُقِّرَ وَ مَنْ خَالَطَ الْانْزَالَ حُقِّرَ.(2)

كسى كه با عالمان هم نشين گردد، بزرگ داشته شود و كسى كه با افراد پست هم نشين گردد، حقير مى شود.

هم نشينى با بدان

همان طور كه انسان بر اثر نزديكى با گل و گلاب بوى خوش مى گيرد، خلق وخوى او نيز بر اثر هم نشينى با دوستان اثر خوب يا بد مى پذيرد.

ازاين رو، در اسلام به انتخاب دوست و هم نشين خوب بسيار سفارش شده است. برخى از مردم با بدان معاشرت مى كنند و چون چهره واقعى آنان را خوب نمى شناسند، ادعا مى كنند كه اين معاشرت ها از آن روست كه آنها را نسبت به وظايف دينى و اخلاقى شان آشنا سازند. آنان معمولًا در اين


1- غررالحكم، ج 4، ص 506
2- سجع الحمام، ص 399

ص: 176

كار نه تنها موفقيتى به دست نمى آورند، بلكه خود نيز به همان فساد اخلاقى دچار مى شوند. ازاين رو، كسانى كه به پايدارى ايمان خود اعتماد ندارند، نبايد به بهانه هدايت افراد فاسدالاخلاق با آنها طرح دوستى بريزند؛ زيرا ممكن است دزدان دين و ايمان، گوهر شرف از كفشان بربايند. امام على عليه السلام نسبت به هم نشينى با اين افراد چنين هشدار مى دهد:

جَلِيسُ الشَّرِّ نِقْمةٌ.(1)

هم نشين بد، مايه عذاب است.

در سخن زيباى ديگرى كه اهل سنت از آن حضرت نقل كرده اند، مى فرمايد:

لا تَصْحَبْ الشَّرِيْرَ فَانَّ طَبْعَكَ يَسْرِقُ مِنْ طَبْعِهِ وَ أَنْتَ لا تَعْلَمْ.(2)

با افراد بد هم نشين مشو؛ زيرا طبيعت تو از طبيعت او مى دزدد بدون آنكه خود آگاه شوى.

غشّ در معامله

داد و ستد از ضرورت هاى زندگى دنيايى است. در اين راستا، با خدمت رسانى و تأمين نيازهاى زندگى مردم به قصد قربت مى توان وسيله تعالى و تكامل خويش را فراهم ساخت، به شرطى كه هدف و مقصد گم نشود. متأسفانه برخى انسان هاى سست ايمان، به نامِ كسب و كار و داد و ستد، به شكل هاى مختلف، مردم را فريب مى دهند و از راه نامشروع، كيسه هاى خود را پر مى كنند و خوش حالند كه مالى انباشته اند، غافل از اينكه با چنين كارهايى هر چه بيشتر از شرف و انسانيت دور مى شوند.


1- غررالحكم، ج 3، ص 356
2- سجع الحمام، ص 303

ص: 177

اينان دزدانى نقاب دارند كه در پوشش كسب و كار، چهره اصلى خود را پنهان كرده اند. آنان فراموش كرده اند كه در جامعه اسلامى، همه با هم برادرند و متاع دنيا ناپايدار است و اين نوع مال اندوزى، پايان خوشى ندارد و هيچ مالى را نمى توانند به جهان باقى ببرند. مگر نه اينكه ثروت و دارايى تنها تا سرمنزل تاريك اول در اين سفر طولانى و جاويد با ما همراه هستند. پس چرا با هدف خدمت به مردم، به كسب خود رنگ الهى نزنيم و با اين صبغه خدايى، نام نيك از خود بر جا نگذاريم. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

شَرُّ النَّاسِ مَنْ يَغُشُّ النَّاسَ.(1)

بدترين مردم كسى است كه مردم را فريب دهد.

در سخن ديگرى مى فرمايد:

الْمُؤْمِنُ اخُو الْمُؤْمِنِ فَلا يَغُشُّهُ وَ لا يَعِيْبُه.(2)

مؤمن برادر مؤمن است. بدين جهت برادرش را فريب نمى دهد و بر او عيب نمى نهد.

چاپلوسى

چاپلوسى براى به دست آوردن موقعيتى نزد افراد صاحب منزلت يا به دست آوردن مالى از افراد ثروتمند صورت مى پذيرد. چاپلوسى معمولًا از حرص و طمع سرچشمه مى گيرد و انسان به طمع مال به اين كار دست مى زند تا خود را به صاحبان مال نزديك سازد. چاپلوسى از قدر و منزلت


1- غرر الحكم، ج 2، ص 164
2- دستور معالم الحكم، ص 64

ص: 178

انسان مى كاهد و او را در نگاه ديگران سبك مى كند. در حقيقت، چاپلوس روحى كوچك و همتى پست دارد و براى حيثيت انسانى خود هيچ ارزشى قائل نيست. ممكن است چاپلوس به ظاهر مورد احترام ديگران باشد، ولى همه مى دانند كه حيثيت انسانى خود را به بهاى اندكى فروخته است و به او با ديده حقارت مى نگرند. انسان با ايمان كه خداوند را مالك حقيقى جهان مى داند و معتقد است آدمى تنها با اراده الهى مى تواند اوج بگيرد، هيچ گاه خود را به افرادى كه توانايى هاى مالى و موقعيتى آنان زودگذر است، نزديك نمى سازد. چنين انسانى هرگز رويه چاپلوسان دنياگرا را در پيش نمى گيرد؛ همان هايى كه حضرت على عليه السلام به شدت آنان را نكوهش مى كند و مى فرمايد:

ايَّاكَ وَالْمَلَقَ فَانَّ الْمَلَقَ لَيْسَ مِنْ خَلائِقِ الْإِيمانِ.(1)

از چاپلوسى بپرهيز؛ كه چاپلوسى، روش مردم باايمان نيست.

حضرت على عليه السلام بنا بر نقل اهل سنت مى فرمايد:

مَنْ جَلَسَ فِى ظِلِّ الْمَلَقَ لَمْ يَسْتَقِرَّ بِهِ مَوْضِعُهِ لِكِثْرَةِ تَنَقُّلِهِ و تَصَرُّفِهِ مَعَ الْطِّبَاعِ وَ عَرَفَهُ النّاسُ بَالْخَدِيعَةِ.(2)

كسى كه در سايه چاپلوسى، بنشيند جايگاه خود را استقرار نخواهد بخشيد به جهت آنكه براى خوشايند ديگران به طور مكرر از اين رو به آن رو مى شود و مردم وى را فريب كار خواهند شناخت (و به او اعتماد نخواهند كرد).


1- غررالحكم، ج 2، ص 304
2- سجع الحمام، ص 397

ص: 179

شهادت دروغ

هيچ چيز در دنيا مانند دروغ و شهادت ناروا، زشت و ناپسند نيست.

سفارش جدى پيشوايان دين براى تزكيه و تهذيب، در پيش گرفتن راستى و صداقت است. آنان راست گويى را مايه نجات آدمى مى دانند و معتقدند انسان مؤمن نبايد هيچ گاه خود را به زشتى دروغ بيالايد. با اين حال مى بينيم كسانى كه جز به منافع مادى نمى انديشند، بسيارى از اوقات با شهادت هاى دروغين به پاى مال كردن حق ديگران مى پردازند. آنها در اين راه، آشنا و بيگانه نمى شناسند و هرجا كه منافع مادى شان ايجاب كند، به سادگى، شهادت ناحق مى دهند، بدون آنكه دچار عذاب وجدان شوند. يك روز به نفع شما شهادت مى دهند و فردا به زيان شما؛ تا سنگينى كفه ترازو به كدام سو باشد. بايد از اين افراد دورو و دسيسه هايشان همواره بر حذر بود كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ شَهِدَ لَكَ بِالْباطِلِ شَهِدَ عَلَيْكَ بِمِثْلِهِ.(1)

هر كس به سود تو شهادت باطل دهد، به زيان تو نيز چنين خواهد كرد.

زيرا اين گونه انسان ها نه به دين پاى بندند تا از چنين كارى دورى كنند و نه به اصول انسانى آن حضرت به نقل اهل سنت مى فرمايد:

لا مُرُوَّةَ لِلكَذُوبِ.(2)

دروغ گو جوان مردى ندارد.


1- غررالحكم، ج 5، ص 452
2- مطلوب كل طالب، ص 13، كلمه 24

ص: 180

بخل ورزى

كريمان و بخشندگان افزون بر اينكه نزد ديگران بزرگوارند، در درون خود نيز احساس آرامش و آسايش دارند، ولى انسان هاى خسيس هماره در رنج و عذاب هستند و از نظر معنوى هم جزو عقب افتادگان كاروان انسانيتند. به همين دليل، دل بستن بيش از اندازه به مال دنيا نشانه پست همتى است؛ چون كسى كه همت عالى داشته باشد، مقام خود را بالاتر از آن مى داند كه قدرت دل كندن از مال و دارايى را نداشته باشد.

البته ولخرجى هم كار ناپسندى است؛ چون مال در حقيقت امانتى است كه خداوند به انسان سپرده است تا آن را براى برآوردن نيازهاى زندگى خود يا ديگران مصرف كند. كسى كه اين امانت را بيهوده صرف مى كند، به امانت الهى خيانت كرده است. به راستى، چگونه انسانى مى تواند به خود بقبولاند پس از آنكه سختى ها و مشكلات را بر خود هموار ساخته و مالى اندوخته است، از هزينه كردن دارايى براى خود، فرزندانش و برادران دينى اش كوتاهى كند. كسى كه ثروت خود را وسيله اى براى گشودن درهاى بهشت قرار مى دهد و با عقل و تدبير برنامه ريزى درست و آن را در اختيار ديگران قرار مى دهد، بى شك، مورد توجه خداوند و محبوب خلق خواهد بود.

امام على عليه السلام در نكوهش اين خصلت مى فرمايد:

ابْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ عَلى نَفْسِهِ بِمالِهِ وَ خَلَفَهُ لِوُرَّاثِهِ.(1)

خسيس ترين مردم كسى است كه از مصرف مال براى خودش دريغ كند و مالش براى وارثان بماند.


1- غررالحكم، ج 2، ص 449

ص: 181

در سخن زيباى ديگر بنا به نقل اهل سنت مى فرمايد:

بَشِّرْ مَالَ الْبَخِيلِ بِحَادِثٍ اوْ وَارِثٍ.(1)

به بخيل بشارت ده كه مالش را يا حوادث ببرد يا نصيب وارث شود.

زياده روى در توبيخ

يكى از روش هاى تربيتى، ارشاد و راهنمايى با زبانى نرم و ملايم است. هيچ انسانى دوست ندارد پيوسته مورد نكوهش ديگران قرار گيرد، ولى اگر اين راهنمايى ها غيرمستقيم ارايه شود، خواهد پذيرفت. متأسفانه گاهى افرادى به بهانه اينكه مى خواهند شخصى را نصيحت و اصلاح كنند، به سرزنش او مى پردازند و در اين كار افراط مى كنند. بى شك، چنين توبيخ هايى، نه تنها جنبه تربيتى و سازنده ندارد، بلكه در طرف مقابل عقده و ناراحتى ايجاد مى كند و سبب مى شود نسبت به گوينده احساس لجاجت و دشمنى هم پيدا كند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

الْافْراطُ فِى الْمَلامَةِ يَشُبُّ نارَ الْلِّجاجَةِ.(2)

زياده روى كردن در سرزنش موجب برافروخته شدن آتش لجاجت مى شود.

در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند، در اين باره مى فرمايد:

إذا عاتَبْتَ الْحَدَثَ فَاتْرُكْ لَهُ مَوْضِعَاً مِنْ ذَنْبِهِ لِئَلّا يَحْمِلَهُ الْاحْرَاجُ عَلَى الْمَكَابَرَةِ.


1- مطلوب كل طالب، ص 7، كلمه 10
2- غررالحكم، ج 2، ص 43

ص: 182

هنگامى كه نوجوان را ملامت مى كنى، گريزگاهى براى توجيه كار خطايش بازگذار تا در تنگنا نيفتد و به ستيزه جويى نپردازد.

زياده گويى

كم گويى و گزيده گويى نشانه حكمت است. زياده روى در هر كارى ناپسند است و در سخن گفتن محسوس تر است. انسان هاى زياده گو به تدريج موقعيت و اعتبار خود را از دست مى دهند و اين كار سبب مى شود اطرافيان از او فاصله بگيرند. البته انسان ها هميشه به هم صحبت نياز دارند و بايد با سخن گفتن به آرامش برسند. قدرت بيان، نعمتِ ارزشمندى است كه خداوند آن را در ميان موجودات به اشرف مخلوقات عنايت فرموده است. در پرتو سخنان آموزنده، انتقال تجربه صورت مى گيرد. هنگام صحبت كردن با ديگران تلاش كنيد، گفتارتان ملال آور نباشد. از تكرار مطالب بپرهيزيد و طرف مقابل را مجبور به شنيدن سخنانتان نكنيد.

هيچ گاه جانب اعتدال را از دست ندهيد و به اندازه و آرام سخن بگوييد تا براى ديگران نيز لذت بخش و شادى آفرين باشد. اين كار پايه هاى دوستى و هم نشينى را تحكيم مى كند. حضرت على عليه السلام در سخنى آموزنده مى فرمايد:

كَثِرَةُ الكَلامِ يُمِلُّ الإخوان.(1)

زياده گويى، دوستان را خسته مى كند.

ازاين رو، بهتر است يا انسان كم گويى كند و اگر سخن نيك نمى تواند بگويد، سكوت كند كه حضرت در كلامى ديگر كه اهل سنت و شيعه نقل كرده اند، مى فرمايد:


1- غررالحكم

ص: 183

الْصُّمْتُ خَيْرٌ مِنَ الْكَلامِ فِى غَيْرِ مَنْفَعَةٍ.(1)

سكوت نيكوتر است از سخنى كه در آن سودى نيست.

خوش حالى از شكست ديگران

شايسته نيست كه انسان از شكست ديگران خشنود شود. حتى اگر با ديگرى اختلاف دارد، نبايد از شكست و گرفتارى آنان اظهار رضايت كند؛ انسان مؤمن حتى براى نجات جان مخالفان خود، جانش را به خطر مى اندازد. او نه تنها از سقوط مخالفان دل شاد نمى شود، بلكه برعكس به كمك آنها نيز مى شتابد. شايسته نيست در دنيايى كه هيچ كس از فرداى خويش باخبر نيست، از فرو افتادن و شكست خوردن ديگران مغرور و شادمان شود. حضرت على عليه السلام بنابر نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

لا تَفْرَحَنَّ بِسَقْطَةِ غَيْرِكَ فَانَّكَ لا تَدْرى ما يُحْدِثُ بِكَ الزَّمانُ.(2)

از زمين خوردن كسى خوش حال مباش؛ زيرا نمى دانى روزگار چه بر سرت خواهد آورد.

بدگمانى

انسانى كه از تعادل روحى و روانى برخوردار است، نسبت به ديگران بدبينى و خوش بينى افراطى ندارد، بلكه با ديگران آن گونه كه هستند، برخورد مى كند. در مقابل، برخى از مردم به بيمارى بدگمانى دچارند، به گونه اى كه با بدگمانى به همه چيز مى نگرند. اين افراد حتى گاهى به نزديك ترين اعضاى خانواده خود نيز بدگمان هستند و به بهانه هاى بيهوده با ديگران درگير مى شوند. نقطه مقابل اين امر، خوش بينى بيش از


1- كنز العمال، ج 16، ص 176
2- غررالحكم، ج 6، ص 290؛ سجع الحمام، ص 308

ص: 184

اندازه است كه آن هم درست نيست و شايد زيان هاى ناشى از آن از زيان بدبينى كمتر نباشد. انسان متعادل بايد افزون بر پرهيز از بدبينى افراطى، مراقب زيان هاى خوش بينى زياد هم باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ لَمْ يَحْسُنْ ظَنُّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ كُلّ احَدٍ.(1)

هر كس كه گمانش نيكو نباشد [بدگمان باشد]، از همه كس هراس دارد.

حضرت در كلامى ديگر كه شيعه و اهل سنت نقل كرده اند، مى فرمايد:

قَارِنْ اهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ وَ بَايِنْ اهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ مِنْهُمْ وَ لا تَغْلِبَنِّ عَلَيْكَ سُوْءُ الظَّنِّ.(2)

به نيكوكاران نزديك شو تا از آنان گردى و از بدكاران دور شو تا از آنان جدا گردى، ولى درباره ديگران بدگمانى بر تو چيره نشود.

شرم بى جا

حيا از ويژگى هاى اخلاقى اهل ايمان و عاملى براى دور نگه داشتن آدمى از آتش دوزخ به شمار مى رود. بنابراين، بايد تا آنجا كه مى توانيم، خود را به زيور حيا آراسته سازيم. گاهى اوقات انسان در موقعيتى قرار مى گيرد كه بايد از حقوق خود دفاع كند يا با دادن تذكرى، ديگران را از كارهاى ناشايست بازدارد. با اين حال، توانايى اين كار را ندارد و آن را به حساب شرم و حياى خود مى گذارد، در حالى كه حيا با شرم بى جا تفاوت


1- غررالحكم، ج 6، ص 290
2- كنز العمال، ج 16، ص 177؛ نهج البلاغه، نامه 31

ص: 185

دارد. شرم بى جا، نشانه ضعف روح است و حيا، نشانه بزرگى و عظمت روح و اين دو هيچ ارتباطى با يكديگر ندارند. بنابراين، كسى كه از مردم شرم مى كند و بر اثر آن از حقوق مشروع خود محروم مى ماند، بايد اين كار را به حساب ناتوانى بگذارد، نه حيا. امام على عليه السلام مى فرمايد:

مَنِ اسْتَحْيى مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ فَهُوَ أَحْمَقُ.(1)

هر كس از گفتن حق شرم ورزد، احمق است.

حضرت در سخنى بنا بر نقل اهل سنت مى فرمايد:

آفَةُ الْحَياءِ الْضَّعْفِ.(2)

آفت حيا، ناتوانى است.

آرزوى مرگ ديگران

ممكن است انسان در زندگى اجتماعى با ديگران اختلاف پيدا كند و گاهى زيان هاى جسمى يا مالى نيز متوجه او شود. بعضى ها وقتى با كسى اختلاف پيدا مى كنند، براى آنكه عقده دل خود را خالى كنند، براى ديگرى آرزوى مرگ مى كنند و او را مورد لعن و نفرين قرار مى دهند كه عادت بسيار زشتى است. اين افراد داراى روحيه انتقام جويى اند، تا اندازه اى كه حاضرند براى شادى خود، جان و مال ديگران نابود شود. اين در حالى است كه انسان مؤمن هرگز حاضر نيست شاهد مرگ و نابودى ديگران باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

شَرُّ النَّاسِ مَنْ يَبْتَغىِ الْغَوائِلَ لِلنَّاسِ.(3)


1- غررالحكم، ج 5، ص 339
2- كنز العمال، ج 16، ص 206
3- غررالحكم، ج 4، ص 176

ص: 186

بدترين مردم كسى است كه براى مردم آرزوى مرگ و گرفتارى كند.

در كلامى ديگر كه شيعه و اهل سنت از آن حضرت روايت كرده اند، مى فرمايد:

احْبِبْ لِلنَّاسِ الْخَيْرَ فِانَّ هذِهِ مِنْ اخْلاقِ الرَّفِيعَةِ.(1)

نيكى و خوبى را براى مردم دوست بدار كه چنين خلقى از برترين اخلاق هاست.

بالاترين عيب

بى شك، هر انسانى كم و بيش عيب هايى دارد. برخى عيب هاى خود را مى بينند و اميدوارند كه آنها را به تدريج برطرف كنند و برخى ديگر نه تنها عيب شان را نمى بينند، بلكه با تقديس خود، عيب شان را به ديگران نسبت مى دهند. اين كار از دو جهت آفت زاست. اول اينكه وقتى به وجود عيب در خويش معترف نباشيم، چگونه مى توانيم در پى اصلاح آن برآييم. پس از اين نظر، آن عيب همواره با ما خواهد بود. ديگر اينكه با فرافكنى، ديگران را به عيبى متهم مى كنيم كه هرگز در آنان نيست و تنها به پندار خود به آنان نسبت ناروا داده ايم. امام على عليه السلام مى فرمايد:

اكْبَرُ الْعَيْبِ انْ تَعِيبَ غَيْرَكَ بِما هُوَ فِيكَ.

بزرگ ترين عيب اين است كه عيبى را كه در تو هست، به ديگران نسبت دهى.

چاه كندن براى ديگران

در آموزه هاى روايى اسلام آمده است كه هر آنچه را براى خود


1- كنز العمال، ج 16، ص 178

ص: 187

مى پسندى، براى ديگران نيز بخواه. اين آموزه از مؤمنان مى خواهد كه براى ديگران جز خير و صلاح نخواهند و در دعاهاى خود نيز از خداوند خير و خوبى را براى آنان بخواهند. با وجود اين، برخى افراد بر اثر بدآموزى ها يا احساس حسادت و در پى برخى عقده ها، همواره تلاش مى كنند كه براى ديگران مشكلاتى به وجود آورند. ممكن است كسى بدون هيچ سابقه دشمنى و فقط براى لذت بردن به اين كار غيرانسانى دست بزند. بدون شك، چنين افرادى اگر هر چه زودتر به اصلاح خويش نپردازند، كارشان به جاى خطرناكى خواهد كشيد. حضرت على عليه السلام بنا به نقل شيعه و اهل سنت مى فرمايد:

مَنْ حَفَرَ لِاخيهِ الْمُؤْمِنِ بِئْراً اوقِعَ فِيها.(1)

هر كس براى برادر مؤمن خود چاهى بكند، خود در آن خواهد افتاد.

تغافل

برخى افراد در مقابل هر كارى، واكنش تندى نشان مى دهند و با اين كار، فكر و روح خود را درگير و زندگى را بر خود و اطرافيانشان دشوار مى سازند. اينان از كاه، كوه مى سازند و كار را از آنچه هست، بدتر و پيچيده تر مى كنند، به گونه اى كه گره هايى در زندگى شان ايجاد مى شود كه ديگر به راحتى قابل گشودن نيست. ممكن است شخصى از روى نادانى، سخن ناروايى به شما بگويد و تلاش كند براى رسيدن به مقاصد نامطلوبش، با شما درگير شود. در چنين مواردى، مصلحت ايجاب مى كند كه سخن او را نشنيده بگيريد تا جلوى شرارت او گرفته شود و از شرش در


1- غررالحكم، ص 369؛ سجع الحمام، ص 398

ص: 188

امان بمانيد. قرار نيست كه انسان در مقابل همه چيز واكنش نشان دهد؛ زيرا بسيارى از امور از قدرت آدمى خارجند. تغافل در امور روزانه، در برخى شرايطى بسيار ضرورى است. چه بسا اگر انسان چنين نكند، زيان هاى جبران ناپذيرى برايش به بار خواهد آمد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

مَنْ لَمْ يَتَغافَلْ وَ لا يَغُضُّ عَنْ كَثِيرٍ مِنَ الْامُورِ تَنَقَّصَتْ عِيشَتُهُ.(1)

هر كس تغافل نكند و از بسيارى از آنچه مى بيند، چشم نپوشد، در زندگى راحتى نمى بيند.

اما اگر در برابر گفته افراد نادان انسان تغافل بورزد و با حلم و بردبارى روبه رو گردد مردم حق را به جانب او خواهند دانست و شخص نادان را سرزنش خواهند نمود. همچنان ه على عليه السلام در سخنى كه اهل سنت روايت نموده اند مى فرمايد:

بِالْحِلْمَ عَنْ السَّفِيهِ تَكثِرُ الْانْصَارُ عَلَيْهِ.(2)

با بردبارى در مقابل افراد نادان ياران بر عليه او زياد خواهند شد.

دشمنى با مردم

برقرارى ارتباط صميمى و نزديك با مردم، يكى از رمزهاى موفقيت آدمى است. خداوند كريم در قرآن به پيامبرش فرمان مى دهد كه بال عطوفتت را زير پاى پيروانت بگستران.(3) به طور كلى، جاذبه شخصيتى هر كس، تا حد زيادى مرهون رفتار محبت آميز او با مردم و رعايت ارزش و


1- غررالحكم، ص 455
2- سجع الحمام، ص 448
3- نك، صافات: 181

ص: 189

كرامت انسان هاست. بنابراين، از راه هاى نفوذ در قلب مردم، داشتن رفتار دوستانه و محبت آميز است. در مقابل، دشمنى با مردم سبب دورى و بدبينى و گريزان شدن مردم از اطراف انسان مى شود. انسان در روابط اجتماعى خود به دوستان قابل اعتماد و باايمان نياز دارد. اگر در پى دشمنى با آنها برآيد، به تدريج، رشته محبت ها مى گسلد و مردم از پيرامون او پراكنده مى شوند. هر كسى به دوستى دل سوز و راهنمايى مهربان نياز دارد.

كينه توزى سبب مى شود كه انسان، ياران دل سوز و راهنمايان راه آشنا را از دست بدهد و در وادى گمراهى و تاريكى گام بردارد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

رَأْسُ الْجَهْلِ مُعاداةُ النّاسِ.(1)

دشمنى با مردم رأس گمراهى است.

نشانه كينه نداشتن چند امر است كه حضرت در سخنى ديگر كه اهل سنت روايت كرده اند بيان كرده:

اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ، اكْرِمْ مَنْ اهَانَكَ احْسِنْ الى مَنْ اسَاءَ الَيْكَ.(2)

كسى كه به تو ستم نموده ببخش و آن كسى كه به تو توهين نموده گرامى بدار و نسبت به كسى كه به تو بدى نموده نيكى كن، (اگر كسى چنين باشد از كينه بدور بوده محبوب مردم مى شود).

دروغ بستن به بزرگان

دروغ، خانه دل انسان را سياه مى كند و سبب وارونه ساختن حقايق مى شود. دروغ گويى در هر شكل آن منفور و مغضوب خداوند است.


1- غررالحكم، ج 4، ص 51
2- دستور معالم الحكم، ص 142

ص: 190

گاهى گناه دروغ گو سنگين تر هم مى شود و آن، زمانى است كه شخص سخن دروغى را به بزرگان نسبت بدهد. براى مثال، بگويد فلان پيامبر يا امام يا فلان بزرگ، چنين و چنان گفته است. بى شك، اين گونه دروغ ها مى تواند سبب انحراف مردم شود؛ زيرا بسيارى از مردم، اين سخن را به اين پندار كه سخن بزرگان است، مى پذيرند و پايه رفتار و عقايد خود قرار مى دهند. البته گناه چنين انحرافى، بسيار سنگين و متوجه دورغ گو خواهد بود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

ما اقْبَحَ الكَذِبَ بِذَوِى الْفَضْلِ.(1)

چه قدر زشت است دروغ بستن به صاحبان فضيلت.

آن حضرت در سخنى ديگر كه اهل سنت نقل نموده اند به يكى از مصاديق بارز چنين كذبى اشاره كرده مى فرمايد:

انّ مِنْ اعْظَمِ الْفَرى. انْ يَقُولَ عَلى رَسُولِ اللَّهِ مَا لَمْ يَقُلْ.(2)

از بزرگ ترين افتراها آن است كه كسى به رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى را نسبت دهد كه آن حضرت نگفته.


1- غررالحكم، ج 6، ص 70
2- كنز العمال، ج 16، ص 38

ص: 191

كتاب نامه

كتاب نامه

1. ابوحامد غزالى، احياء علوم الدين، بيروت، دارالمعرفة.

2. محمد بن حبيب الله شنقيطى، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب فى مناقبه ومشاهده و حكمه (كفاية الطالب)، بيروت، دار ابن زيدون، چاپ اول، 1409 ه. ق.

3. ابن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، منشورات اعلمى.

4. محمد بن سلامه قضايى، دستور معالم الحكم و ماثور مكارم الشيم، بيروت، شركت دارالارقم بن ابى ارقم، 1418 ه. ق.

5. على الجندى، محمد يوسف محجوب، محمد ابوالفضل ابراهيم، سجع الحمام فى حكم الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام، قاهره، مكتبة الانجلو المصرية، 1967 م.

6. على متقى هندى حنفى، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرسالة.

7. اسماعيل بن محمد عجلونى، كشف الخفاء، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ دوم، 1408 ه. ق.

8. احمد بن حجر عسقلانى شافعى، فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، بيروت،

ص: 192

دارالمعرفة، چاپ دوم.

9. احمد بن مروان دينورى، المجالسة و جواهر العلم، بيروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1403 ه. ق.

10. رشيد بن وطواط، مطلوب كل طالب، همراه شرح ماه كلمه ابن ميثم بحرانى، قم، منشورات جامعه مدرسين.

11. عمرو بن بحر جاحظ، البيان و التبيين، بيروت، دار صعب.

12. جلال الدين مولوى، مثنوى، تهران، اميركبير، نهم، 62.

13. فخر رازى، تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1421 ه. ق.

14. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.

15. محمد عبدالرؤوف مناوى شافعى، فيض القدير فى شرح جامع الصغير، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1415 ه. ق.

16. غرر الحكم.

17. اصول كافى.

18. نهج البلاغه.(1)

پي نوشتها

[1] ( 1). جلال الدين مولوى، مثنوى و معنوى، تهران، امير كبير، 1369، ج 9، دفتر اوّل، صص 187 و 183

[2] ( 1). بقره: 207

[3] ( 2). مائده: 55

[4] ( 3). انسان، 9

[5] ( 4). من جاهدنا فينا لنهدينّهم سبلنا وانّ اللَّه لمع المحسنين.( عنكبوت، 69) يا أيّها الذين آمنوا ان تتّقوا اللَّه يجعل لكم فرقاناً( انفال، 29)

[6] ( 5). وانزل اللَّه عليك الكتاب والحكمة وعلّمك ما لم تكن تعلم( نساء، 113)

[7] ( 1). عمر بن بحر حاجط، البيان و التبيين، بيروت، دار صعب، ج 1، ص 58

[8] ( 2). مطلوب كل طالب، ص 2

[9] ( 1). خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 13، ص 188

[10] ( 2). شيخ طوسى، الامالى، ص 479

[11] ( 1). نهج البلاغه، نامه 53

[12] ( 2). محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 8، ص 69

[13] ( 1). نهج البلاغه، نامه 46

[14] ( 2). كافى، ج 1، ص 294

[15] ( 1). نهج البلاغه، نامه 53

[16] ( 2). همان


1- سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.

ص: 193

[17] ( 1). همان، نامه 67

[18] ( 2). على رفيعى علامه و دشتى، سيره امام على عليه السلام، ص 79[ دانش نامه امام على عليه السلام]

[19] ( 3). كافى، ج 5، ص 54

[20] ( 1). همان، ج 2، ص 84

[21] ( 2). ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 157

[22] ( 3). غررالحكم، ص 67

[23] ( 1). حسن بن ابى الحسن ديلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 22

[24] ( 2). بحارالانوار، ج 43، ص 31

[25] ( 1). همان، ج 78، ص 32

[26] ( 2). نهج البلاغه، نامه 47

[27] ( 3). همان، نامه 31

[28] ( 1). قاضى نوراللَّه شوشترى، احقاق الحق، ج 4، ص 101

[29] ( 1). مطلوب كل طالب، قم، مركز انتشارات اسلامى، ص 2

[30] ( 1). نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 319؛ سجع الحمام فى حكم الامام، على الجندى، قاهره، مكتبة انجلو مصريه، ص 365

[31] ( 1). غررالحكم، ج 2، ص 441

[32] ( 2). محمد شنقيطى، كفاية الطالب، بيروت، دار ابن زيدون، ص 213

[33] ( 1). غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 180

[34] ( 2). رشيدالدين وطواط، مطلوب كل طالب، دفتر انتشارات اسلامى، ص 10، كلمه 17

[35] ( 1). غررالحكم، ج 2، ص 197

ص: 194

[36] ( 2). سجع الحمام، ص 418

[37] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 258

[38] ( 2). سجع الحمام، ص 162

[39] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 97

[40] ( 2). على متقى هندى، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، ج 3، ص 75

[41] ( 1). اصول كافى، ج 2، ص 453

[42] ( 2). احمد بن مروان دينورى، المجالس و الجواهر، بيروت، دار ابن حزم، ج 1، ص 288

[43] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 276

[44] ( 2). سجع الحمام، ص 319

[45] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 212

[46] ( 2). كفاية الطالب، ص 69

[47] ( 1). غررالحكم، ج 1، ص 372؛ محمد بن سلامه قضايى، دستور معالم الحكم، بيروت، شركت دار ارقم بن ابى ارقم، ص 67

[48] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 431

[49] ( 2). سجع الحمام، ص 342

[50] ( 1). همان، ج 2، ص 262

[51] ( 2). ابوحامد غزالى، احياء علوم الدين، بيروت، دارالمعرفة، ج 2، ص 206

[52] ( 1). غررالحكم، ج 1، ص 347

[53] ( 2). سجع الحمام، ص 71

ص: 195

[54] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 181

[55] ( 2). كنز العمال، ج 6، ص 175

[56] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 251

[57] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 175

[58] ( 3). غررالحكم، ج 6، ص 415

[59] ( 1). دستور معالم الحكم، ص 69

[60] ( 2). غررالحكم، ج 5، ص 445

[61] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 173

[62] ( 1). غررالحكم، ج 1، ص 228

[63] ( 2). سجع الحمام، ص 72

[64] ( 3). غررالحكم، ج 4، ص 412

[65] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 216

[66] ( 2). غررالحكم، ج 3، ص 264

[67] ( 1). دستور معالم الحكم، ص 142

[68] ( 2). غررالحكم، ج 5، ص 369

[69] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 193

[70] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 133

[71] ( 2). سجع الحمام، ص 111

ص: 196

[72] ( 1). غررالحكم، ص 410

[73] ( 2). سجع الحمام، ص 381

[74] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 18

[75] ( 2). سجع الحمام، ص 420

[76] ( 1). همان، ج 1، ص 264

[77] ( 2). سجع الحمام، ص 173

[78] ( 1). همان، ج 4، ص 551

[79] ( 2). سجع الحمام، ص 203

[80] ( 3). غررالحكم، ج 2، ص 106

[81] ( 1). سجع الحمام، ص 202

[82] ( 2). غررالحكم، ج 1، ص 297

[83] ( 3). سجع الحمام، ص 80

[84] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 80

[85] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 176

[86] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 365

[87] ( 3). كنز العمال، ج 10، ص 304

[88] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 182

[89] ( 2). سجع الحمام، ص 381؛ نهج البلاغه، قصار 188

[90] ( 1). غرر الحكم، ج 2، ص 130

[91] ( 2). سجع الحمام

ص: 197

[92] ( 1). نهج البلاغه، كلمات قصار

[93] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 177

[94] ( 1). مطلوب كل طالب، كلمه 69، ص 34

[95] ( 2). غررالحكم، ج 5، ص 162

[96] ( 1). همان، ج 2، ص 153

[97] ( 2). سجع الحمام، ص 399

[98] ( 1). غرر الحكم، ج 3، ص 445

[99] ( 2). كنز العمال، ج 10، ص 261

[100] ( 1). غرر الحكم، ج 4، ص 274؛ سجع الحمام، ص 231

[101] ( 2). غرر الحكم، ج 3، ص 132

[102] ( 1). سجع الحمام، ص 276

[103] ( 2). غرر الحكم، ج 2، ص 413

[104] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 175

[105] ( 2). غررالحكم، ص 58

[106] ( 3). همان، ج 1، ص 366

[107] سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن (درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.

ص: 198

[108] ( 1). همان، ج 2، ص 239

[109] ( 2). سجع الحمام، ص 37

[110] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 137

[111] ( 2). كنز العمال، ج 10، ص 261

[112] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 139

[113] ( 2). همان، ج 63، ص 418

[114] ( 1). سجع الحمام، ص 250

[115] ( 2). غررالحكم، ج 2، ص 342

[116] ( 3). كنز العمال، ج 16، ص 197

[117] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 267

[118] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 172؛ نهج البلاغه، نامه 31

[119] ( 2). غررالحكم، ج 5، ص 139

[120] ( 1). سجع الحمام، ص 257

[121] ( 2). غررالحكم، ج 2، ص 49

[122] ( 1). همان، ج 5، ص 253

[123] ( 2). سجع الحمام، ص 398

[124] ( 1). غرر الحكم، ج 2، ص 227

[125] ( 2). سجع الحمام، ص 112

[126] ( 1). غرر الحكم، ج 2، ص 75

[127] ( 2). سجع الحمام، ص 60

[128] ( 1). غرر الحكم، ج 4، ص 329

[129] ( 2). سجع الحمام، ص 472

[130] ( 1). غرر الحكم، ج 1، ص 346

ص: 199

[131] ( 2). مطلوب كل طالب، صص 47 و 48

[132] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 416

[133] ( 1). سجع الحمام، ص 236

[134] ( 2). غررالحكم، ج 4، ص 169

[135] ( 1). كفاية الطالب، ج 223

[136] ( 2). غررالحكم، ص 433

[137] ( 1). طوائف الحكم، ج 2، ص 292

[138] ( 2). سجع الحمام، ص 272

[139] ( 1). غررالحكم، ج 2، ص 414

[140] ( 2). سجع الحمام، ص 187

[141] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 69

[142] ( 1). كفاية الطالب، ص 213

[143] ( 1). سفينةالبحار، ج 1، ص 30؛ فتح البارى، ج 11، ص 202؛ كنز العمال، ج 3، ص 818

[144] ( 2). غررالحكم، ج 2، ص 2

[145] ( 1). كفاية الطالب، ص 209؛ نهج البلاغه، قصار 92

[146] ( 2). غررالحكم، ج 3، ص 131

[147] ( 1). كشف الخفاء، ج 1، ص 421

[148] ( 2). غررالحكم، ج 3، ص 406

[149] ( 1). سجع الحمام، ص 325

ص: 200

[150] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 345؛ سجع الحمام، ص 306

[151] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 122

[152] ( 2). سجع الحمام، ص 265

[153] ( 1). غررالحكم، ص 183

[154] ( 2). سجع الحمام، ص 41

[155] ( 1). غررالحكم، ج 1، ص 270

[156] ( 2). سجع الحمام، ص 239

[157] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 386

[158] ( 2). سجع الحمام، ص 391

[159] ( 1). همان، ص 12، كلمه 23

[160] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 187

[161] ( 2). آل عمران: 159

[162] ( 3). شورا: 38

[163] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 158

[164] ( 2). سجع الحمام، ص 386

[165] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 168

[166] ( 2). سجع الحمام، ص 399

[167] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 9

[168] ( 2). سجع الحمام، ص 332

ص: 201

[169] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 134

[170] ( 2). سجع الحمام، ص 65

[171] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 136

[172] ( 2). سجع الحمام، ص 266

[173] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 149

[174] ( 2). همان، ج 5، ص 461

[175] ( 1). سجع الحمام، ص 295

[176] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 115

[177] ( 2). سجع الحمام، ص 288

[178] ( 3). غرر الحكم، ج 6، ص 324

[179] ( 1). سجع الحمام، ص 327

[180] ( 2). غررالحكم، ج 2، ص 411؛ سجع الحمام، ص 183

[181] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 115

[182] ( 2). سجع الحمام، ص 47

[183] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 608

[184] ( 2). سجع الحمام، ص 455

[185] ( 1). كنزالعمال، ج 5، ص 223

[186] ( 2). غررالحكم، ص 425

[187] ( 1). سجع الحمام، ج 2، ص 573

[188] ( 2). غرر الحكم، ج 2، ص 573

[189] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 172

[190] ( 2). غرر الحكم، ج 1، ص 354

ص: 202

[191] ( 3). مطلوب كل طالب، ص 38، كلمه 78

[192] ( 1). غرر الحكم، ص 283

[193] ( 2). سجع الحمام، ص 340

[194] ( 1). همان، ج 5، ص 184

[195] ( 1). غرر الحكم، ج 2، ص 235

[196] ( 2). مطلوب كل طالب، ص 21، كلمه 40

[197] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 581

[198] ( 2). سجع الحمام، ص 123

[199] ( 1). نحل: 50

[200] ( 2). نهج البلاغه، كلمات قصار 228؛ كنز العمال، ج 2، ص 451

[201] ( 1). غررالحكم، ص 256

[202] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 176

[203] ( 3).( نااميدى نيكو همان چيزى است كه در دست مردم است)

[204] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 29؛ سجع الحمام، ص 429

[205] ( 2). نهج البلاغه، نامه شماره 47

[206] سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن (درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.

ص: 203

[207] ( 1). تاريخ طبرى، ج 4، ص 113

[208] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 261

[209] ( 3). مطلوب كل طالب، ص 47، كلمه 24

[210] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 339

[211] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 180

[212] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 410

[213] ( 2). سجع الحمام، ص 328

[214] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 266؛ كنز العمال، ج 16، ص 197

[215] ( 2). غرر الحكم، ج 1، ص 246

[216] ( 1). مطلوب كل طالب، ص 30، كلمه 61

[217] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 160

[218] ( 3). سجع الحمام، ص 118

[219] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 333

[220] ( 1). همان، ج 2، ص 6

[221] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 181

[222] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 360.

[223] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 182

[224] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 84؛ سجع الحمام، ص 352

[225] ( 2). همان، ج 2، ص 183؛ كفاية الطالب، ص 220

[226] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 404

ص: 204

[227] ( 1). غرر الحكم، ج 1، ص 291

[228] ( 2). كنز العمال، ج 10، ص 263

[229] ( 1). غرر الحكم، ج 1، ص 148

[230] ( 2). سجع الحمام، ص 138

[231] ( 3). غرر الحكم، ج 2، ص 337

[232] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 409

[233] ( 2). سجع الحمام، ص 300

[234] ( 1). غررالحكم، ج 2، ص 413

[235] ( 2). مطلوب كل طالب، ص 39، كلمه 80

[236] ( 3). مطلوب كل طالب، ص 6، كلمه 8

[237] ( 1). غرر الحكم، ص 272

[238] ( 2). همان، ج 1، ص 391

[239] ( 3). سجع الحمام، ص 73

[240] ( 1). غررالحكم، ج 1، ص 391

[241] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 182

[242] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 268

[243] ( 2). مطلوب كل طالب، ص 23، كلمه 44

[244] ( 1). غررالحكم، ص 299

[245] ( 2). همان، ج 4، ص 473

ص: 205

[246] ( 1). سجع الحمام، ص 71

[247] ( 2). غررالحكم، ج 4، ص 64

[248] ( 3). سجع الحمام، ص 118

[249] ( 1). سجع الحمام، ص 118

[250] ( 2). كفاية الطالب، ص 234

[251] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 153

[252] ( 2). سجع الحمام، ص 397

[253] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 181؛ سجع الحمام، ص 213

[254] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 223

[255] ( 1). سجع الحمام، ص 62

[256] ( 2). غررالحكم، ج 2، ص 123

[257] ( 1). كفاية الطالب، ص 222

[258] ( 2). غررالحكم، ج 1، ص 381

[259] ( 1). مطلوب كل طالب، ص 33، كلمه 68

[260] ( 1). صبحى صالح، شرح نهج البلاغه، كلمات 450؛ غررالحكم، ج 6، ص 85؛ سجع الحمام، ص 369

[261] ( 2). سجع الحمام، ص 215

[262] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 349

[263] ( 2). نهج البلاغه، كلمه 155؛ كفاية الطالب، ص 219

[264] ( 1). نساء: 36؛ اسراء: 23

ص: 206

[265] ( 1). نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 407

[266] ( 2). دستور معالم الحكم، ص 68

[267] ( 3). غررالحكم، ج 4، ص 294

[268] ( 1). سجع الحمام، ص 239

[269] ( 2). غرر الحكم، ج 6، ص 126

[270] ( 3). كنز العمال، ج 10، ص 130

[271] ( 1). غرر الحكم، ج 4، ص 104

[272] ( 2). كنز العمال، ج 10، ص 263

[273] ( 1). غررالحكم، ص 315

[274] ( 2). سجع الحمام، ص 357

[275] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 145

[276] ( 2). كنز العمال، ج 10، ص 263

[277] ( 1). غرر الحكم، ج 6، ص 67

[278] ( 2). سجع الحمام، ص 423

[279] ( 1). غررالحكم، ص 172؛ مطلوب كل طالب، ص 20، كلمه 37

[280] ( 1). غررالحكم، ص 172

[281] ( 2). سجع الحمام، ص 310

[282] ( 3). غررالحكم، ج 6، ص 293

[283] ( 1). سجع الحمام، ص 187

ص: 207

[284] ( 2). غررالحكم، ج 2، ص 396

[285] ( 1). سجع الحمام، ص 58

[286] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 390

[287] ( 3). سجع الحمام، ص 173

[288] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 239

[289] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 180

[290] ( 3). نهج البلاغه، ترجمه: سيدجعفر شهيدى، خطبه 205، ص 240

[291] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 232

[292] ( 2). احياء علوم الدين، ج 2، ص 206

[293] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 264

[294] ( 2). سجع الحمام، ص 307

[295] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 337

[296] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 278

[297] ( 1). كنز العمال، ج 10، ص 304

[298] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 274

[299] ( 2). سجع الحمام، ص 316

[300] ( 1). غررالحكم، ج 2

[301] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 172؛ نهج البلاغه، نامه 31

[302] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 250

[303] سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن (درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.

ص: 208

[304] ( 2). كفاية الطالب، ص 205

[305] ( 3). غررالحكم، ج 2، ص 185

[306] ( 1). سجع الحمام، ص 277

[307] ( 2). غررالحكم، ج 4، ص 592

[308] ( 1). سجع الحمام، ص 272

[309] ( 1). غررالحكم، 5، ص 253

[310] ( 2). سجع الحمام، ص 6

[311] ( 3). غررالحكم، ج 2، ص 206؛ كنز العمال، ج 16، ص 168

[312] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 387

[313] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 177

[314] ( 1). غررالحكم، ص 106

[315] ( 2). سجع الحمام، ص 51

[316] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 294

[317] ( 2). سجع الحمام، ص 373

[318] ( 1). غررالحكم، ج 2، ص 243

[319] ( 2). سجع الحمام، ص 46

[320] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 578

[321] ( 1). سجع الحمام، ص 400

[322] ( 2). سفينه البحار، ماده كبر

[323] ( 1). سجع الحمام، ص 238

[324] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 506

[325] ( 2). سجع الحمام، ص 399

ص: 209

[326] ( 1). غررالحكم، ج 3، ص 356

[327] ( 2). سجع الحمام، ص 303

[328] ( 1). غرر الحكم، ج 2، ص 164

[329] ( 2). دستور معالم الحكم، ص 64

[330] ( 1). غررالحكم، ج 2، ص 304

[331] ( 2). سجع الحمام، ص 397

[332] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 452

[333] ( 2). مطلوب كل طالب، ص 13، كلمه 24

[334] ( 1). غررالحكم، ج 2، ص 449

[335] ( 1). مطلوب كل طالب، ص 7، كلمه 10

[336] ( 2). غررالحكم، ج 2، ص 43

[337] ( 1). غررالحكم

[338] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 176

[339] ( 2). غررالحكم، ج 6، ص 290؛ سجع الحمام، ص 308

[340] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 290

[341] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 177؛ نهج البلاغه، نامه 31

[342] ( 1). غررالحكم، ج 5، ص 339

[343] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 206

[344] ( 3). غررالحكم، ج 4، ص 176

ص: 210

[345] ( 1). كنز العمال، ج 16، ص 178

[346] ( 1). غررالحكم، ص 369؛ سجع الحمام، ص 398

[347] ( 1). غررالحكم، ص 455

[348] ( 2). سجع الحمام، ص 448

[349] ( 3). نك، صافات: 181

[350] ( 1). غررالحكم، ج 4، ص 51

[351] ( 2). دستور معالم الحكم، ص 142

[352] ( 1). غررالحكم، ج 6، ص 70

[353] ( 2). كنز العمال، ج 16، ص 38

[354] سيد حسين اسحاقى، چگونه زيستن (درسهايى از چشمه سار حكمت امام على عليه السلام به روايت شيعه و سنى)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، پاييز 1386.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109